درس اول از کارورزی

امیر + ۱۴۰۱/۸/۳، ۲۳:۴۹

خیلی از اساتید برای کنترل کلاس و دانش آموز خاطی که به تکرار رفتار اشتباهش میپردازه، به دانشجویان میگن که دانش آموز خاطی رو از کلاس بیرون کنن.

اما آیا فقط به همین بیرون کردن دانش‌آموز  از کلاس باید محدود بشیم؟ طبیعتا بیرون گذاشتن از کلاس کار کافی که نیست بلکه حتی اشتباه هست و ممکنه به اتفاقات بدی منجر بشه. در اینجور مواقع دانش‌آموز که به بیرون از کلاس ارجاع داده میشه که برای مدتی اونجا بمونه، ممکنه دست به کار‌های خطرناکی بزنه و یا حتی از مدرسه خارج بشه که در این صورت معلم اون تایم از کلاس و مدیر مدرسه، مقصرین اول این قضیه محسوب میشن و حتی ممکنه به اخراج اونها هم منتهی بشه. 

اتفاقی که نزدیک بود برای من هم رخ بده و منجر به اتفاقات وحشتناکی بشه که الان دارم بهش فکر میکنم فقط متوجه میشم که هنوز چقدر بی تجربه هستم... یکی از دانش‌آموزان رو به دلیل تخلف انضباطی از کلاس بیرون کردم. جایی نرفت و همون بیرون مونده بود اما میتونست جایی بره و کارای مختلفی انجام بده و حتی جونش هم در خطر باشه ...

چیزی که حتی در کلاس‌های ابتدایی خودم هم دیده بودم که معلممون با بعضی از دانش‌آموزا این رفتار رو انجام میداد. 

اما راه حل درست چیه؟

راه حل درست خیلی ساده هست، فقط باید دانش‌آموز خاطی رو همراه با نماینده کلاس به قسمت معاون آموزشی بفرستی و ازشون بخوای که به این موضوع پیگیری کنن. در حالیکه استادامون این مورد رو بیان نکرده بودن. البته باید به فکر خودم هم می‌رسید. اینجاست که تجربه ارزش خودش رو پیدا می‌کنه.


چقدر کار معلما سخته ...

روزانه‌نویسی

امیر + ۱۴۰۱/۳/۲، ۲۲:۳۵

۱- تقریبا می‌شه گفت که مدرسه‌ها تموم شده و روزهای پایانیش رو داریم می‌گذرونیم(مقطع ابتدایی). این روزها اکثر کادر مدرسه خسته هستن و دانش‌آموزا هم یک حالت خسته برای آزادسازی انرژی بیشتر هستن و جنب و جوش بیشتری هم دارن :)‌ خلاصه که خیلی شر و شرارتشون زیاد شده. 

الان دیگه اکثر دانش‌آموزای مدرسه من رو می‌شناسن نه به عنوان یک معلم ولی من رو «آقا»‌ خطاب می‌کنن. منم که فامیل خیلی‌هاشون رو نمی‌شناسم فقط جوابشون رو می‌دم :)

 

۲-دو هفته‌ی قبل بود که یک امتحانی از دانش‌آموزا گرفتم. درس اجتماعی از اول تا آخر و جواب برخی از دانش‌آموزان رو می‌تونید ببینید:

 

 

 

البته اونی که نوشته‌ بود «تعطیلی» براش درست گرفتم :)

هیچی دیگه ناامید شدم :))) در طی زمان امتحان هم تقریبا از ۴۵ دقیقه، شاید ۳۰ دقیقه داشتم جواب دانش‌آموزا رو می‌دادم. خیلی کار سختی بود. اکثرا سوالاشون هم خیلی عجیب و غریب بود. 

 

۳- امروز صبح موقع امتحان داشتم برگه‌ها رو منگنه می‌کردم یکی از دانش‌آموزا ازم پرسید معنی «مشفق» چی می‌شه؟ منم که نمی‌دونستم که سوال امتحانش هست بهش جواب رو گفتم 🤦‍♂️😂 اونم یک لبخند زد. بلافاصله یاد خودم افتادم که دقیقا همین کار رو با یکی از دبیرامون کرده بودم و تونستم ازش جواب یک سوال رو به دست بیارم 😂 خلاصه اینکه یک لبخند زدم برگشتم و به خودم گفتم اینا همه کارما هست. اون روزایی که به دبیرا می‌خندیدی و مسخره‌شون می‌کردی باید به فکر این روزها هم می‌افتادی 😂

 

۴- قبلا از یک آقایی در مدرسه تعریف می‌کردم که خیلی باهام گرم می‌گیره. این آقا معلم کلاس چهارم هست. تیپ و چهره‌ی ساده و معمولی داره (البته امروز یک شباهت خاصی به مدز میکلسون در فیلم شکار داشت و برام عجیب بود‌ :/ ) امروز صبح موقعی که همدیگه رو دیدیم، دستش رو دراز کرد که دست بده، منم دست دادم و دست دیگه‌اش رو هم گذاشت کنار دستم که دو دستی دستم رو بگیره و دستش هم جوری بود که پایین‌تر از دست من باشه (توی زبان بدن به این کار می‌گن صمیمیت و دوستی بیش از حد) و خب با روی خندان و خوشحال باهام صحبت می‌کرد. ماسک هم نداشت و می‌تونستم کامل صورتش رو ببینم. خلاصه اینکه دوباره از رشته‌ی معلمی تعریف می‌کرد و از خوبی‌هاش و خوشی‌هاش و اینکه به حرف بقیه گوش ندم و ... ( بقیه کادر مدرسه از معلمی بد می‌گن 🤦‍♂️😂) خلاصه اینکه خیلی دوستش دارم و حیف که فکر کنم بازنشسته هست و نمی‌شه سال دیگه ببینمش. مشخص بود که بچه‌ها رو خیلی دوست داره. تنها معلمی هم بود که همراه با بچه‌ها عکس دسته جمعی گرفت 😥 

ای کاش می‌شد با این معلم ارتباط بیشتری داشته باشم. ای کاش سر کلاسش می‌رفتم که ببینم کلاسش چجوریه و من خیلی حسرت می‌خورم. ای کاش می‌رفتم :( و خب نمی‌دونم می‌شه باهاش ارتباط برقرار کرد یا خیر ...

تنها کسی که از معلمی خوب می‌گفت و انرژی زیادی داشت. زنگ‌های تفریح، موقع صف. توی حیاط مدرسه بود و با شاگردهاش صحبت می‌کرد. فکر کنم یک معلم نمونه هست. حداقل برای ارزش قائل شدن برای دانش‌آموزا.

 

۵- من یک روزی رفتم پارک نزدیک خونه و تیپ و پوشش اسپورت و ورزشی داشتم. همینطوری داشتم قدم می‌زدم که متوجه شدم یک نفر داره من رو با صدای بلند ، خطاب می‌کنه:«آقای امیر پلاس، آقای امیرپلاس» جهت صدا رو تشخیص دادم و متوجه شدم که یکی از بچه‌های مدرسه داره من رو صدا می‌زنه. احساس کردم لختم 🤦‍♂️😂. من رو با نیم آستین و شلوار ورزشی ندیدن که دیدن. حالا این که هیچی. بقیه هم داشتن من رو نگاه می‌کردن. هیچی دیگه از خجالت داشتم آب می‌شدم. به دانش‌آموزه با دست اشاره می‌کردم آرومتر من رو صدا بزنه و فهمیدم . باز صداش رو بلندتر می‌کرد 🤦‍♂️😂

یکی هم بود بهم گفت که شانست بگیره این معلما و مدیر مدرسه تو رو با این پوشش نبینن که آبروریزی خواهد بود :)))

 

۶- چرا هر کی رو دنبال می‌کنم بعد یک مدت کوتاه از بیان می‌ره و یا نمی‌نویسه؟ 😶 من بچه‌ی خوبیم نکنین این کار رو. می‌خوره توی ذوقم 😥

اقدامولوژی

امیر + ۱۴۰۰/۱۲/۱۷، ۲۳:۲۰

خب خب خب این قسمت جدیدی هست که می‌خوام در رابطه باهاش صحبت بکنم. قضیه از این قراره که این ترم یک واحدی داریم به نام کارورزی ( بخوانید اقدام پژوهی) و در اون باید یک دانش‌آموز رو انتخاب کنیم که به لحاظ علمی سطح پایینی داره و یا دارای اختلال یادگیری هست و یا اینکه مشکلات خاصی مثل گوشه‌گیری و یا پرخاشگری داره و ... و مشکل این دانش‌آموز رو ریشه یابی بکنیم و در نهایت هم به درمان اون بپردازیم.

 

دانش‌آموزی که من انتخاب کردم و در واقع می‌شه گفت تنها دانش‌آموزی بود که می‌تونستم انتخاب بکنم از پایه‌ی چهارم هست و اسم و فامیل و با چهره‌اش آشنایی داشتم و بهم گفته شد که سطح درسی خیلی پایینی داره. برای شروع کار و جهت کسب اطلاعات ممکن با معلم اون دانش‌آموز ارتباط برقرار کردم که ببینم مشکلات این دانش‌آموز چی هست. سوالاتی از قبیل مشکلات خانوادگی دانش‌آموز/ مشکلات جسمی/ حواس جمعی/ تفاوت نمرات در حضوری و مجازی/ علاقه به چه درس‌هایی و ... 

که معلم کلاس در طی یک حرکت سورپرایز طور جواب داد که :«این دانش‌آموز مفاهیم پایه‌ی اول رو هم به خوبی فرانگرفته و همینطوری پایه به پایه با اون سطح تعلیمات اومده بالا و رسیده به من و منم نمی‌دونم چیکار کنم و مجبورم طبق قانون آموزش و پرورش۱ دانش‌آموز رو پاس کنم بالاتر. اینطور هم که مشخصه والدینش میان و داخل کلاس مجازی شرکت می‌کنن و به جای این دانش‌آموز به سوالاتم جواب می‌دن»

وقتی این‌ها رو شنیدم خیلی غصه خوردم. بابت وضع دانش‌آموز و اینکه چه کاری از دستم برمیاد. سعی کردم اطلاعات بیشتری کسب کنم و متوجه شدم که این دانش‌آموز حتی در ۴ عمل اصلی ریاضی (ضرب جمع تقسیم و تفریق) هم مشکل داره! همچنین که دانش‌آموز با مفهوم جمله هم مشکل داره.

فامیل دانش‌آموز رو داخل گروه کلاسی در شاد سرچ کردم و کلا ۴۰ بار نتیجه سرچ اومد! یعنی اینکه میزان مشارکت دانش‌آموز در کلاس حداقل برای ثبت حضوری بسیار پایین بوده!

با استادم این مورد رو در میون گذاشتم و استادم گفت که به نظرت این دانش‌آموز چه اختلالی داره؟

 

برای اختلال نیازمند اطلاعات بیشتری هستم و اینکه خود اختلال چند تا شاخه داره  ریاضی، نوشتن، خواندن، مهارت‌های حرکتی۲، که باز هر کدوم از این‌ها به موارد مختلفی تقسیم می‌شن و برای هر کدوم از این‌ها نیازمند برگه‌های امتحان‌های حضوری این دانش‌آموز هستم (چون مجازی قطعا والدینش بهش کمک می‌کنن)

 

فعلا تا همین‌جا پیش رفتم و این سری با همین نام ادامه خواهد داشت (البته یک درصد باید در نظر بگیریم که دانش‌آموز ممکنه تغییر کنه)

 

 

۱- قانون آموزش و پرورش اینه که در مقطع ابتدایی هیچ دانش‌آموزی تجدید نشه و به پایه‌ی بالاتر بره!

۲- اگه بیشتر هم داره که نمی‌دونم ...

پست کوتاه (طراحی سوال)

امیر + ۱۴۰۰/۹/۷، ۰۰:۰۱

قرار شد که دوشنبه از درس ریاضی برای بچه‌هایی کلاسی که می‌رم سوال امتحانی طراحی بکنم. اون هم به صورت آنلاین قراره برگزار بشه و مشکل زمانی به وجود میاد که زبان فارسی و انگلیسی در کسر و اعشار با همدیگه تفاوت دارن!

و سوالی که این شکلی نمایش داده می‌شه: 

قشنگ همه زحماتم رو به باد داد فکر کنم. سامانه‌های خارجی کلا این شکلی هستن سامانه داخلی هم نمی‌شناسم که کسر و اعشار رو به درستی انجام بده🤦‍♂️ . در رابطه با برگزاری امتحان در سطح شاد و یا واتسآپ هم اصلا حرفش رو نمی‌شه زد. چون احتمال تقلب ۸۰ درصد هست!
 

+نمی‌دونم چرا استادا یک دفعگی تصمیم گرفتن کل تکالیفشون رو همین هفته بذارن. کلی ددلاین و امتحان و کنفرانس همین هفته دارم و از پنجشنبه هفته‌ی قبل خودم رو دارم آماده می‌کنم ولی هنوز هم وقت کم آوردم و برای امتحان‌هام هیچی نخوندم 🤦‍♂️

چند کات از کارورزی امروز + جمع بندی کوچیکی از آموزش مجازی

امیر + ۱۴۰۰/۹/۱، ۱۸:۱۰

امروز مدرسه‌های ابتدایی هم حضوری شد و من هم پس از کلی پرس و جو متوجه شدم که امروز حضوری باید به مدرسه برم:

یک جمع بندی ریز هم از آموزش‌های مجازی بوده که می‌تونین اون قسمت رو بخونین و خالی از لطف نیست :)

 

کارورزی - ۳

امیر + ۱۴۰۰/۸/۶، ۰۰:۰۰

امروز صبح رفتم مدرسه برای پرسیدن چند تا سوال. البته که می‌تونستم با زنگ زدن هم این کار رو انجام بدم. اما همون اطراف یک کار دیگه هم داشتم که باید انجام می‌دادم و اون کار هم خرید کتاب بود.

خلاصه رفتم مدرسه و در دفتر مدیریت نشستم. معاونین آموزشی ، پرورشی و اجرایی که دو آقا و یک خانوم بودن ، به همراه سرایدار مدرسه در این اتاق حضور داشتیم. مدیر مدرسه نبود. با خودم گفتم شاید دیرتر میاد به مدرسه ، چند دقیقه صبر کردم و سکوت خیلی سنگینی داخل اتاق بود.من هم به زمین خیره شده بودم و دست به هیچ کاری نزدم (منظورم گوشی و ... هست) اولیای دانش‌آموزان وارد مدرسه شدن و مشکلاتشون رو با عوامل اجرایی مدرسه در میون گذاشتن و بعد اینکه رفتن ، صحبت بین عوامل مدرسه شروع شد و رفتن سراغ خاطرات اولین سال‌های خدمتشون و من چقدر این بحث‌ها رو دوست دارم :))) کلا این مدل خاطرات رو دوست دارم و کلمه به کلمه رو شنیدم و با یک لبخند که پشت ماسک قایم شده بود شوقم رو (حداقل) برای خودم نشون می‌دادم :) 

فکر کنم حدود یک ساعت داخل اون اتاق نشسته بودم و انگار که یک ربع گذشته باشه ، بحث گرمی شکل گرفت و منی که با خانومه هم سلام نکردم (اون هم بهم نگاه نکرد :| ) هم بعضی جاها هم‌صحبت شدم.  بحث و صحبت‌ها و تبادل خاطرات که تموم شد چند لحظه صبر کردم که اون شور و حرارت بحث بخوابه که یکی از معاونین گفت که مدیر مدرسه امروز نمیاد :)))))) و منی که باید سوالاتم رو از مدیر مدرسه می‌پرسیدم. این بین هم بگم که رابطه‌ام با مدیر مدرسه هم از حالت رسمی به حالتی صمیمی‌تر تبدیل شد. چاره چی بود؟ مجبور شدم از یکی از معاونین مدرسه سوالاتم رو بپرسم. طبیعتا از خانومه نپرسیدم و یکی از اون آقایون که بیشتر باهاش صحبت کردم رو انتخاب کردم برای پرسش سوالات. 

همه جواب‌ها رو یادداشت کردم و سریع رفتم بیرون از مدرسه . (این بین هم یک سوتی دادم! فامیل معاون‌ها رو جا به جا گفتم :)  ) 

این هم از خاطره کارورزی امروز که البته خیلی کوتاه بود. 

اجازه اینکه هر روز به گروه کلاسی سر بزنم رو هم گرفتم و مشکلی بابت اینکه هر روز به کلاس‌ها سر بزنم ندارم :) 

انتظار داشتم از من به عنوان یار کمکی در روز دوشنبه استفاده بکنن (ورزش - ورزش - هنر - انشا) ولی معلم اختصاصی برای درس‌ها استفاده شد مثل معلم ورزش و هنر و احتمالا انشا. شاید انشا رو دادن به من 🤔 ولی بعید بدونم. بهتره خودشون بیان و بهم درخواست بدن .

 

پ.ن: قرار شد که شماره معلمی که سر کلاسش می‌رم رو به دست بیارم . از استادم نحوه‌ی انجام این کار رو پرسیدم و استادم هم که با مدیر مدرسه آشنایی خاصی داره گفت که از مدیر شماره رو بگیرم. در تلگرام به مدیر مدرسه پیام دادم که شماره معلم رو برام بفرسته و سین زده ولی جواب نداده :)) الان من چی به استادم بگم :))) می‌ترسم بین این دو تا باز دعوایی شکل بگیره 🤦‍♂️

پ.ن: اگه بگم عاشق اون جو داخل اتاق نشدم دروغ گفتم ، خیلی شیرین بود برام. .اینکه بشینم خاطرات اونها رو گوش بدم و ازشون درس بگیرم (اصولا با خاطره‌ و خصوصا قدیمی‌ترها رابطه‌ی خوبی ندارم)

پ.ن: از صحبت‌ها مشخص بود که این افراد همگی یک و یا دو سال از خدمتشون باقی مونده . ای کاش این افراد بیشتر می‌موندن. واقعا دوستشون داشتم . ای کاش می‌شد تا ابد همون مدرسه بمونم . البته این ناحیه ، به قول یکی از آشنایان ، ناحیه‌ی پیرپاتال‌ها هست و همگی در شرف بازنشستگی هستن و به زودی نیروی زیادی رو باید بگیرن. شاید بتونم شانسم رو برای انتقالی به این ناحیه امتحان کنم. باید رضایت ناحیه‌ی مبدأ و مقصد رو کسب کنم. مقصد که قطعا راضی هست ولی مبدأ ... فکر نکنم. 

چند عدد روزانه‌نویسی نسبتا کوتاه

امیر + ۱۴۰۰/۷/۲۵، ۱۴:۵۷

۱- سری پست‌های کارورزی این هفته مورد خاصی نبود که بخوام در قالب یک پست بهش بپردازم. فقط هفته‌ی قبل که با استادم در ارتباط بودم ، از نقل مدیر اون مدرسه‌ای که می‌رفتم می‌گفت که خیلی از رفتارم راضی هست و خشنود . منم که این حرفا رو شنیدم سرخ شدم از خجالت. مدام فکر می‌کردم که مدیر اون مدرسه از رفتارم ناراضی هست :)) خوبه یکم اعتماد به نفس گرفتم ولی ابدا دوباره بشینم باهاش چای بخورم 😂

کارورزی فعلا حضوری نیست. شاید هم در ادامه این سری پست‌های خیلی کمتر بشه. چون داخل فضای شاد باید بریم کارها رو ببینیم و این بین مورد عجیب و خاصی دیده نمی‌شه.

 

۲- از اونجایی که دوشنبه کارورزی دارم و به نوعی باید در کلاس مدرسه حضور داشته باشم ، معلم اون کلاسی که باید برم ، برنامه اون روز رو اینطوری گذاشت :«ورزش-ورزش-انشا-هنر» و استادم گفت:« این یعنی اینکه معلم ممکنه اون روز حضور نداشته باشه و تو بری سر کلاس و بچه‌ها رو مدیریت کنی.» واکنش من بعد شنیدن این جمله؟ ببینیم:

 

 

حس می‌کنم کنترل کلاس برام زود باشه :(

 

۳- حرفی که راجع به استادای زن زدم رو کلا فراموش بکنین(اینکه ساده می‌گیرن). اساتید مدل خوب دارن و مدل بد. یک استاد زن سخت‌گیر یافت شد. ولی همچنان به همون اصول پایبند هستم که اساتید زن از مرد بهتر هستن.

 

۴- دیروز رفتم برای واکسن دوز دوم اقدام کردم ولی دیگه عوارض واکسن تا شب همراهم بودن. شب که اصلا توی یک حالت بین بیداری و خواب بودم. نتونستم کلاس ساعت ۲۱ رو هم شرکت کنم و کسی هم ضبط نکرد کلاس رو (!) . همین که دیگه تموم شد خوبه و لازم نیست تاریخی مخصوص یادم بمونه.

 

۵- همین حینی که قرار بود برم واکسن بزنم، نزدیک بود تصادف هم بکنم 🤦‍♂️ موقعیت خیلی وحشتناکی بود. روی لاین سبقت و سمت چپ بودم که دیدم یک نفر جلو داره از سمت چپم میاد وارد لاین من و اول بوق زدم دیدم طرف ترمز کرد. بعدش تند تر ادامه داد به اومدن به لاین من . دیگه هر چی بوق و ترمز بود زدم که فقط بهش نخورم. نزدیک بود به ماشینه بخورم، سریع فرمون رو کشیدم سمت دیگه که به ماشینش نخورم. یکدفعگی از سمت راستم یک مینی بوس با سرعت رد شد ! یعنی فقط شانسم گرفت که تصادفی رخ نداد و اینکه نباید فرمون رو می‌چرخوندم. البته اگه نمی‌چرخوندم هم می‌خوردم به ماشینه. که در اون صورت اون مقصر می‌شد. خلاصه یک نگاه به راننده‌اش کردم یک خانوم بود داشت بهم زل می‌زد 😐 و بعدش هم پشتم رو دید زدم دیدم کلی ماشین پشت سرم هستن که فاصله دارن ولی سرعتشون هم کم نیست. سریع به راهم ادامه دادم. ولی تقریبا یک دقیقه توی شوک بودم و خداروشکر که اتفاقی نیفتاد 😓

 

۶- خیلی حس بدی داره که داخل یک گروه ۱۵ نفری بیای و از یک نفر خواهش کنی که برات یک موضوعی رو توضیح بده ولی هیچ جوابی نگیری. حتی اگه ریپلای کرده باشی :) توی اینجور مواقع فکر می‌کنم که بهم احترام گذاشته نشده و جایگاهم خیلی خیلی پایین اومده :( بعضی وقتا فکر می‌کنم خیلی بیش از حد دارم احترام می‌ذارم. فکر می‌کردم احترام ، احترام میاره ولی مثل اینکه این روش ممکنه خود طرف رو پایین تر بکشه!

 

۷- بابت معرفی وبلاگ‌ها هم خیلی ممنونم. فکر کنم ۱۰ الی ۱۵ تا وبلاگ رو فالو کردم.

کارورزی - روز دوم

امیر + ۱۴۰۰/۷/۱۲، ۱۹:۳۳

سری دوم :)

سعی کردم کوتاه‌تر باشه.

راستی اینکه هنوز خواننده‌های قدیمی اینجا رو می‌خونن واقعا خوشحالم می‌کنه :)

کارورزی - روز اول

امیر + ۱۴۰۰/۷/۷، ۱۸:۳۷

قبلا خوندن گزارش کارورزی ها رو خیلی دوست داشتم به نظرم جذابه. حالا می‌خوام منم یک مجموعه پست کارورزی داشته باشم :)

بالاخره امروز تصمیم گرفتم که برم برای کارای کارورزی و یک بار برای همیشه این قضیه رو تموم کنم. روزای قبل کلاس داشتم و استادمون هم گفته بود که این کار رو هر چه سریع‌تر انجام بدم. مدرسه‌ی خاصی مدنظرم نبود ولی منطقه‌اش چرا! برام اهمیت داشت که مدرسه‌اش در چه منطقه‌ای باشه. مدرسه ابتدایی‌ای که خودم داخلش درس خونده بودم و بزرگ شده بودم دیگه وجود خارجی نداشت و تبدیل به یک مدرسه دخترونه شده بود. منم که نمی‌تونستم برم برای کسب تجربه در یک مدرسه دخترونه درخواست بدم! با این حال دیگه نوع مدرسه برام اهمیت نداشت. همین که توی اون منطقه‌ی مد نظر بود برام مهم بود.