چند عدد روزانه‌نویسی

امیر + ۱۴۰۱/۵/۱۹، ۲۲:۲۱

- داشتیم بلند شدن نخل‌ها رو کنار همدیگه تماشا می‌کردیم. یکی از آشناهای دور بود. می‌خواستم پای صحبت رو به یک طریقی باز کنم. ازش پرسیدم که تا حالا نخل بلند کرده یا نه. تأیید کرد و ادامه داد که قبل از کرونا این کار رو می‌کرده. اما یک بار پایه‌ی یکی از نخل‌ها افتاد روی پاش و نمی‌تونست از جاش بلند بشه ... صدای فین‌فینش میومد، باز هم ادامه داد که در خواب، صدایی شنیده که بهش گفته:« پاشو. تو حالت کاملا خوبه.» دیگه دیدم چشماش اشکیه نمی‌تونست حرف زدنش رو ادامه بده. پرسیدم صدای چه کسی بوده؟ اما نمی‌دونست. نمی‌دونستم که چیکار کنم. دستم رو بلند کردم که بذارم روی دستش و محکم فشار بدم یا نه ... شاید نباید اون حرفا رو می‌زدم که حسرتش به دلش نمونه و یا شاید اون حرفا رو باید می‌زدم که دلش خالی بشه. خلاصه که یک بار هم خواستم با یک نفر شروع کنم به حرف زدن، به طور کلی خراب شد ...

 منظور از نخل این‌هاست (کلیک کنید)

 

- یک حس کمال‌گرایی درونم وجود داره. یک صدایی درونم هست. هر موقع رد شدن هیئت‌ها رو می‌دیدم با خودم می‌گفتم کاش منم می‌تونستم برم اون وسط مداحی کنم. دست خودم نیست. وقتی کسی رو می‌بینم که خوانندگی می‌کنه، مداحی می‌کنه، منم دلم می‌خواد این کار رو بکنم. مداحی کلا راحت‌تره پس ای کاش یک روزی این اتفاق بیفته. حداقل این میل و حس فروکش کنه ...

 

- می‌خواستم از محرم همین امسال شروع کنم کار تدوین و تهیه‌ی کلیپ رو به صورت حرفه‌ای شروع کنم. ولی نشد که بشه ... می‌خواستم استارت یک آدم حرفه‌ای رو بزنم. ولی انگار هنوز زوده ... سوژه‌ای هم برای فیلم‌برداری نیست متأسفانه ...

 

- دو سال قبل، دو تا فیلم رو نقد کرده بودم. الان که نقد‌ها رو می‌خونم خنده‌ام می‌گیره. انقدر که سطحشون پایین بود و منی که اصلا تخصصی در اون زمینه نداشتم. با این حال یک مجله از خود ویرگول اون نوشته‌ها رو از من خواسته و من هم درخواستشون رو قبول کردم :)‌ قبلا یک همچین خواسته‌ای داشتم ولی اصلا فکر نمی‌کردم اون نوشته‌ها برای اون مجله ارسال بشه :)

 

- ای کاش آرزوم بگیره ...

 

- چالش داریم چه چالشی :)) بعد سال‌ها یک نفر به اسم علیرضا چالش برگزار کرده. هم می‌تونین وبلاگ‌های جدید رو پیدا بکنین و هم اینکه در چالش شرکت کنین :) 

کلیک برای ورود به چالش

 

 یک مجله از خود ویرگول اون نوشته‌ها رو از من خواسته و من هم درخواستشون رو قبول کردم :)‌ 

 

چین گدر جالب !!!

ولی نقد هاتون خوبن :"

۱۹ مرداد ۰۱
پاسخ
واقعا خوبه؟ 
چرا من همچین احساسی ندارم نسبت بهشون 😬
۲۱ مرداد ۰۱

حس خوبیه نوشته‌های آدم رو اینجور جاها بخوان، حتی اگه کانال‌ها و صفحات کوچیکی باشن بازم شروع خوبیه. ایشالا جاهای خفن‌تر :)

۱۹ مرداد ۰۱
پاسخ
من که نقد فیلم رو ترک کردم 😅

ولی معرفی فیلم رو ادامه می‌دم. شاید جاهای خفن‌تری قبول کردن کارم رو :)
به نظرم که خیلی جالبه و بله حس خوبی هم داره 
۲۱ مرداد ۰۱

باز شما می‌تونین به مداحی امید داشته باشین. من چی بگم که فقط باید صبر کنم تا اون دنیا برای اموات مداحی کنم. :دی

و برین خدا رو شکر کنین که می‌تونین برین از این هیئت‌های پرشور، من آخرش آرزو به دل می‌میرم. تازه طبل هم می‌خوام بزنم‌.

۲۰ مرداد ۰۱
پاسخ
امیدوارم این شرایط هم براتون به وجود بیاد که جایی بخونید و یا مداحی کنین 

:(

طبل خیلی سنگینه! اون بزرگا رو می‌گم.
۲۱ مرداد ۰۱

حاضر. :))

 

۱) می‌فهمم حس و حالت رو. بارها برای خودم پیش اومده که خواستم با یه نفر سر صحبت رو باز کنم امّا به خیال خودم گند زدم به همه چیز. راستش رو بخوای مدتیه که دارم با این فکر و خیال مبارزه می‌کنم. دیگه دلم نمی‌خواد به احساس طرف مقابلم اهمیت بدم. نه اونقدر که واقعا از من دلخور بشه. در همین قدر که باهام احساس صمیمیت کنه. خیلی از آدم‌ها با احترام بیش از حد اذیت می‌شن، حتی خود من. این وسط لازمه گاهی پا بذاریم روی خطوط قرمز و با طرف راحت باشیم. از تو چه پنهون؟ دیشب به درجه‌ای از عرفان رسیدم که سه‌نفری رفتیم خونهٔ یکی از دوستان برای شام. دیگه حساب کن چه وضعی :)) امیدوارم به این درک برسیم که باید به قدرت ظرفیت و تحمل آدم‌ها اطمینان کنیم و بابت هر کار کوچیکی ازشون معذرت‌خواهی نکنیم.

 

۲) کمال گرایی خر است. والسلام.

 

۳) همدردی شدید و دیگر هیچ.

 

۴) تبریکات ما رو پذیرا باشید.

 

۵) چرا آرزو های همه بگیر نگیر نداره؟ آرزوی من هم مدت‌هاست دلش می‌خواد نگیره. لعنت بهش!

 

۶) من چی بگم آخه :))) بعد سال ها رو خوب اومدی. منتظرت هستم.

۲۰ مرداد ۰۱
پاسخ
سلام :)

در رابطه با مورد اول موندم چی بگم و چه جوابی دارم. حرفت درسته علیرضا. من هم بیش از حد حساس هستم و بعضی جاها باید حرفم رو بزنم تا اینکه حداقل توی دلم بمونه ولی اینکه شام بریم خونه‌ی یکی از دوستام رو هنوز نمی‌تونم برای خودم هضم کنم 😅 

:)) ای کاش راه‌حل کمال‌گرایی هم می‌گفتی

ممنونم

:)

شاید هنوز زمانش نرسیده . شاید بهتره که اوضاع همینطوری باشه. شاید باید خودم دست به کاری بزنم. می‌دونی آرزوم در رابطه با اصلاح یک دوستی هست که چند ساله تبدیل به دشمنی و سردی شده. ولی نمی‌دونم چه زمانی بهتر می‌شه....

می‌نویسم به زودی :) ممنونم ازت
۲۱ مرداد ۰۱

ترجیح می‌دم پیش نیاد، اصلا روش رو ندارم. به هیچ وجه. XD

حالا اون سبک‌ها که می‌ندازن دور گردن شون هم قشنگن!

۲۱ مرداد ۰۱
پاسخ
یکم بخونین اون خجالت می‌ریزه این رو مطمئنم :)

آره اونا سبک‌ترن :دی
۲۱ مرداد ۰۱
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">