تو را چه شده امیر

امیر + ۱۴۰۰/۱۰/۲۴، ۱۷:۴۸

توی کشور ژاپن۱، جایی که هوا آفتابی بود و باد ملایمی هم میومد داشتم از یک صاحب مغازه غذا خداحافظی می‌کردم. آخر هم با خوشحالی و به انگلیسی به صاحب مغازه گفتم :«راستی من ایرانی هستم.»۲ برگشتم قسمت یکسری آدم ایرانی. دقیق نمی‌دونم چه کسایی بودن ولی اینکه فارسی صحبت می‌کردن برام خوب بود. دلم می‌خواست هر کسی که از کنارم رد می‌شد همراه با یک لبخند براش دست تکون بدم. راستییی ماسک هم نداشتم :) یعنی کرونا رفته بود. با یک سرعت نسبتا تند هم راه می‌رفتم خیلی شاد و شنگول بودم. مثل وقتایی که خیلی خوشحالم ولی اون روز مثل اینکه همه چی عادی بود. عادیِ عادی. انگار که این پخش کردن حس خوب برام یک عادت روزمره باشه. اینکه هر روز خوشحال باشم. می‌خواستم هر چی زودتر برگردم ایران و از خاطرات خوبی که داخل ژاپن داشتم به صمیمی‌ترین دوستم بگم و مکالمه‌هام رو باهاش تصور می‌کردم و اون هم با یک نیش باز بهم بازخورد می‌داد و ...

****************

که از خواب بیدار شدم. یک لبخند هم روی لبم بود ولی خب وقتی به بحث‌های سربازی و تعهد و ارزش پایین پول فکر کردم متوجه شدم که همون خوابش قشنگه. اما اون شخصِ خوشحال من بودم. چیزی که آرزوش رو داشتم. چیزی که دوست دارم هر روز باشم. «دوست داشتن» فعل درستی نیست. چیزی که «باید» باشم. انگار که یک چیزی من رو محدود کرده به اینکه بخشی از روز رو به صورت ناراحت ادامه بدم. بخشی از روز رو به صورت عصبی. بعضی وقتا حس می‌کنم که وظیفه‌ام هست بقیه رو شاد کنم. با بقیه حرف بزنم تا ببینم چه حسی دارن و ... می‌دونین مثل یک مصاحبه‌گر. مثل اون آدمایی که داخل فیلم C'mon C'mon می‌رفتن از بچه‌ها مصاحبه می‌کردن. انگار که همه‌ی انسان‌های امروزی یک چیزی درونشون هست و دوست دارن که بندازنش بیرون و انگار که من باید این کار رو براشون انجام بدم. من باید به صورت عادی اون شکلی باشم که صرف نظر از سن، شاد و شنگول و با یک روی خندان در خیابون‌ها قدم می‌زنم و بقیه رو با لبخند نگاه کنم و بگم که ... بگم که ... اگه ناراحتی. اگه چیزی توی دلت هست. بیا به من بگو. ممکنه که مشاور خوبی نباشم و ۹۰ درصد این مواقع که می‌خوام کمک کنم رو گند می‌زنم ولی گوش‌دهنده‌ی خوبی هستم که حداقل خالی بشی :) اما اینطوری نیستم. در حال حاضر. چرا؟ نمی‌دونم😔

 

باید می‌نوشتم این متن رو. چون تا الان داشتم به خوابی که دیشب دیدم فکر می‌کردم. 

 

۱- ژاپن کشور مورد علاقه‌ام هست و اینکه داخل خوابم بود جالب به نظر می‌رسید.

۲- توی خواب تصوری که داشتم و البته الان هم که بیدارم اینه که تصور بقیه‌ی جهان نسبت به یک فرد «ایرانی» خیلی تصور منفی هست و برای همین سعی کردم که با افراد خارجی مهربون باشم و وجهه‌ی خوبی از یک ایرانی باشم. 

تو دنیای واقعی هم لبخند نشوندین رو لب بقیه 

وقتی توی چالش دست خط هرکسی اسم خودش رو میدید :)

۲۴ دی ۰۰
پاسخ
امیدوارم همینطوری که می‌فرمایین باشه :)

البته اسم چند نفر رو فراموش کردم 🤦‍♂️
۲۴ دی ۰۰

سلااام

واقعا تو خواب انگلیسی صحبت میکردی؟ :))

 

خب این خوبه، ولی همه چیز به شکل باید تغییر بدم و تغییر کنه نیست خیلی وقتا باید :)) بگی همینه که هست

۲۵ دی ۰۰
پاسخ
سلام
آره اون قسمتش می‌خواستم به ژاپنیه بگم انگلیسی صحبت کردم 🤦‍♂️😂

یعنی نباید بهتر بشه؟

+راستی فکر کنم براتون بروز نشده پاسخ قبلیم. اینجا براتون می‌ذارم ببینین.
مثل اینکه این گزارش برای افراد زیر ۱۸ سال کار نمی‌کنه و بخشی از بلاگرها هم زیر ۱۸ سال هستن. 
گفتن که بهتون اطلاع بدم. اگه موردی داره اصلاحش کنید.
۲۵ دی ۰۰

امیدوارم یه روزی اون حس رضایت و شادی توی خوابتون واقعی بشه به روز های خوب امیدوار باشید

برای شادی دیگران هم همینکه خود واقعیتون باشید کافیه بنظرم

۲۵ دی ۰۰
پاسخ
خودم هم حس خوبی نسبت به خواب دارم :)

درسته
۲۵ دی ۰۰

سلااام
اگر بشه بهتره ولی اگر خیلی اصرار کنیم بدتر میشه

 

خیلی خیلی ممنون از انتشار پرسشنامه
بله زیر 18 قبول نمیکنه، نه مشکلی نیست خودم اینجور تنظیم کردم، چون برای نوجوانان نبود

۲۵ دی ۰۰
پاسخ
سلام 

درسته بله 

:)
که اینطور‌. 
۲۵ دی ۰۰

خواب هات واضح هستن یا محو؟

۲۷ دی ۰۰
پاسخ
منظور از واضح یا محو رو دقیق متوجه نشدم
ولی اون خواب خیلی برام واقعی بود. انگار که واقعا اونجا بودم و حس می‌کردم و واقعا می‌خواستم برگردم ایران و به دوستم زنگ بزنم 

حالا چرا همچین سوالی پرسیدین؟ 
۲۷ دی ۰۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی