یخشکن (۱) - به طعم کلاسیک
تقریبا دو هفته قبل بود که نشستم یک سری آثار کلاسیک از کشور ژاپن رو تماشا کنم. نمیدونم با چه انگیزه و هدفی این کار رو انجام دادم شاید کمبود فیلم در لیست تماشای فیلم بوده باشه و یا اینکه تعریف آثار کلاسیک رو شنیده بودم. به هر صورت ، در یک تصمیم ناگهانی نشستم و یکسری فیلم قدیمی از ژاپن رو دانلود کردم. اول هم فکر میکردم که پوسترها رنگی هست ، فیلم هم میتونه رنگی باشه در حالیکه با دیدن اولین فیلم تمام تصوراتم نقش بر آب شد :) البته انتظاری هم نبود فیلم مربوط به سالهای ۱۹۵۰ الی ۱۹۶۰ بود و همین که میشد فیلمبرداری کرد خودش یک معجزه حساب میشد.
برای منی که تا اون موقع تعداد فیلمهایی که به صورت سیاه و سفید بودن به انگشتهای یک دست هم نمیرسید ، در نگاه اول خیلی سخت و غیرقابل تحمل میشد. اما مدت زمان کم بعضی از اون فیلمها میتونست من رو سرگرم نگه داره . نکته دیگه اینکه برای اکثر فیلمها هم سایتهای معروفی مثل زومجی نقد و بررسی گذاشته شد و من رو از ابهامهای مختلفی که وسط فیلم برام به وجود میاورد آگاه میکرد. مثلا فیلم راشومون برای من فیلمی بود که هیچ نتیجه خاصی نداشت ولی وقتی نقدش رو داخل زومجی خوندم تازه متوجه شدم که فیلمش داره در رابطه با چه چیزهایی صحبت میکنه. چیزایی که مشخص هم بودن اما من متوجه نشده بودم.
از مدت زمان کم فیلمهای قدیمی راضی بودم تا اینکه رسیدم به فیلم سینمایی هفت سامورایی و حدس بزنین ، مدت زمان این اثر ۳ ساعت و ۲۷ دقیقه بود. به یاد ندارم که طولانیترین فیلم دنیا چند دقیقه هست (الان دارم سرچ میکنم پیدا کردم آخر میگم). داشتم میگفتم ۳ ساعت و ۲۷ دقیقه فیلم اون هم سیاه و سفید و منی که اصلا دست به این آثار طولانی نمیزدم و البته اینکه سیاه و سفید هم هست :) و در نهایت این فیلم طولانی رو بکوب تماشا کردم! شاید باورش سخت باشه ولی واقعا برام جذاب بود. فقط نیاز به ۴۵ دقیقه زمان داشتم که صبر کنم تا اصل ماجرایی فیلم شروع بشه و در نهایت هم میتونم بگم که فیلم به شدت جذاب و قشنگی بود و برای منی که شیفتهی دنیای ساموراییها و ژاپنیها هستم و خیلی جذابتر هم بود.
تصمیم گرفتم که بیشتر با دنیای سینمایی ژاپن آشنا بشم و دست به دانلود دو - سه تا فیلم قدیمی دیگه هم زدم اما دیگه تماشا نکردم. دقیقا نمیدونم چرا ولی با دیدن بازیگراش یک حس خیلی بدی بهم دست میده. اینکه دیگه زنده نیستن ولی آثارشون رو داریم میبینم و لذت میبرم . اینکه یک دلتنگی خاصی نسبت بهشون پیدا میکنم. اینکه دیگه نمیتونم منتظر بمونم که در فلان فیلم و در سال آینده بازی میکنه و تا اون روز منتظرشون بمونم. برای همین دیگه آثار کلاسیک رو گذاشتم کنار. من دلم برای بازیگرای فیلمهاش تنگ میشه :) یک چیزی شبیه همون حس افسردگی بعد دیدن فیلمهاست که دیگه ادامه ندارن!
با دیدن آثار کلاسیک با خودم فکر کردم که اگه دوربین های اون موقع رنگی بودن ، باز هم شاهد درخشش بازیگرها بودیم؟ من اینطوری فکر نمیکنم . دلیلی هم براش ندارم . فقط این رو میدونم که اون موقع بازیگرا با عشق بازی میکردن (صرف نظر از ملیت) و حرف زیادی از پول و شهرت نبوده.
و در نهایت هم خواستم بگم که سومین بازیگر تأثیر گذاری که دیدم هم از بین همین فیلمهای ژاپنی پیدا شد : توشیرو میفونه دلیل اینکه تأثیرگذار بود این هست که تقریبا ۷۰ سال گذشته و هنوز هم خیلیها ازش کلیپ و ویدیو تهیه میکنن و به اشتراک میذارن. میدونین خیلی به بازیگرای قدیمی حسودیام میشه. تا سال های سال یاد و خاطرشون برای همه زنده میشه و از آثار درخشانشون تعریف و تمجید میشه . از مهارتهاشون به عنوان کلاس آموزشی تدریس میشه و در نهایت هم هر سال یک مراسم یادبود برای اون افراد برگزار میشه. ای کاش منم داخل همچین آثاری بودم و اسمم تا چندین سال به عنوان یک کسی که دوران درخشانی داشته ، یاد میشد
:)
پ.ن : طولانیترین سینمایی ، فیلم سینمایی logistics هست (لینک IMDB) با ۸۵۷ ساعت.
پ.ن : گفتم سه نفر از تأثیرگذارترین بازیگرها اولین کسی که دیدم و دوستش داشتم راسل کرو بود (داخل ذهن زیبا - گلادیاتور - مرد سیندرلایی و ... بازی کرده) و دومی هم مدس میکلسون بود که قبلا هم یکی از فیلمهایی که توش بازی کرده رو پست کرده بودم . سومی هم نوشتم توشیرو میفونه .
دوست دارم از سینماییهایی که این چند مدت دیدم بیشتر تعریف کنم .
پس پستهای آینده هم ممکنه در رابطه با این موضوعات باشه