روزانهنویسی کوتاه ۱
۱-
محبوبم؛
یادت باشد یکی از شروطمان برای زندگی مشترک این است که کارهای اسبابکشی و خصوصا نصب چوب پرده و کوتاهکردن اندازههای پردهی خانه (با سوزن و نه با چرخ خیاطی) را بنده گردن نگرفته و تمامی این کارها را به عهدهی شخصی از خانوادهی خودت (ترجیحا پدر) واگذار کردهام.
۲-فکر کنم گفتم که چقدر از اسباب کشی و خصوصا نصب چوب پرده خستهام. تازه این یک قسمت کار بوده 🤦♂️
۳-استادم سه هفته بود کلاس برگزار نمیکرد و این هفته هم نماینده گفت به احتمال ۹۰ درصد کلاسی تشکیل نمیشه ولی در کمال ناباوری استادمون کلاس برگزار کرد که هیچ دو تا جلسه هم در یک روز برگزار کرد که رسالتش رو در تکمیل غیبتهای بنده کامل کنه 😑 دقت کنین همین هفته که درگیر اسباب کشی هستم هم باید همهی کلاسها برگزار بشه 🤦♂️
۴- طرف بهمون زنگ میزنه تعارف میکنه بیاد کمک کنه،
میخوام در جوابشون اینطوری بگم:
- هر کی نیاد ...
والا. این تعارفات الکی چیه خب؟
۵- روز اول توی یک سرمای عجیبی خوابیدیم. دو لایه لباس پوشیدم که فقط سردم نباشه(!) و یک پتو هم کشیدم روی خودم 🤦♂️😂 یک وضع اسفناکی بود.
+«بیان» جان، من الان عکس پروفم رو از کجا پیدا کنم؛ عزیز دلم 🤦♂️