سفره دلش را پهن می کند ...
» و (خداوند) شب را برای آرامش و سکون قرار داد...«
بعد شنیدن چند خبری که اخیرا شنیده ، دلش بد جوری گرفته است ...
شاید در ظاهر شاد و سرحال باشد اما در باطن کاملا فرسوده شده است.
با امام اولش صحبت میکند. درد دلش را میگوید. از امیدهایی که پر پر شدند و از بین رفتند. از حال و احوالی که این روز ها دارد. دنبال تولد تازه ای می گردد. انسانی دیگر. همان امیر همیشگی. همان امیری که در اوج سکوتش باز هم می خندید. باز هم شوخی میکرد. باز هم انگیزه ای برای ادامه کارهایش داشته باشد. مانند تمام انسان های دیگر.
-یکی خواهان گفتن »نا»ی حَوّل حالُ«نا»ی عید سال بعدش
-یکی خواهان سلامتی گذشته اش
-نفر بعدی آمرزیدن گناهانش
و
...
شاید یک نفر شامل همه موارد فوق باشد. بگذریم.
امیر خسته است. دلش میخواهد جار بزند «خداااااااااااا ،این چه زندگی ای که هست که دادی» مانند خیلی از انسان های دیگر. دلش میخواهد از قصر شیشه ای آرزوهایش که همین چند روز ساخته و حال شکسته حرف بزند. امیر شاید به ته راه رسیده باشد. دیگر نایی نداشته باشد تا برخیزد و دو قدم دیگر بردارد. امیر وقتی که به سختی و تنگنا می رسد خدا را میخواهد و یاد خدا میکند و این موضوع او را قدر نشناس میکند.
امیر میخواهد قصری دوباره در ذهنش بنا کند. قصری از آرزوهای رنگارنگ و شیرین.
امیر دوباره به این خدا نیاز دارد.
امیر به این ایمان نیاز دارد.
امیر به این شب هم نیاز دارد.
امیر به دعاهای دیگران نیز نیاز دارد.
امیر اگر قابل باشد برای خانواده ، برای دوستانش ، هموطنانش و هم نوعش دعا میکند. برای بهتر شدن این آمار ثانیه افزون نیز دعا میکند:
متبلایان کرونا در کل زمین
لطفا برای امیر دعا کنید.
از این ماه عزیز چند روزی بیش نمانده قدرش را بدانیم.
سلام
مگر میشه دعایت نکنم
راستی! اینهمه به من می گویید فونت! فونت! الان فونت خودت ، با فونت قبلی یکی نیست!
موفق باشی ، دعایت میکنم.