عذاب وجدان ...
فکر کنم چند باری هم اینجا گفته بودم که معلم کلاس پنجمم بهترین معلمی بود که تا به الان داشتم و فکر کنم کل بچهها اون سال دوستش داشتن. البته همهی معلمهامون (حداقل) در ابتدایی خوب بودن و من از هیچکدومشون بدی ندیدم . ولی این یکی واقعا فوقالعاده بود.
خیلی نمیخوام دربارهاش صحبت کنم چون بحثم اصلا در رابطه با معلمم نیست. یک همکلاسی داشتم که از کلاس چهارم تا هشتم با همدیگه بودیم. اونقدرها رفیق نبودیم. از لحاظ درسی واقعا ضعیف بود. حتی میتونم بگم «فاجعه». طوری که حتی کلاس هشتم (میشه دوم راهنمایی به نظام قدیم) هم که بود ، کلمات رو بخش به بخش میخوند و نمیتونست متنی رو به صورت روان و سلیس بخونه. حتی در درسی مثل درس ریاضی هم خیلی ضعیف بود. اعمال جمع و تفریق رو با دستش انجام میداد. در حالیکه این کار حداکثر تا کلاس دوم باید انجام بشه! سایر دروس هم خیلی تعریفی نداشت. همونقدر بد.
حالا خودم . من از لحاظ علمی و درسی سال پنجم سال اوجم بود :) از لحاظ اخلاقی هم که هر هفته منتخب بودم :))) و معلممون هم من رو گذاشت کنار این پسره که پاراگراف قبلی معرفیاش کردم. اوایل حس خاصی نسبت بهش نداشتم. ولی بعدش دیدم این پسر خیلی بوی بدی میده. سینوسهاش هم مشکل داره و مدام فین فین میکنه (و من خیلی روی این صدا حساسم و واقعا بدم میاد :)) )، به درس گوش نمیده و همهاش سر به هواست! موقع نوشتن تکالیف هم میومد از روی جوابای من مینوشت و از همه بدتر، ناخونهاش رو میجوید و تف میکرد و از شانس من هم هدفگیریش میشد روی کتاب و دفترم :)))
یک روز وقتی کلاسها تموم شد معلممون اومد سمتم و از من تشکر کرد که کنار این پسره نشستم چون کسی دیگه این کار رو قبول نمیکرد. حتی یک روز هم مامانش شخصا اومد از من تشکر کرد که کنارش نشستم و میگفت که از لحاظ روحی هم پسرش خیلی خوب شده. اون موقع درکی از این قضایا نداشتم! برای همین چون خیلی از دست پسره کُفری شده بودم رفتم به مامان و بابام قضیه رو گفتم و رفتاری که این پسره داره و از روز بعدش به معاون مدرسه گفتم که جایی که میشینم رو عوض کنه و عوض کرد و اون پسر هم تنها شد.
این قضیه رو من یک هفته قبل یادم اومد که سر کلاس استاد کارورزی بهمون توصیه کرد که دانشآموزان قوی رو کنار دانشآموزان ضعیف گروهبندی کنین. هر چند که دانشآموزان قوی از کمک کردن به ضعیفتر طفره میرن ولی شما باید روی این موضوع با دانشآموزان قوی کار کنین که نمره و امتیازی که دریافت میکنن به صورت تیمی هست (ضعیف و قوی کنار هم) و نه به صورت جداگانه.
تازه وقتی اینها رو شنیدم، متوجه شدم که معلم کلاس پنجمم میخواست که به اون پسره کمک بکنم که در درس و اخلاق پیشرفت کنه و وقتی هم که الان چهرهی خوشحال و قدردان مادرش رو یادم میاد که ازم تشکر میکرد ، خیلی از خودم خجالت میکشم. اون وقت من چیکار کردم؟
هیچی. سعی کردم ازش دور بشم! من نسبت به اون معلم هم خیلی حساسم. یعنی اگه ناراحت میشد من هم ناراحت میشدم (در این حد دوستش داشتم و دارم) و الان فکر میکنم که چقدر بابت این کار ناامیدش کردم!
آره ... امیری که اون موقع ادعاش میشد که خدای اخلاق و دوستی هست ، اینطوری از کمک کردن طفره میره :)) من خیلی خود خواه بودم و البته هستم (ایموجی لبخند و اشک)
و متأسفانه یک احساس شرمندگی شدیدی دارم و بدتر از اون هم اینکه نمیشه واقعا کاری کرد ...
شاید هم دارم بابت این گناهم هم تقاص پس میدم ...
میدونید... به نظر من انتظار اینکه دانش اموز قوی خود به خود اینچیزها رو بفهمه زیاده رویه. باید توجیح بشه. بهش توضیح داده بشه. تازه حمایت ویژه هم میخواد چون خب کمک به اون دانش آموز ضعیف هزینه هم داره هم وقتگیره هم ممکنه به درس اون قویتره تاثیر منفی بذاره و...
:`)
به نظرم زیاد خودتون رو سرزنش نکنید چون خب واقعا ادم بالغ هم نمیتونه کامل باشه از تمام جهات چه برسه به بچگیاش!!!
باز خوبه که از این تجربه درس گرفتین و اینا :`)