روزانه‌نویسی

امیر + ۱۴۰۱/۳/۲، ۲۲:۳۵

۱- تقریبا می‌شه گفت که مدرسه‌ها تموم شده و روزهای پایانیش رو داریم می‌گذرونیم(مقطع ابتدایی). این روزها اکثر کادر مدرسه خسته هستن و دانش‌آموزا هم یک حالت خسته برای آزادسازی انرژی بیشتر هستن و جنب و جوش بیشتری هم دارن :)‌ خلاصه که خیلی شر و شرارتشون زیاد شده. 

الان دیگه اکثر دانش‌آموزای مدرسه من رو می‌شناسن نه به عنوان یک معلم ولی من رو «آقا»‌ خطاب می‌کنن. منم که فامیل خیلی‌هاشون رو نمی‌شناسم فقط جوابشون رو می‌دم :)

 

۲-دو هفته‌ی قبل بود که یک امتحانی از دانش‌آموزا گرفتم. درس اجتماعی از اول تا آخر و جواب برخی از دانش‌آموزان رو می‌تونید ببینید:

 

 

 

البته اونی که نوشته‌ بود «تعطیلی» براش درست گرفتم :)

هیچی دیگه ناامید شدم :))) در طی زمان امتحان هم تقریبا از ۴۵ دقیقه، شاید ۳۰ دقیقه داشتم جواب دانش‌آموزا رو می‌دادم. خیلی کار سختی بود. اکثرا سوالاشون هم خیلی عجیب و غریب بود. 

 

۳- امروز صبح موقع امتحان داشتم برگه‌ها رو منگنه می‌کردم یکی از دانش‌آموزا ازم پرسید معنی «مشفق» چی می‌شه؟ منم که نمی‌دونستم که سوال امتحانش هست بهش جواب رو گفتم 🤦‍♂️😂 اونم یک لبخند زد. بلافاصله یاد خودم افتادم که دقیقا همین کار رو با یکی از دبیرامون کرده بودم و تونستم ازش جواب یک سوال رو به دست بیارم 😂 خلاصه اینکه یک لبخند زدم برگشتم و به خودم گفتم اینا همه کارما هست. اون روزایی که به دبیرا می‌خندیدی و مسخره‌شون می‌کردی باید به فکر این روزها هم می‌افتادی 😂

 

۴- قبلا از یک آقایی در مدرسه تعریف می‌کردم که خیلی باهام گرم می‌گیره. این آقا معلم کلاس چهارم هست. تیپ و چهره‌ی ساده و معمولی داره (البته امروز یک شباهت خاصی به مدز میکلسون در فیلم شکار داشت و برام عجیب بود‌ :/ ) امروز صبح موقعی که همدیگه رو دیدیم، دستش رو دراز کرد که دست بده، منم دست دادم و دست دیگه‌اش رو هم گذاشت کنار دستم که دو دستی دستم رو بگیره و دستش هم جوری بود که پایین‌تر از دست من باشه (توی زبان بدن به این کار می‌گن صمیمیت و دوستی بیش از حد) و خب با روی خندان و خوشحال باهام صحبت می‌کرد. ماسک هم نداشت و می‌تونستم کامل صورتش رو ببینم. خلاصه اینکه دوباره از رشته‌ی معلمی تعریف می‌کرد و از خوبی‌هاش و خوشی‌هاش و اینکه به حرف بقیه گوش ندم و ... ( بقیه کادر مدرسه از معلمی بد می‌گن 🤦‍♂️😂) خلاصه اینکه خیلی دوستش دارم و حیف که فکر کنم بازنشسته هست و نمی‌شه سال دیگه ببینمش. مشخص بود که بچه‌ها رو خیلی دوست داره. تنها معلمی هم بود که همراه با بچه‌ها عکس دسته جمعی گرفت 😥 

ای کاش می‌شد با این معلم ارتباط بیشتری داشته باشم. ای کاش سر کلاسش می‌رفتم که ببینم کلاسش چجوریه و من خیلی حسرت می‌خورم. ای کاش می‌رفتم :( و خب نمی‌دونم می‌شه باهاش ارتباط برقرار کرد یا خیر ...

تنها کسی که از معلمی خوب می‌گفت و انرژی زیادی داشت. زنگ‌های تفریح، موقع صف. توی حیاط مدرسه بود و با شاگردهاش صحبت می‌کرد. فکر کنم یک معلم نمونه هست. حداقل برای ارزش قائل شدن برای دانش‌آموزا.

 

۵- من یک روزی رفتم پارک نزدیک خونه و تیپ و پوشش اسپورت و ورزشی داشتم. همینطوری داشتم قدم می‌زدم که متوجه شدم یک نفر داره من رو با صدای بلند ، خطاب می‌کنه:«آقای امیر پلاس، آقای امیرپلاس» جهت صدا رو تشخیص دادم و متوجه شدم که یکی از بچه‌های مدرسه داره من رو صدا می‌زنه. احساس کردم لختم 🤦‍♂️😂. من رو با نیم آستین و شلوار ورزشی ندیدن که دیدن. حالا این که هیچی. بقیه هم داشتن من رو نگاه می‌کردن. هیچی دیگه از خجالت داشتم آب می‌شدم. به دانش‌آموزه با دست اشاره می‌کردم آرومتر من رو صدا بزنه و فهمیدم . باز صداش رو بلندتر می‌کرد 🤦‍♂️😂

یکی هم بود بهم گفت که شانست بگیره این معلما و مدیر مدرسه تو رو با این پوشش نبینن که آبروریزی خواهد بود :)))

 

۶- چرا هر کی رو دنبال می‌کنم بعد یک مدت کوتاه از بیان می‌ره و یا نمی‌نویسه؟ 😶 من بچه‌ی خوبیم نکنین این کار رو. می‌خوره توی ذوقم 😥

اسپند دود کنید آمارگیر بیان امروز درسته :)

۲ خرداد ۰۱

خدایی خسر الدنیا و الآخرت منم...😶

نمیدونم چرا ولی دلم خواست جای تو معلم این بچه ها بودم😂😐

۲ خرداد ۰۱
پاسخ
چرا‌؟ 😶
خب می‌تونین بخش کودکان رو انتخاب کنین 🙄

من از سختی‌هاش نگفتم اینجا که :)
یک کلاس بود نتونستم کنترل بکنم آبروم پیش معاون و مدیر مدرسه رفت و دیگه با احتیاط بهم کلاس می‌دادن 🤦‍♂️
۴ خرداد ۰۱

😂😂اگه همیشه جواباشون به سوالای امتحان همینجوری باشه بنظرم معلمی بهترین و البته سختترین شغله

کاش از این معلمای خوب زیاد باشه تو سیستم اموزشی البته اینم بگم که تو همه مشاغل تعداد کمی عاشق شغلشونن

۲ خرداد ۰۱
پاسخ
سخت‌ترین که نمی‌شه گفت 😅 ولی خب سخت هست دیگه. کمبود زمان و برطرف کردن مشکل و ... 

بله واقعا. کمتر کسی هست که از مرتبه‌ و شغلش راضی باشه ...
۴ خرداد ۰۱

وای خدا

این فسمت تصحیح برگه بچه ها بعضی وقتا انقدر خنده دار میشه که نگو :))))

 

نتیجه اینکه مدرسه نزدیک خونه تون معلم نشین /:

حتی اگه مدرسه خیلیی دور از خونه تون شدین هم تضمینی نیست دانش اموزاتون پیدا تون نکننXD

۲ خرداد ۰۱
پاسخ
:)
بعضیاش رو داخل کانال تلگرامی می‌ذارن و خیلی خنده دار هستن. مثلا معنی «پارک» رو نوشته بود «پنچری» .و این موارد 


برای یک معلم دیگه هیچ جا امن نیست. حدود ۱۰۰ تا دانش‌آموز من رو می‌شناسن و اگه کادر مدرسه رو حساب کنیم تقریبا ۱۱۰ نفر که توی این شهر پخش هستن و هر آن ممکنه من رو ببینن :))))

۴ خرداد ۰۱

چه پست بامزه‌ای بود😅 مخصوصا قسمت جواب بچه‌ها تو امتحان و اونجایی که تو پارک دیدنتون :))

۳ خرداد ۰۱
پاسخ
دو سه تا اتفاق دیگه هم بود که ننوشتم😅😅
تا روزانه‌نویسی‌های بعدی :)
۴ خرداد ۰۱

سلام 

چند وقت پیش ب جای یکی از دوستانم ک دبیر ادبیات متوسطه اوله و مشکلی براش پیش اومد یکی دو روز رفتم سرکلاس و ی امتحانی ک سوالاتشو خودش داده بود ازشون گرفتم ... وسط امتحان یکی از بچه ها با صدای بلند گف خاااانوم معنی اسمتون چیه ؟!(ماوا یعنی مسکن و محل آرامش) منم اول تعجب کردم بعدم بش گفتم. ..بعدا کاشف ب عمل اومد سوال امتحان بوده معنی کلمه ماوا چیه ؟! :)

هیچی دیگه بازیچه دست ی فسقله بچه شدم مورد ۳ رو ک دیدم یاد اون افتادم 

موفق باشید 

۳ خرداد ۰۱
پاسخ
سلام

وای 🤦‍♂️😂
چه زرنگ بوده اینطوری هم پرسیده 😂😂

ممنونم
۴ خرداد ۰۱

من عاشق معلمیم

نظر خودتون چیه در مورد معلمی

و آیا علاقه داشتین که رفتین سمتش یا نه؟

۳ خرداد ۰۱
پاسخ
یک روزایی هست که خیلی دوستش دارم و یک روزایی هم هست که به مرز تنفر می‌رسم. مثل خیلی از آدما :)

من اول علاقه نداشتم ولی می‌تونم بگم تنها رشته‌ای هست که براش ساخته شدم 
۴ خرداد ۰۱

تعطیلو راست میگه دیگه بچه.

اوقات فراغت با تعطیل خیلی فرق خاصی نداره اصنشم.😂

۳ خرداد ۰۱
پاسخ
آره دیگه برای همین درست گرفتم براش 😅
۴ خرداد ۰۱

سلااام

موفق و موید و پیروز باشی

۴ خرداد ۰۱
پاسخ
سلام آقا محمدحسین عزیز 

متشکرم :) 
۴ خرداد ۰۱

سلام :)

برگه‌ی بچه‌ها جالبه :) یک‌بار معلم راهنمام از من خواست کمکش کنم توی تصحیح برگه‌ها ولی من نامردی کردم و فقط چندتا رو تصحیح کردم، بنظرم کاریه که حوصله و دقت می‌خواد.

من این ترم فقط یک روز تدریس کردم برای درس درس پژوهی، و وقت کم آوردم! ولی حس خیلی خوبی بود در کل. زمان هم زود گذشت برام و لذت‌بخش بود. خوبیش این بود که بچه‌های کلاس مودب بودن و بیشترشون توی بحث شرکت می‌کردن.

۵. فکر نمی‌کنم مشکلی ایجاد کنه، یعنی کادر مدرسه خودشون لباس ورزشی نمی‌پوشن؟ 

 

۴ خرداد ۰۱
پاسخ
سلام.

حداقل اگه سوالات تستی و کوتاه پاسخ و صحیح غلط داشت رو تصحیح می‌کردین :دی و بله کاری هست که نیاز به حوصله‌ی زیادی داره. چون هر کدوم از بچه‌ها ممکنه سوال رو طریق متفاوتی جواب بده و براتون سخت باشه که کدوم یک رو درست‌تر در نظر بگیرید. 

این وقت کم آوردن فکر کنم طبیعی هست. خیلی از معلم‌ها به تدریسشون نمی‌رسن و اصلا تعجب می‌کنم که چجوری کتاب ها رو تموم می‌کنن. حجمشون هم زیاده. ولی اینکه دبیر بهتون اجازه داد که  تدریس کنین هم خوبه :)
اینکه بچه‌های کلاس هم مودب بودن هم نکته‌ی خوبیه و اگه توی بحث شرکت می‌کردن که باز نکته‌ی خیلی بهتر :)

چرا خب اونها هم قطعا لباس ورزشی می‌پوشن. ولی لباس ورزشی اونها احتمالا خیلی گشاد و بزرگ باشه. در حالیکه این جدید‌ها (یعنی نسل ما) لباس‌ها حالت تنگ تری داره (منظورم خیلی تنگ هم نیست منظورم اینه که نسبت به گذشته لباس‌ها تنگ تره.) مورد دیگه هم اینه که نیم آستین پوشیدن برای فرهنگیان یکم غیر معمول هست و ممکنه گیر بدن. منم اونجا نیم آستین داشتم و کلا یک چیز غیرمعمول به نظر می‌رسید 😅
۶ خرداد ۰۱

ای جان چه بچه هایی 🥺 حتما تجربه خوبی خواهد شد بهترین استفاده رو بکنین که در آینده قراره با کلی چیزای دیگشون هم سر و کله بزنین 😅

۵ خرداد ۰۱
پاسخ
این‌ها بچه‌های کلاس شیشم هستن و خودم هم خیلی دوستشون داشتم :)

در آینده قراره مشکلات بزرگتری داشته باشیم 🤦‍♂️😅
۶ خرداد ۰۱

اون که نوشته تعطیل حق ترین چیزی که این هفته دیدم

۶ خرداد ۰۱
پاسخ
😅
۶ خرداد ۰۱
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی