پست کوتاه (طراحی سوال)

امیر + ۱۴۰۰/۹/۷، ۰۰:۰۱

قرار شد که دوشنبه از درس ریاضی برای بچه‌هایی کلاسی که می‌رم سوال امتحانی طراحی بکنم. اون هم به صورت آنلاین قراره برگزار بشه و مشکل زمانی به وجود میاد که زبان فارسی و انگلیسی در کسر و اعشار با همدیگه تفاوت دارن!

و سوالی که این شکلی نمایش داده می‌شه: 

قشنگ همه زحماتم رو به باد داد فکر کنم. سامانه‌های خارجی کلا این شکلی هستن سامانه داخلی هم نمی‌شناسم که کسر و اعشار رو به درستی انجام بده🤦‍♂️ . در رابطه با برگزاری امتحان در سطح شاد و یا واتسآپ هم اصلا حرفش رو نمی‌شه زد. چون احتمال تقلب ۸۰ درصد هست!
 

+نمی‌دونم چرا استادا یک دفعگی تصمیم گرفتن کل تکالیفشون رو همین هفته بذارن. کلی ددلاین و امتحان و کنفرانس همین هفته دارم و از پنجشنبه هفته‌ی قبل خودم رو دارم آماده می‌کنم ولی هنوز هم وقت کم آوردم و برای امتحان‌هام هیچی نخوندم 🤦‍♂️

چند کات از کارورزی امروز + جمع بندی کوچیکی از آموزش مجازی

امیر + ۱۴۰۰/۹/۱، ۱۸:۱۰

امروز مدرسه‌های ابتدایی هم حضوری شد و من هم پس از کلی پرس و جو متوجه شدم که امروز حضوری باید به مدرسه برم:

یک جمع بندی ریز هم از آموزش‌های مجازی بوده که می‌تونین اون قسمت رو بخونین و خالی از لطف نیست :)

 

چند مورد کوتاه روزانه‌نویسی

امیر + ۱۴۰۰/۸/۲۸، ۲۱:۲۲

۱- همیشه فکر می‌کردم که پیام‌رسانی بدتر از واتسآپ نیست که با پیام‌رسان‌های ایرانی و خصوصا «شاد» آشنا شدم.

 

۲-هنوز نتونستم درک کنم که چرا خارجی‌ها که انقدر راحت‌طلب هستن به جای تلگرام از واتسآپ استفاده می‌کردن و می‌کنن ... شاید چون مال کشور روسیه هست 🤔

 

۳- نمی‌دونم چه اصراری هست که adobe connect استفاده می‌شه ... اسکای روم واقعا خیلی بهتره. از فونت و اون طراحی بهترش گرفته تا قطع و وصل نشدنش ... از همه لحاظ بهتره. اما ادوبی همچنان استفاده می‌شه ...

 

۴- معلم‌های ورزش برای بازگشایی مدارس دارن اعتراض می‌کنن :)))‌ مثل اینکه تعطیلات بهشون ساخته :)))) دو تا کلیپ می‌ذارن داخل گروه و می‌گن :«این حرکات رو انجام بدین و پیوی من بفرستین.» و تمام :)))) خیلی عشق کردن این دو سال ... 

 

۵- نمی‌دونم دوشنبه که دقیقا جلسه‌ای هست که باید در مدرسه چه به صورت حضوری و یا غیرحضوری باشم ، و مدرسه‌ها همون روز باز می‌شن باید برم یا نه ... هیچ حسی هم ندارم ولی فکر کنم اگه برم بهم بگن که زنگ‌های انشا رو برم مدیریت بکنم ...

 

۶- از طرف دانشگاه بهمون گفته شده یک فرمی رو تکمیل کنیم و باید کد ملی معلمی که سر کلاسش هستم رو ازش بگیرم، واقعا نمی‌دونم چجوری ازش درخواست بکنم. همیشه برای ارتباط با یک خانوم مشکل داشتم. مثلا برم پیوی بهش بگم که کد ملی بده که نیاز دارم؟ 🤔 خودم باشم حس بدی می‌گیرم نسبت به این کار ...

 

۷- ولی چقدر حضوری شدن خوبه. خیلی خوبه. انگار که آدم برمی‌گرده به همون نسخه‌ی سابقش. الان بخشی از کارهام داره حضوری می‌شه مثل ورزش و یا بیرون رفتن و روحیه‌ام خیلی بهتر شده.

 

۸- خیلی دوست دارم بنویسم و بنویسم و بنویسم. از اتفاقات هر روز ولی وقتی «ارسال مطلب جدید» رو می‌زنم اون میل و اشتیاق برای نوشتن پاک می‌شه و می‌ره :)

 

۹- این استاد کارورزی خیلی ازم تعریف می‌کنه. فکر کنم ازم خوشش اومده. برای مامانم تعریف می‌کنم این قضیه رو و مامانم در جواب می‌گه شاید دختر داره می‌خواد یک نفر رو برای دخترش انتخاب کنه :))))) این رو که مامانم گفت دیگه یک گارد خاصی نسبت به این استاد گرفتم ... 

 


از اونجایی که مدیا داخل بیان خوب پخش نمی‌شه. لینک هم می‌ذارم. (لینک)

چی شد که نویسنده نشدم ...

امیر + ۱۴۰۰/۸/۲۰، ۱۸:۳۶

قبل از مدرسه یک سری حروف خاص رو یاد داشتم. همون حروف رو با همدیگه ترکیب می کردم و یک کلمه‌ی کج و کوله می‌نوشتم ... به همه نشون می‌دادم و بقیه هم با یک لبخند (طبیعی و یا مصنوعی) بهم پاسخ می‌دادن ...

shoplifters 2018

امیر + ۱۴۰۰/۸/۱۶، ۲۱:۳۶

وقتی حرف از سینمای ژاپن می‌شه ، همه‌ی افراد فکر و ذهنشون می‌ره سمت انیمه . انیمه‌های ژاپنی انقدر در کل جهان معروف هستن که دیگه نیاز به تعریفشون نیست. اگه از افراد حرفه‌ای و صاحب نظر در سینما هم در رابطه با ژاپن بپرسی ، در جواب می‌گن :«سینمای ژاپن مُرده!». یعنی اینکه در گذشته و آثار کلاسیک، ژاپن یکی از بهترین‌ها بوده و در حال حاضر حتی سایه‌ای از اون ژاپن قدیم هم نیست!

فقط کافیه همین الان ازتون بپرسم که تا حالا چند تا سینمایی ( و نه انیمه!) از کشور ژاپن تماشا کردین؟ جدا از اینکه اون آثاری که تماشا کردین ، کلاسیک و یا در این عصر جدید باشه. احتمالا تعداد سینمایی‌های ژاپنی‌ای که تماشا کردین به تعداد انگشت‌های یک دست هم نرسه. (اگه رسید هم صداش رو درنیارین که من ضایع می‌شم :)) ) و همین نشون می‌ده که این کشور در این زمینه خیلی قوی عمل نکرده. 

خب این همه حرف زدم تا برسم به معرفی یکی از بهترین فیلم‌های کشور ژاپن در دهه‌ی گذشته. سینمایی‌ای که ارزش تماشا، بررسی و در نهایت تفکر رو داره. 

دزدان فروشگاه یا shoplifters

 

 

بارون

امیر + ۱۴۰۰/۸/۱۳، ۱۵:۴۷

بعد مدت‌ها و سال‌های آزگار در این شهر دور‌افتاده هم یک بارونی همچین بگی نگی بارید!

به قول یکی از همکلاسی‌هام ، هر چی برف و بارون هست غرب و مرکز کشور می‌باره و تفاله‌هاش اینجا...

مدت‌ها بود که عکس نگرفته بودم و مدت‌ها بود که گوشی با خودم بیرون نبرده بودم (عدم امنیت و نداشتن جیب مناسب برای گوشی) ولی امروز این جرئت رو به خودم دادم که گوشی بردارم و از چند جایی که دیدم و قشنگ هستن عکس بگیرم. اونقدر عکاس ماهری نیستم ولی تلاشم رو کردم که عکس‌ها خوب دربیان و اینکه فیلتری به عکس اضافه نکردم چون طبیعت با همون حالتی که هست برام قشنگ‌تره.

 

این عکس هم مربوط به دو سال قبل بود که گرفته بودم و اینجا هم گذاشتم و دوباره می‌ذارم. البته با یک گوشی و با یک دوربین خیلی خیلی ضعیف‌تر :)

 

ترم اول یک درسی داشتیم به اسم مبانی هنر و اونجا استادمون بهمون عکاسی رو یاد داد. البته اون اصول و عناصرش رو و ما هم می‌رفتیم چند سوژه پیدا می‌کردیم برای عکس گرفتن و براش می‌فرستادیم و وقتی اون ۷ عنصر تموم شد ، بهمون گفت که باید عکس‌های مختلف ببینیم که بتونیم ازشون الهام بگیریم و یک عکاس ماهر بشیم. من اون راه رو ادامه ندادم (کرونا هم بی‌تأثیر نبود) ولی همین چند تا عکسی که می‌تونم بگیرم هم شاید تا حدودی مدیون ایشون هستم. البته چیز خاصی نیستن ولی برای من خیلی ارزش داشت.

در کل یاد اون ترم بخیر. می‌شه گفت تک ترم حضوری‌مون بود :(

عذاب وجدان ...

امیر + ۱۴۰۰/۸/۹، ۲۳:۴۷

فکر کنم چند باری هم اینجا گفته بودم که معلم کلاس پنجمم بهترین معلمی بود که تا به الان داشتم و فکر کنم کل بچه‌ها اون سال دوستش داشتن. البته همه‌ی معلم‌هامون (حداقل) در ابتدایی خوب بودن و من از هیچ‌کدومشون بدی ندیدم . ولی این یکی واقعا فوق‌العاده بود.

خیلی نمی‌خوام درباره‌اش صحبت کنم چون بحثم اصلا در رابطه با معلمم نیست. یک همکلاسی داشتم که از کلاس چهارم تا هشتم با همدیگه بودیم. اونقدرها رفیق نبودیم. از لحاظ درسی واقعا ضعیف بود. حتی می‌تونم بگم «فاجعه». طوری که حتی کلاس هشتم (می‌شه دوم راهنمایی به نظام قدیم) هم که بود ، کلمات رو بخش به بخش می‌خوند و نمی‌تونست متنی رو به صورت روان و سلیس بخونه. حتی در درسی مثل درس ریاضی هم خیلی ضعیف بود. اعمال جمع و تفریق رو با دستش انجام می‌داد. در حالیکه این کار حداکثر تا کلاس دوم باید انجام بشه! سایر دروس هم خیلی تعریفی نداشت. همونقدر بد.

کارورزی - ۳

امیر + ۱۴۰۰/۸/۶، ۰۰:۰۰

امروز صبح رفتم مدرسه برای پرسیدن چند تا سوال. البته که می‌تونستم با زنگ زدن هم این کار رو انجام بدم. اما همون اطراف یک کار دیگه هم داشتم که باید انجام می‌دادم و اون کار هم خرید کتاب بود.

خلاصه رفتم مدرسه و در دفتر مدیریت نشستم. معاونین آموزشی ، پرورشی و اجرایی که دو آقا و یک خانوم بودن ، به همراه سرایدار مدرسه در این اتاق حضور داشتیم. مدیر مدرسه نبود. با خودم گفتم شاید دیرتر میاد به مدرسه ، چند دقیقه صبر کردم و سکوت خیلی سنگینی داخل اتاق بود.من هم به زمین خیره شده بودم و دست به هیچ کاری نزدم (منظورم گوشی و ... هست) اولیای دانش‌آموزان وارد مدرسه شدن و مشکلاتشون رو با عوامل اجرایی مدرسه در میون گذاشتن و بعد اینکه رفتن ، صحبت بین عوامل مدرسه شروع شد و رفتن سراغ خاطرات اولین سال‌های خدمتشون و من چقدر این بحث‌ها رو دوست دارم :))) کلا این مدل خاطرات رو دوست دارم و کلمه به کلمه رو شنیدم و با یک لبخند که پشت ماسک قایم شده بود شوقم رو (حداقل) برای خودم نشون می‌دادم :) 

فکر کنم حدود یک ساعت داخل اون اتاق نشسته بودم و انگار که یک ربع گذشته باشه ، بحث گرمی شکل گرفت و منی که با خانومه هم سلام نکردم (اون هم بهم نگاه نکرد :| ) هم بعضی جاها هم‌صحبت شدم.  بحث و صحبت‌ها و تبادل خاطرات که تموم شد چند لحظه صبر کردم که اون شور و حرارت بحث بخوابه که یکی از معاونین گفت که مدیر مدرسه امروز نمیاد :)))))) و منی که باید سوالاتم رو از مدیر مدرسه می‌پرسیدم. این بین هم بگم که رابطه‌ام با مدیر مدرسه هم از حالت رسمی به حالتی صمیمی‌تر تبدیل شد. چاره چی بود؟ مجبور شدم از یکی از معاونین مدرسه سوالاتم رو بپرسم. طبیعتا از خانومه نپرسیدم و یکی از اون آقایون که بیشتر باهاش صحبت کردم رو انتخاب کردم برای پرسش سوالات. 

همه جواب‌ها رو یادداشت کردم و سریع رفتم بیرون از مدرسه . (این بین هم یک سوتی دادم! فامیل معاون‌ها رو جا به جا گفتم :)  ) 

این هم از خاطره کارورزی امروز که البته خیلی کوتاه بود. 

اجازه اینکه هر روز به گروه کلاسی سر بزنم رو هم گرفتم و مشکلی بابت اینکه هر روز به کلاس‌ها سر بزنم ندارم :) 

انتظار داشتم از من به عنوان یار کمکی در روز دوشنبه استفاده بکنن (ورزش - ورزش - هنر - انشا) ولی معلم اختصاصی برای درس‌ها استفاده شد مثل معلم ورزش و هنر و احتمالا انشا. شاید انشا رو دادن به من 🤔 ولی بعید بدونم. بهتره خودشون بیان و بهم درخواست بدن .

 

پ.ن: قرار شد که شماره معلمی که سر کلاسش می‌رم رو به دست بیارم . از استادم نحوه‌ی انجام این کار رو پرسیدم و استادم هم که با مدیر مدرسه آشنایی خاصی داره گفت که از مدیر شماره رو بگیرم. در تلگرام به مدیر مدرسه پیام دادم که شماره معلم رو برام بفرسته و سین زده ولی جواب نداده :)) الان من چی به استادم بگم :))) می‌ترسم بین این دو تا باز دعوایی شکل بگیره 🤦‍♂️

پ.ن: اگه بگم عاشق اون جو داخل اتاق نشدم دروغ گفتم ، خیلی شیرین بود برام. .اینکه بشینم خاطرات اونها رو گوش بدم و ازشون درس بگیرم (اصولا با خاطره‌ و خصوصا قدیمی‌ترها رابطه‌ی خوبی ندارم)

پ.ن: از صحبت‌ها مشخص بود که این افراد همگی یک و یا دو سال از خدمتشون باقی مونده . ای کاش این افراد بیشتر می‌موندن. واقعا دوستشون داشتم . ای کاش می‌شد تا ابد همون مدرسه بمونم . البته این ناحیه ، به قول یکی از آشنایان ، ناحیه‌ی پیرپاتال‌ها هست و همگی در شرف بازنشستگی هستن و به زودی نیروی زیادی رو باید بگیرن. شاید بتونم شانسم رو برای انتقالی به این ناحیه امتحان کنم. باید رضایت ناحیه‌ی مبدأ و مقصد رو کسب کنم. مقصد که قطعا راضی هست ولی مبدأ ... فکر نکنم. 

تکلیف من چیست؟

امیر + ۱۴۰۰/۸/۳، ۲۳:۳۵

خط سبز نشان‌دهنده‌ی دیالوگی از گذشته است!


-امیر ...

+چیه؟

-به دخترا اعتماد نکن ...

مشکل «دهه‌ هشتادی‌»ها چیست؟!

امیر + ۱۴۰۰/۷/۲۹، ۰۱:۰۵

ما دهه شصتی‌ها از دهه هفتادی‌ها خیلی عذر می‌خوایم چون با دهه هشتادی‌ها روبه‌رو نشده بودیم

یکی از اون جوک‌های ده سال قبل بوده و واکنش من:

-😒😒😒😒😒

خیلی وقت بود که می‌خواستم بابت این موضوع یک پست بنویسم و حالا فکر کنم می‌تونم بنویسمش.

 

نمی‌خوام با گفتن این جمله ناامید‌تون بکنم اما باید این موضوع رو همین الان واضح و شفاف بگم که من یک عدد دهه هشتادی هستم(‌امیدوارم با خوندن این جمله ازم ناامید نشده باشین :/ )

حدود ۱۵ سال از تحصیلم در مقاطع مختلف تحصیلی داره می‌گذره و طی این ۱۵ سال با افرادی همکلاسی بودم که تلفیقی از دو دهه متفاوت بودن. متولدین ۸۰ و ۷۹ که می‌شن دهه‌های هشتادی و هفتادی.
و وقتی با یک دهه هفتادی صحبت می‌کنی (و یا دهه شصتی) و هیچ شناختی ازت نداره و بهش می‌گی که دهه هشتادی هستی ، کلا دیدگاه و طرز بیان و همه چیش باهات تغییر می‌کنه. این موضوع واقعا برام خیلی عجیب و غیرقابل درکه. می‌تونم بدونم که دقیقا مشکل دهه‌ی هشتادی‌ها چی هست که هیچ‌وقت نمی‌تونن با دهه‌ هفتادی‌ها سازگاری داشته باشن و برعکس؟ این بین چه تفاوت‌هایی در اخلاق و رفتار و دیدگاه بین دو دهه هست؟

هر چند که معتقدم اینجا چهار دسته آدم هستن. متولدین ۷۰ تا ۷۹. متولدین ۷۹ . متولدین ۸۰. متولدین ۸۱ به بعد

 

+ اون قسمت که بالا هم بولد کردم و زیرش هم خط کشیدم دقیقا حسی هست که میام و سالی که متولد شدم رو به یک دهه‌هفتادی می‌گم هست!