عذاب وجدان ...

امیر + ۱۴۰۰/۸/۹، ۲۳:۴۷

فکر کنم چند باری هم اینجا گفته بودم که معلم کلاس پنجمم بهترین معلمی بود که تا به الان داشتم و فکر کنم کل بچه‌ها اون سال دوستش داشتن. البته همه‌ی معلم‌هامون (حداقل) در ابتدایی خوب بودن و من از هیچ‌کدومشون بدی ندیدم . ولی این یکی واقعا فوق‌العاده بود.

خیلی نمی‌خوام درباره‌اش صحبت کنم چون بحثم اصلا در رابطه با معلمم نیست. یک همکلاسی داشتم که از کلاس چهارم تا هشتم با همدیگه بودیم. اونقدرها رفیق نبودیم. از لحاظ درسی واقعا ضعیف بود. حتی می‌تونم بگم «فاجعه». طوری که حتی کلاس هشتم (می‌شه دوم راهنمایی به نظام قدیم) هم که بود ، کلمات رو بخش به بخش می‌خوند و نمی‌تونست متنی رو به صورت روان و سلیس بخونه. حتی در درسی مثل درس ریاضی هم خیلی ضعیف بود. اعمال جمع و تفریق رو با دستش انجام می‌داد. در حالیکه این کار حداکثر تا کلاس دوم باید انجام بشه! سایر دروس هم خیلی تعریفی نداشت. همونقدر بد.

حالا خودم . من از لحاظ علمی و درسی سال پنجم سال اوجم بود :) از لحاظ اخلاقی هم که هر هفته منتخب بودم :))) و معلممون هم من رو گذاشت کنار این پسره که پاراگراف قبلی معرفی‌اش کردم. اوایل حس خاصی نسبت بهش نداشتم. ولی بعدش دیدم این پسر خیلی بوی بدی می‌ده. سینوس‌هاش هم مشکل داره و مدام فین فین می‌کنه (و من خیلی روی این صدا حساسم و واقعا بدم میاد :)) )، به درس گوش نمی‌ده و همه‌اش سر به هواست! موقع نوشتن تکالیف هم میومد از روی جوابای من می‌نوشت و از همه بدتر، ناخون‌هاش رو می‌جوید و تف می‌کرد و از شانس من هم هدف‌گیریش می‌شد روی کتاب و دفترم :))) 

یک روز وقتی کلاس‌ها تموم شد معلممون اومد سمتم و از من تشکر کرد که کنار این پسره نشستم چون کسی دیگه این کار رو قبول نمی‌کرد. حتی یک روز هم مامانش شخصا اومد از من تشکر کرد که کنارش نشستم و می‌گفت که از لحاظ روحی هم پسرش خیلی خوب شده. اون موقع درکی از این قضایا نداشتم! برای همین چون خیلی از دست پسره کُفری شده بودم رفتم به مامان و بابام قضیه رو گفتم و رفتاری که این پسره داره و از روز بعدش به معاون مدرسه گفتم که جایی که می‌شینم رو عوض کنه و عوض کرد و اون پسر هم تنها شد.

این قضیه رو من یک هفته قبل یادم اومد که سر کلاس استاد کارورزی بهمون توصیه کرد که دانش‌آموزان قوی رو کنار دانش‌آموزان ضعیف گروه‌بندی کنین. هر چند که دانش‌آموزان قوی از کمک کردن به ضعیف‌تر طفره می‌رن ولی شما باید روی این موضوع با دانش‌آموزان قوی کار کنین که نمره و امتیازی که دریافت می‌کنن به صورت تیمی هست (ضعیف و قوی کنار هم) و نه به صورت جداگانه.

تازه وقتی این‌ها رو شنیدم، متوجه شدم که معلم کلاس پنجمم می‌خواست که به اون پسره کمک بکنم که در درس و اخلاق پیشرفت کنه و وقتی هم که الان چهره‌ی خوشحال و قدردان مادرش رو یادم میاد که ازم تشکر می‌کرد ، خیلی از خودم خجالت می‌کشم. اون وقت من چیکار کردم؟

هیچی. سعی کردم ازش دور بشم! من نسبت به اون معلم هم خیلی حساسم. یعنی اگه ناراحت می‌شد من هم ناراحت می‌شدم (در این حد دوستش داشتم و دارم) و الان فکر می‌کنم که چقدر بابت این کار ناامیدش کردم!

آره ... امیری که اون موقع ادعاش می‌شد که خدای اخلاق و دوستی هست ، اینطوری از کمک کردن طفره می‌ره :))  من خیلی خود خواه بودم و البته هستم (ایموجی لبخند و اشک)

و متأسفانه یک احساس شرمندگی شدیدی دارم و بدتر از اون هم اینکه نمی‌شه واقعا کاری کرد ...

شاید هم دارم بابت این گناهم هم تقاص پس می‌دم ...

 

می‌دونید... به نظر من انتظار اینکه دانش اموز قوی خود به خود اینچیزها رو بفهمه زیاده رویه. باید توجیح بشه. بهش توضیح داده بشه. تازه حمایت ویژه هم میخواد چون خب کمک به اون دانش آموز ضعیف هزینه هم داره هم وقت‌گیره هم ممکنه به درس اون قوی‌تره تاثیر منفی بذاره و...

:`)

به نظرم زیاد خودتون رو سرزنش نکنید چون خب واقعا ادم بالغ هم نمیتونه کامل باشه از تمام جهات چه برسه به بچگی‌اش!!! 

باز خوبه که از این تجربه درس گرفتین و اینا :`)

۱۰ آبان ۰۰
پاسخ
یک سری موارد رو در جواب به فاطمه خانوم هم گفتم بند دوم ، کپی می‌کنم اینجا هم می‌فرستم:
نمی‌دونم شاید هم معلمم در این رابطه صحبت می‌کرده و ازم می‌پرسیده چون دیگه این قسمتش رو یادم نیست دقیق. فقط بهم می‌گفت که بهش کمک کنم و کلی هم دعام می‌کرد. می‌گفت «خدا خیرت بده» و یک بار هم پرسید که مشکلی ندارم یا نه که اونجا گفتم نه (البته اوایل این اتفاق بود و خیلی تجربه نداشتم کنارش)‌ دیگه بعدش فرصتی پیش نیومد که باهام صحبت بکنه .


ادم بالغ هم نمیتونه کامل باشه از تمام جهات چه برسه به بچگی‌اش
این قسمت جالب بود :)

۱۰ آبان ۰۰

می‌خواید یه چیزی تعریف کنم که عذاب وجدان‌تون کم بشه؟ :))

منم کلاس پنجم یه همچین موقعیتی داشتم که کنار یه همکلاسی ضعیف نشوندنم. حالا من اینقدر ازش منزجر نمی‌شدم ولی زیادم خوشم نمی‌اومد. شایدم دوست شده بودیم یادم نیست... ولی یادمه یه بار سر یه امتحانی تقلب کرد و من لوش دادم :| نمی‌دونم چرا این کارو کردم و چی با خودم فکر کرده بودم. هنوز بابتش عذاب وجدان دارم.

ولی خب ما هم بچه بودیم. اینکه درس‌مون خوب بود دلیل نمی‌شد ازمون انتظارات اخلاقی زیادی هم داشته باشن. درسته که فرصتی بود که تو اون زمینه هم رشد کنیم و به کسی که ضعفی داره کمک کنیم، ولی معلما چقدر در این باره باهامون حرف می‌زدن؟ فقط می‌گفتن بشین کنار فلانی و کمکش کن... و ما شاید تو اون سن درک خیلی درستی از این قضیه نداشتیم. شاید مشکلای این چنینی که با اون فرد پیدا می‌کردیم باعث می‌شد از این کار بدمون بیاد. یا مثلا اینو خودم یادم نیست ولی مامانم تعریف می‌کنه دوم دبستان اومد با معلم‌مون حرف زد که اینقدر به من نگه زنگ تفریحا به بچه‌ها کمک درسی کنم چون دیگه خودم نمی‌تونم استراحت کنم.

 

به نظرم حالا که شما تو موقعیت معلم دارید قرار می‌گیرید اینو هم در نظر بگیرید که باید هوای اون دانش‌آموز قوی‌ترو هم داشت. شاید مثلا خوب باشه بعد از یه هفته که کنار اون یکی نشست باهاش حرف بزنیم ببینیم نظرش چیه، مشکلی پیدا کرده یا نه. یه وقتا با جفتشون حرف بزنیم، یا مثلا یه موقعیتی فراهم کنیم اونی که از نظر درسی ضعیف‌تره تو یه زمینه‌ی دیگه‌ای به اون یکی کمک کنه. نمی‌دونم، سختم هست. باید دید فضای کار چطوره و چقدر دانش‌آموز با معلمش احساس راحتی می‌کنه.

۱۰ آبان ۰۰
پاسخ
:))))
من کلاس هفتم یک بار این کار رو کردم و بچه‌های کلاس خیلی باهام منطقی صحبت کردن که نباید این کار رو بکنم چون دیگه اون صمیمیت گذشته رو با همدیگه نخواهیم داشت و من هم قانع شدم ادامه ندادم :))

نمی‌دونم شاید هم معلمم در این رابطه صحبت می‌کرده و ازم می‌پرسیده چون دیگه این قسمتش رو یادم نیست دقیق. فقط بهم می‌گفت که بهش کمک کنم و کلی هم دعام می‌کرد. می‌گفت «خدا خیرت بده» و یک بار هم پرسید که مشکلی ندارم یا نه که اونجا گفتم نه (البته اوایل این اتفاق بود و خیلی تجربه نداشتم کنارش)‌ دیگه بعدش فرصتی پیش نیومد که باهام صحبت بکنه . بله الان فکر می‌کنم که درک درستی نداریم اون موقع !

پیشنهاد خوبی هست :)
ممنون
۱۰ آبان ۰۰

نمی‌تونین شماره‌اش رو از مدرسه بگیرین

و زنگ بزنین بهش و ازش عذرخواهی کنین؟

 

اینجوری کمتر عذاب وجدان دارین

۱۰ آبان ۰۰
پاسخ
چرا می‌شه 
ولی فکر نکنم کار راحتی باشه زنگ زدن و عذرخواهی کردن . چون اونقدر هم صمیمی نبودیم با هم و هم اینکه برام سخته تا حدودی بخوام مستقیم بهش بگم.
۱۰ آبان ۰۰

البته

ولی فردای قیامت جوابش رو دادن سخت‌تره

(با اینکه چیز خیلی مهمی نیست ولی ناخواسته دلش رو رنجوندین دیگه)

حالا شما یه زنگی بزن

۱۰ آبان ۰۰
پاسخ
آره رنجوندم دلش رو 
باید برم مدرسه پس. خیلی دوررره :)
۱۰ آبان ۰۰

من انقدررر حافظه مو واسه راهنمایی پر کردم که از دبیرستان و دبستان چیز خاصی توش نمونده...

یه چیزای محوی یادمه...

من انقدر شیطون بودم که معلم میترسید دانش اموز ضعیف کنارم بذاره

چون مینشستیم به حرف زدن XD

 

۱۰ آبان ۰۰
پاسخ
😂😂😂

متأسفانه حافظه (خصوصا حافظه‌ی دیداری) خیلی خوبی دارم و خیلی از جزئیات یادم می‌مونه یا یک سرنخی ازشون رو یادمه ...
و حتی بعضی از خاطرات کلاس اول رو هم یادمه :(
۱۰ آبان ۰۰

برا شما خوب بوده پس.

هم تو اون موقعیتی که دوستاتون باهاتون حرف زدن.

هم معلمتون که نظرتونو پرسیده.

نمی‌دونم شاید برا منم بوده یادم نمونده :))

۱۰ آبان ۰۰
پاسخ
بله خوب بوده ...
:)
۱۰ آبان ۰۰

هرکسی بود همین کارو میکرد امیرجان. خودت داری میگی درکی از این کار نداشتی پس گناهی نداشتی فراموشش کن:)

۱۳ آبان ۰۰
پاسخ
چی بگم 😔
۱۳ آبان ۰۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">