۹ لبخند .... در سال ۹۹
سلام :)
دیگه فکر کنم همه بدونن قضیه چیه و چی هست .
بریم سراغ شمارهها شاید ۹ تا نشه شاید هم بشه :)
۱-زندگی و خانواده:
یک: لحظه درس دادن و ویدوی گرفتن برای کار عملیمون لبخند داشت. جایی که دختر هشت ساله (فکر کنم خیلیا نشناسنش این لینک شماره دومی رو بخونین) شده بود شاگردم و کلی سوتی میداد مجبور میشدم هی ویدیو رو قطع کنم و دوباره از اول شروع کنیم.
دو: خواهر این دختر هشت ساله کلاس اول هست (خودش کلاس سومه) حالا فرض کنین باید همزمان به جفتشون املا میگفتم. برای یک کلاس اولی تو این آموزش مجازی سخته یاد گرفتن برای همین عذابی بود اونجا خصوصا اینکه همزمان به جفتشون املا بگی 🤦♂️
سه: موقعی که برادرم ازدواج کرد . فروردین ماه بود و اون جو وحشتناک کرونا فکر کنم چند بار همون موقع عقد سکته کردم.
چهار: تغییر خونه و دور ریختن تمام داروها و مواد خوراکی و غیرخوراکی که از تاریخ انقضاشون چندین و چند سال گذشته بود اون هم جلوی بابام که اینطوری بودم : 😁
پنج: اینکه بعد یک سال ورزش کردم و با همکلاسیهای دبیرستان رفتیم فوتبال. اردیبهشت ماه هم با ۳ تا از دوستای دانشگاه رفتیم (با رعایت تمامی پروتکلهای بهداشتی البته) دوستم رانندگی میکرد، بعد لاین سرعت و سبقت بود(قسمت سمت چپ خیابون منظورمه در یک بزرگراه) بعد چهارنفری سرمون تو گوشی بود برای پیدا کردن یک مسیر دیدم اگه ترمز نکنه ماشینمون میخوریم به ماشین جلویی داد زدم :
-علیییییی
بقیه هم داد میزدن . دوستمون سریع جمع و جو کرد ولی بعدش همه خندیدن (هر چی هم اینجا بهمون گفتین خودتونین :))) )
۲-کلاس مجازی:
اول: امتحان داشتیم سال قبل . قبل از پایان ترم. بعد کل کلاس داخل گروه به هم میرسوندیم. خیلی زیبا بود :))
دوم: وقتی استاده داشت میکروفونم رو وصل میکرد بعدش گفت:«بنال» 😂🤦♂️
سوم: وقتی که یکی از بچههای کلاس صداش شبیه آدم آهنیها شده بود(لینک). بعد که این صحبت میکرد منم میخندیدم. میکروفونم هم وصل بود 😅😅
چهارم: این کارهای عملی هم برام لبخند به ارمغان آورد.این رو هم بگم که تو دوران دبستان کاردستی خیلی خیلی کم درست کردم و برای همین ممکنه کارهام زشت به نظر برسن ولی دوستشون دارم :)
۳- فوتبال و گیم یا همون بازیهای رایانهای:
اول: این بازی . لطفا به دقایقی که گل زدن نگاه کنین
سر اون گل دقایق آخر بازی (دقیقه ۹۲) اشک ریختم! فوقالعاده بود اصلا . البته بازی زیاد بودا مثل این بازی (لینک) و حتی این (لینک)
دوم: باز جنگهای صلیبی به صورت شبکهای با برادرم واقعا لذت داشت :) بازیهای iron harvest و syberia3 هم بودن حتی the three kingdoms سایبریا ۳ رو پیشنهاد نمیکنم. قسمتهای ۱ و ۲ رو پیشنهاد میکنم قدیمی هم هست ۱۵ سال قبل ساختن :) اون دوتای دیگه ولی پیشنهاد میشه :))
۴-عکس و سینمایی:
اولی: انیمیشن روح آخرش یک لبخند خیلی گنده تحویلم داد :)
دومی: این عکسا هم هستن که در طول امسال گرفتم:
عکس اولی انگشتم افتاد و خراب شد :(
ممنون از افرادی که دعوتم کردن :))
همه هم بنویسین دیگه حال و حوصله ندارم تک به تک اسم ببرم. کلی آدم هستین دیگه :))) ناز هم نکنین و نگین که مثلا من توی این ۳۶۶ روز نتونستم یک دونه لبخند پیدا کنم. والا یک طورذی میگین انگار هر روز براتون مثل جهنم گذشته.
اصلا یک کاری همگی دور هم جمع شین. هی آقا آره با تو ام. آهای خانوم اینجا رو نگاه کنین. خب حالا همه با هم بگین سیب
تیک
عکس گرفتم. بیاین این یک لبخند. دنبال ۸ تا دیگه باشین :)
تو زمینه وبلاگنویسی هم کلی لبخند ثبت شد البته ولی نوشتنشون ممکن بود که باعث طولانیتر شدن پست بشه و بعضیا خوششون نیاد .