چند عدد روزانه‌نویسی ۲

امیر + ۱۳۹۹/۹/۳۰، ۱۹:۲۶

سلام

 

خب خب دوباره بعد یک ماه دارم پست روزانه‌نویسی منتشر می‌کنم.

 

۱-قبلا هر دو روز یکبار یک پست روزانه‌نویسی می‌ذاشتم و پر از اتفاقاتی بود که در اون دو روز تجربه کرده بودم و الان اینجور پست‌ها خیلی خیلی کم شده. دلیلش هم اینه که وقت کمتری نسبت به قبل دارم . متاسفانه کارها و تکالیف و امتحانات جوری هستن که نمی‌شه حتی به کارهایی که الان برام ضروری‌تر هستن برسن و این خیلی بهم ضربه می‌زنه.یک دلیل دیگه هم دارم و اون هم اینه که احساس می‌کردم پستام مفید نیستن و باعث اتلاف وقت دیگران می‌شدم که البته چند نفر هم به من بطور غیرمستقیم گوشزد کردن :)

 

۲-کلاس‌های مجازی واقعا دغدغه‌ی خیلی سنگینی برای قشر دانشجو حساب می‌شه. متاسفانه اساتید ، دانشجوها رو آدم هم حساب نمی‌کنن و همه‌ی مشکلات، اعم از اجرا نشدن کلاس به خاطر شلوغ شدن سرور ، قطع و وصل شدن صدای اساتید ، نویزهای صدا در موقعی که اساتید صحبت می‌کنن و ... همه‌ی اینها تقصیر دانشجوی بدبختی هست که میره بهترین نقطه‌ی خونش با اینترنت بسیار پرسرعت بتونه سر کلاس حاضر بشه و خدا خدا کنه که سامانه اون رو از کلاس بیرون نندازه.یکسری اساتید هم عکس از تخته می‌ذارن انگار که کیفیت تصویر 4K هست 🤦‍♂️😐😂

+یک تبریک خشک و خالی هم از شورای دانشگاه و رئیس دانشگاهمون بابت روز دانشجو نشنیدیم😑

 

۳-چرا اساتید و معلما عکسای ۳ در ۴ رو عکسای پروفایلشون می‌ذارن؟ مگه می‌خوای جایی استخدام بشی که عکس می‌دی؟😐😂

 

۴-فعالیتم این چند روز شاید به مدت دو هفته خیلی خیلی کم بشه ولی صفر نمی‌شه :) منظورم اینه که وارد وبلاگی نمی‌شم که کامنت بذارم و یا مطالبی رو بخونم . چون خیلی خیلی سرم شلوغه. چند تا تکلیف خیلی خیلی سنگین دارم و هم تقصیر خودم و هم تقصیر اساتید هست و خیلی هم زود باید این تکالیف رو براشون رد کنم .

 

۵-قطعا خیلی‌ها حتی «قشرِ کثیرِ فوتبال‌ندوستِ بیانی» هم اومدن و بازی فینال رو تماشا کردن. چه با گزارش عادل فردوسی‌پور و چه با گزارش احمدی و یا گزارش‌های دیگه.نایب قهرمانی رو خدمت این تیم یعنی پرسپولیس و کسانی که دوست داشتن این تیم قهرمان بشه و بدرخشه تبریک می‌گم. امیدوارم دور بعدی شاهد فینال تمام ایرانی در غرب آسیا باشیم که اونطوری یک تیم ایرانی بیاد بالا. ولی بعید بدونم.

 

۶-همونطور که در پست قبلی گفتم می‌خواستم بعد بازی فینال یک عدد پست منتشر بکنم ولی چون دیدم تعداد افراد فوتبالی در بیان کم هست و یک عده‌ای هم کلا با قشرِ مظلومِ فوتبالیِ جماعت مشکل دارن تصمیم گرفتم منتشرش نکنم(خطاب به شخص خاصی نیست. کلا جو بیان رو اینجوری دیدم و بازخورد نسبت به فوتبال:) ).فقط همینجا بگم که قانون ممنوعیت جذب مربی و بازیکن خارجی فقط و فقط به ضرر خود فوتبال ایران هست.

اینجا نه مثل بارسلونا آکادمی داره که کلی ستاره تحویل تیم‌های فوتبال جهان بده. نه بایرن مونیخ که از لحاظ اقتصادی بهترین عملکرد رو داشته باشن. نه دورتموند و نه آژاکس داره که بهشون بازیکن بدی ستاره تحویل بگیری. نه سرمربی لایپزیک و آتلانتا داره که ۱۱ تا چوب بهشون بدی و از اونا طوری بازی بگیری که انگار فوق ستاره هستن. نه بازیکنی داره که به نوعی برند تبلیغاتی و اقتصادی برای باشگاه باشه (مسی،گریزمان،رونالدو،دپای،نیمار و...) نه تیمی داره مثل اتلتیکو که گربه سیاه همه‌ی تیمها بشه. نه سرمربی‌های صاحب سبک مثل پپ،کلوپ،فلیک و... داره.هیچ سرمربی داخل لیگ ایران صاحب سبک نیست. کل تاکتیک تیم‌های ایرانی منتهی می‌شه سانتر از جناحین همین بازی آخر پرسپولیس رو ببینید که چجوری بود.گیرم بازیکن‌های اصلی‌اش محروم بود، بازی‌های قبلی‌اش رو هم در غرب آسیا ببینید (پرسپولیس رو به عنوان بهترین تیم حال حاضر ایران مثال زدم وگرنه کل تیم‌های ایرانی همین تاکتیک رو دارن.)بعید بدونم که بشه با اینجور بازی کردن به جایی رسید.

 

۷-راستش دلم نیومد برای دوستانی که در پست قبلی ذکر کردم کری بخونم. حقیقتا حال خودم رو بعد این کری‌خونی‌ها بعد بازی‌های با تراکتور ،پاختاکور و العین یادم اومد که چه عروسی‌ای به پا بود برای دوستان و حالِ بد خودم، از این کار پشیمون شدم. البته برای یکی خیلی ریز و در حد شوخی و یکی دیگه هم به صورت دسته‌جمعی زدیم ناکار کردیم(احتمالا اینجا دو نفر بدونن :) ) ولی خب دیگه بیشتر از اون هم بحث نشد.

 

در آخر هم بگم که این وضع اسف بارِ فوتبالِ کشورمون . بنده دیگه فوتبالِ داخلی رو نگاه نمی‌کنم. با امثال محرمی‌ها و رحمتی‌ها و فکری‌ها و گلمحمدی‌ها و اسکوچیچ‌ها به تنهایی پیشرفتی نمی‌کنیم (تاکید کردم به تنهایی).در واقع با فوتبال بکش زیرش به هیچ‌جا نمی‌رسیم و اگر هم این وسط قهرمانی‌ای صورت گرفت باید درِ فوتبال رو گِل گرفت و گذاشتش کنار.

فقط کافیه به مهدوی‌کیا یک نگاه بندازیم که عوض اینکه بیاد داخل ایران آکادمی فوتبال بسازه رفته داخل آلمان این کار رو انجام داده و احتمالا در آینده از ایشون بیشتر هم می‌شنویم...

 

۸-چشمام خیلی خیلی ضعیف شده بیشترش هم به خاطر اینه که سرم تو لپ‌تاپ هست و به نظرم روز به روز داره ضعیف‌تر هم می‌شه. نمی‌دونم چیکار کنم :(

فعالیتی سراغ دارید که بشه انجام داد غیر از استفاده از وسایل دیجیتال؟ غیر از کتاب خوندن؟

 

۹-یلداتون مبارک 💙🌹

 

۱۰-بیاید از فال حافظی که گرفتید بگید 😃

من تو کامنت‌ها می‌گم.

اوضاع داغون (پست ۱ درصد فوتبالی)

امیر + ۱۳۹۹/۹/۲۶، ۲۱:۲۴

یک نگاه به پیج باشگاه اولسان هیوندای کره انداختم(همون تیمی که قراره فینال جلوی پرسپولیس بازی کنه.).تعداد کامنت‌ها به خاطر فعال‌های مجازی ایرانی به شدت بالا بود. از کری خوانی‌ها و حرف‌هایی که رد و بدل می‌شد. کاری به این قضیه ندارم که این کار‌ها درست هست یا نه که بیایم از یک تیم غیر ایرانی برای بردن تیم رقیب حمایت کنیم.

متاسفانه اکثر کامنت‌ها پر بود از فحاشی و مواردی که واقعا جای تأسف داره. به کری‌خونی اعتقاد دارم. به نظرم یکی از جذاب‌ترین کارهایی هست که هر کسی می‌تونه انجام بده. اما این فحاشی‌ها برام قابل درک نیست. خصوصا اینکه بخوایم به هموطنمون بیایم فحاشی کنیم. اونم چه نوع فحاشی. فحاشی‌هایی که به مادر‌ها مربوطه. یک لحظه تصور کنین اون بنده خدایی که بهش همچین فحشی داده شده، اگه خدای نکرده مادر نداشته باشه... دیگه خودتون تا آخر قضیه برین ... باور کنین فوتبال و هر چیز دیگه‌ای ارزش این فحاشی‌ها رو نداره.

می‌دونم این پست قرار نیست به کسی چیزی یاد بده و در این روندِ تأسف‌بار هم تأثیری نداره. اما اوضاع داره خیلی بد می‌شه ...

 

+بعد فینال یک عدد پست اختصاصی به فوتبال منتشر می‌کنم. چه پرسپولیس ببره و چه ببازه و ممکنه خیلی‌ها هم با پستم مخالف باشن :)

 

++در آخر هم هفته‌ها با خودم کلنجار رفتم و دوراهی خیلی بدی گیر افتادم.

از یک طرف دوست دارم که پرسپولیس ببره و بالاخره جای اون ویترینشون عوض بطریِ آب معدنی یک عدد جام باشه :)))))

 

از یک طرف دیگه اگه ببره این جماعت من رو رها نخواهند کرد :))))) (به روایت تصویر)

 

+++قالب‌ها هم برام دغدغه شدن‌😐😂

مثل اینکه دوستان با سیستم میان ساختار قالب به هم می‌خوره!

مصاحبه با بیان :) (اصلاح شد:) )

امیر + ۱۳۹۹/۹/۱۴، ۱۴:۲۲

سه دو یک :

خلاصه‌ی خبرها:

قضیه از اینجا شروع شد. روز ۱۵ همین ماه میهن‌بلاگ با انتشار پستی از سوی کارکنانِ این سرویس وبلاگ‌دهی خبر از خاموش شدنِ‌ سرور‌هایش را داد و این خبر مثل

بمبی که قرار بود روزِ ۱۵ همین ماه منفجر شود و چندین کشته به جا آورد اما طبق اطلاع‌رسانی‌ها این بمب که قرار بود طی روز‌های آینده در میهن‌بلاگ کشته به‌جا بیاورد،

در بیان کشته‌های بیشتری به وجود آورد! دانشمندان هنوز علت اصلیِ کشتار دسته جمعی وبلاگ‌های بیانی را اعلام نکردند.گفته‌ می‌شود...

 

)موسیقی شروع اخبار(

(ماسک را از صورتش بر‌می‌دارد.)

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ، سلام عرض می‌کنم خدمت شما شنوندگان و خوانندگان عزیز بیانی . به بخش اخبار ساعت ۱۳ بیان خوش آمدید.

طبق گزارش‌های اخیر حدود ۴ نفر از وبلاگ‌نویس‌های بیانی دست به کناره‌گیری از وبلاگ‌نویسی زدند و به همین علت سعی کردیم با جناب آقا/ سرکار خانم بیان صحبت کنیم تا جویای اخبار جدید بشویم.

 

)اندکی مکث(

بله از اتاق فرمان اشاره می‌کنند که آقا یا خانوم بیان پشتِ خط هستند.

 

-آقا یا خانومِ بیان سلام

 

+به نامِ خدا . سلام عرض می‌کنم خدمت همه‌ی شنوندگان و خواننده‌های عزیز و گرامی . انشاالله ظهر همگی بخیر و نیکی باشه.

 

-ببخشید می‌شه توضیح بفرمایید که چی‌شد میهن‌بلاگ همچین خبر شوکه‌کننده‌ای بده؟

 

+والا منم نمی‌دونم.

 

-که اینطور. شایعه شده که این خبر باعث می‌شه که بقیه‌ی سرویس‌ها هم همین روند رو داشته باشن یعنی سرور‌هاشون رو خاموش کنن.

 

+ خب نگاه کنین آقای .... فامیل شریفتون چی بود ؟

 

-امیرپلاس هستم :)

 

+آقای امیرپلاس. اول اینکه از اون بنده‌خداهایی که همچین شایعه‌ای درست کردن خواهش دارم چند تا مدرک و سند رو کنن که ما همچین چیزی گفتیم و قصد همچین کاری داریم.دوم اینکه اصلا میهن‌بلاگ حذف بشه چه ارتباطی با بیان داره ؟‌ :/

 

-نمی‌دونم والا :)

 

+از همه‌ی شما عزیزان خواهشمندم که به این شایعات توجه نکنین تا وقتی که سند کامل موجود نیست :)

 

-سوال بعدی، بیان باکس چند ماهه مشکل داره . چرا الان در رابطه با این مشکل در روز ۱۰ همین ماه پست گذاشتید و می‌گید که «بهتر خواهد شد» ؟ (کلیک کنید)

 

+عزیزِ دلِ من . جنابِ امیرپلاس ما چند ماه هست که از این مشکل خبر داشتیم منتها در پی راه حل بودیم. دیدم که میهن‌بلاگ اومده گفته که کلا از صفحه‌ی اینترنت حذف می‌شه.با هم دیگه جمع شدیم دو دوتا چهارتا کردیم متوجه شدیم که بهترین راه اینه که همین الان پست بذاریم و خبر از آپدیت بدیم که با یک تیر دو نشون بزنیم 

۱- اینکه بیان همچنان با اقتدار ادامه داره و لطفا به ارتعاشات اون بمب توجه نکنین.

۲- اینکه به زودی مشکلات بیان باکس هم حل خواهد شد. (دقت کنید به زودی :)))))) )

ما بیشتر موردِ ۱ مدنظرمون بوده که کاربرها فکر نکنن ما هر چند وقت یکبار میایم و سُک‌سُک می‌کنیم و دوباره می‌ریم پی کارمون :/

 

ـاوکی :) سوال بعدی اینکه شایعه شده اطلاعات کاربرها به فروش می‌رسه آیا این حقیقت داره؟

 

+ما همه‌چیز رو داخل اون قوانین موقع ثبت‌نام ذکر کردیم ) منظورش همون license agreement یا privacy policy هست که داخل نصب بازی‌ها هست و ما هیچ‌وقت نمی‌خونیم و اون تیک آخر رو می‌زنیم:) (

 

-(زیرِ لب)لامصب ۱۹ تا بنده با یک فونت داغون و اونقدر ریز که آدم یاد قانون اساسی می‌افته خودت بخون ببینم چشمات درد نمی‌گیره.

 

+خب دیگه :) اینجا یکی از کاربرها سعی کرده که قوانین رو کامل شرح و بسط بده می‌تونید بخونید.(کلیک کنید.)

 

-سوال آخر یک عده‌ای از بیانی‌ها دار وبلاگی رو وداع گفتن، چه کنیم؟

 

+اینکه می‌خوان برن یا نه به خودشون مربوطه . چون زندگی شخصی خودشون هست و به ما هم مربوط نیست البته که در کل ما هم از این عمل ناراحت می‌شیم ولی باز هم کاری نمی‌شه کرد. اما فعلا ما با اقتدار و قدرت پیش می‌ریم و کسی هم جلو دارمون نیست.

نکته‌ی دیگه اینکه کاربرانِ بیانی می‌تونستن دوستانِ خودشون از میهن‌بلاگ رو به داخل بیان دعوت کنن و شبکه‌ی ارتباطی بین بیانی‌ها رو گسترش بدن و خب این خیلی به چرخه‌ی وبلاگ‌نویسی حداقل داخل بیان کمک می‌کرد.

هر چند برخی از بیانی‌ها هم دست به کار شدند ، از جمله رادیوبلاگی‌ها، بلاگردون و برقرار و یک چندتا دیگه که در قسمتِ لینک‌های همین وبلاگ هستن و می‌تونید مشاهده بفرمایید.

مشکلات آپدیت هست ولی به چندتا از کاربرها یک چیزایی گفتیم که حالا شاید بعدا احساسشون کنین. 

امری نیست؟

 

-خیر .... راستی آقا/خانم بیان ...

 

+مشترک موردنظر در دسترس نمی‌باشد لطفا بعدا تماس بگیرید. thefd;kdkgfdv;lgdkov;g,ksd;k; (صحبت‌های انگلیسی بعدِ این جمله که متوجه نمی‌شم:) )

 

 -می‌خواستم تشکر کنم :/

 

شنوندگانِ محترم، صحبت‌های بیان رو شنیدید. در آخر این نکته رو اضافه کنم که برای بک‌آپ گرفتن از پست‌های وبلاگِ خود به این پست مراجعه بفرمایید. (کلیک کنید.)

شاد و سلامت باشید.

استفاده از ماسک رو جدی بگیرید.

 ماسک من هم اینجاست که الان می‌زنم به صورتم.(ماسک را به صورتش می‌زند.)

 

خدا یار و نگهدارتون :)

 

پ.ن : این پست‌ها هم می‌تونن به شما در بک‌آپ‌گیری از وبلاگتون کمک کنه.

لینک اول (کلیک کنید)

لینک دوم (کلیک کنید)

لینک سوم(کلیک کنید)

دوبل :/

امیر + ۱۳۹۹/۸/۲۰، ۲۰:۰۸

-یکم فرمون رو بگیر راست داری می‌خوری به سپر ماشین جلویی.

 

+واقعا؟ مطمئنین؟

 

-(با عصبانیت) یعنی چی من مطمئنم . من بیشتر می‌فهمم یا تو ؟‌هان؟

 

فرمان را به طرف راست می‌گیرد.

 

-همه‌اش می‌گه مطمئنم اه :/

 

زمانی که ماشین صاف شد. فاصله با جلو نسبتا خوب بود. یعنی طبق معیار استاندارد که یک متر بود. اما فاصله با کنار خیلی خیلی زیاد بود.

 

-تازه خوب شد گفتم که یکم فرمون رو بگیر راست که داخل‌تر رفتی وگرنه که فاصله‌ات خیلی بیشتر می‌شد.

 

تازه این بین هم راهنما نزده بود! یکی از دلایلی که برای دفعه‌ی قبل رد شدم. وسط دنده عقبم ناگهان راهنمای ماشین خاموش شد و افسر هم همان‌جا به من گیر داد.

به هر حال در دلم گفتم 

.این هم رد شد!

 

از ماشین پیاده شد.  رفتم سمت قسمت صندلیِ راننده. کنارِ درِ افسر ایستاده بود. 

 

-ببین عزیزِ دلم . تا ۷۲ ساعت دیگه‌ اگه از طرف راهنمایی و رانندگی بهت زنگ زدن که باید جواب بدی و ... اگرم که نه یعنی کاملا قبول شدی

 

صحبت‌های افسر نشان می‌داد که فرد مذکور در بالا در امتحان قبول شده است.

 

و من :

.🙄 

این که رد شده بود!!!!!!

 

به هر حال از فرط تعجب تا حدی خوشحال شدم که افسرِ‌ مهربانی کنارم نشسته و می‌خواهد افراد را قبول کند. نکته‌ی قابل توجهِ دیگری که وجود داشت این بود که تنها کاری که افسر دستور می‌دهد تنها پارک دوبل می‌باشد و شاید ۲۰ متر رانندگی در خیابان. همین و بس.

 

افسر به من:

-برو

 

مراحل اولیه را انجام دادم و برای اینکه به افسر هم بفهمانم که حواسم هم هست از اون پرسیدم 

 

.آیا لازمه که آینه قسمت شاگرد رو هم تنظیم کنم؟

 

-نه خودم تنظیم می‌کنم.

 

واقعا استرس نداشتم.صادرکات را بار دیگر مرور کردم و دنده را ۱ کردم و ترمز را هم کشیدم پایین. کلاچ را تا ته گرفته بودم. راهنما را زدم و کم‌کم کلاچ را بالا می‌آوردم. اندکی گاز دادم. وقتی فهمیدم که ماشین حرکت نمی‌کند گاز را بیشتر کردم اما طوری نبود که صدای گاز اذیت‌‌کننده باشد.(یکی دیگر از دلایل رد شدنم برای بار قبلی)

خلاصه ماشین حرکت کرد و خاموش نشد (اصلی‌ترین دلیل رد شدنم برای بار اول) و ایست خروج را انجام دادم.(یکی از دلایل رد شدنم در بار دوم).و حرکت کردم. چند متر جلوتر ماشین پارک کرده بود و من هم می‌دانستم که همان ماشین را برای دوبل می‌خواهد.

 

-دوبلش کن.

 

.مجاز نیست.

 

-برو.

 

راهنما را می‌زنم. فاصله با ماشین کناری خیلی خوب بود. اولین مرحله ، اولین فرمان بود. اولین فرمان انجام شد. دومین مرحله ، دومین فرمان ماشین بود که دو دورِ کامل باید طرف دیگر چرخیده شود.در ابتدایی چرخیدن. راهنما خاموش شد(همانطور که قبلا ذکر شد یکی از دلایل رد شدن در مرحله‌ی قبلی) راهنما را روشن کردم. دوباره فرمان رو چرخاندم. راهنما بلافاصله خاموش شد. دوباره روشن کردم. خاموش شد. دوباره روشن کردم. خاموش شد.

 

-ایست.

 

.چرا؟

 

-ماشین خورد به جدول

 

. :|

 

پیاده شو.

 

از بس حواسم به راهنما بود که حواسم نسبت به سرعت ماشین در حین پارک دوبل نبود. دیگر آن مراحل خاموش کردنِ ماشین را هم درست انجام ندادم. از ماشین پیاده شدم. 

 

-تمرین کن پسرم.

 

. نمی‌شه حالا یک فرصت دیگه بدین .یک دونه خطا داشتم. من همیشه دوبل‌هام خوب می‌شه.

 

-تموم شد دیگه. ایشالا دفعه‌ی بعد.

 

و چه قدر از این کلمه‌ی «ایشالا» بدم می‌آید. انگار هر کسی برای اینکه قضیه ر ماستاملی کند و بپیچاند از این کلمه استفاده می‌کند و قضیه حل می‌شود.

خودم هم تعجب کردم که نفرِ قبلی با آن وضع فاجعه‌ی رانندگی چجوری توانست قبول شود و حتی به او کمک کرد. لااقل خطایش کمتر از خطای من نبود. اما...

 

وقتی بابا هم خبر رد شدن دوباره‌ی بنده رو شنید. ناراحت نشد. چون می‌دانست که اینجا دیگر تقصیر من نبود. شاید هم بود. شاید بنده کوچک‌ترین مسائل را هم جدی می‌بینم. شاید عملِ «راهنما زدن» در اینجا هیچ‌ ارزشی نداشته باشد اما این عمل دفعه‌ی قبلی بلای جانم شده بود و به خاطر اینکه راهنما خاموش شده بود و روشنش نکردم ، ایراد گرفت و در برگه یادداشت کرد. به هر حال هر تجربه‌ای صرفا سودمند نیست و ‌می‌تواند زیان آور شود. 

 

افسر مفتی بود. از اینجور افسرها کم پیدا می‌شود که فقط یک عدد دوبل بگیرد و قبول و یا رد کند.

نمی‌دانم دفعه‌ی بعدی چه زمانی می‌شود اما به هر حال امیدوارم دفعه‌ی بعدی آخرین بار باشد.

چند عدد روزانه‌نویسی

امیر + ۱۳۹۹/۸/۱۷، ۰۰:۲۹

خب خب ، تفریبا ۳ ماه شده که روزانه‌نویسی نداشتم و خیلی دلتنگِ این قسمت شدم. فقط بگم که میخوام بخش‌هایی غیر از روزانه‌نویسی هم داشته باشم مثل معرفی فیلم و عکاسی و نکات دیگه که ممکنه خوشتون بیاد :) 

به دلیل اینکه ۳ ماه ننوشته بودم ممکنه پست طولانی باشه :)

 

۱-تقریبا دو ماهی شده که خونه‌مون رو عوض کردیم و البته همینجا توصیه میکنم که ابدا نقل مکان نکنین . به هیچ وجه ، چون قطعا تا چند روز پدرتون درمیاد و کلی چیز میز باید تعمیر و جابه‌جا کنید. البته که این کارها ممکنه برای آینده مهم و مفید واقع بشه ولی در کل میگم اگه خواستید نقل مکان بیهوده‌ای داشته باشید ، فکر سختی‌های بعدش رو هم داشته باشید. کلی چیز میز هم این وسط گم شد :/ 

این نکته هم لازمه که بگم دکوراسیون خونه به خاطر اعمال سلیقه‌های مختلف چندین بار عوض میشه و این فرایند ۱ ماه طول میکشه که دکوراسیون خونه شکل ثابتی به خودش بگیره و مجبورین هر روز این دکوراسیون رو حتی به صورت تنهایی تغییر بدید :)

البته این رو هم بگم که در حین نقل مکان ممکنه با همچین پدیده‌هایی رو‌به‌رو بشید.

 

 

فقط خواهشا تاریخ انقضای قرص رو بخونید و متوجه بشید :)))

سال ۲۰۱۵!

در رابطه با این یکی هم که دیگه کلا صحبت نکنم بهتره :)

 

 

تاریخ انقضا رو بخونید لطفا. 

مال سال ۸۴!!!!!!!!


 

۲-هفته‌ی دیگه به احتمال خیلی زیاد آزمون افسر یا همون درون‌شهری رانندگی دارم و قشنگ دیگه تمرین کردم . امیدوارم موقع امتحان استرسی نشم (که مطمئنم میشم😑). دفعه‌ی قبلی هم نزدیک بود قبول بشم ولی ولی ولی هول شدم و کلی استرس وجود من رو گرفت و فاتحه :| همه‌چیم اوکی هست ولی موقع امتحان از کلاچ و ترمز ماشین میترسم که خاموش بشه. آخه میدونین ، اولین باری که آزمون دادم ، از شانس بَدم ، اولین نفر بودم که امتحان میدادم و تجربه‌ای هم نداشتم ، خلاصه رفتم نشستم. همون اول با کلی اعتماد به نفس روشن کردم و میخواستم حرکت کنم ، ماشین خاموش شد :| و فکر کنم این ترس رو از اون موقع دارم در حالیکه در حالت عادی خیلی هم عالی رانندگی میکنم و الان هم حتی داخل شهر هم رانندگی میکنم و مشکلی هم ندارم (ماشینمون فرمونش هیدرولیک نیست و البته این رو هم بگم که آینه وسط هم نداره :)))) ) ولی این آزمون رو اگه قبول نشم احتمالا میفته برای ماه دیگه امتحانم 🤦‍♂️

(و البته جا داره اینجا هم بگم که لعنت بهت کرونا به خاطر این همه زمان :/)

 


 

۳- از کلاسهای مجازی بگم خدمتتون؟ در یک کلمه بخوام توصیفشون کنم افتضاحه!! این کلاسها همه‌چیم یعنی کل زندگیم رو به هم ریخته . میدونین، ما سه تا سامانه داریم و هر آن ممکنه اساتید داخل یکی از این سامانه‌ها کلاسشون رو شروع کنن. یکی اسمش (شمیم) هست. یکی دیگه سامانه کشوری و اون یکی هم استانی و وقتی زمانِ کلاس شروع میشه ، من و بقیه‌ی دوستان مجبوریم مدام این سه تا سامانه رو چک کنیم و ببینیم بالاخره کدوم یکی رو باز میکنه (لازم به ذکره که اساتید به خودشون زحمت نمیدن قبل کلاس بگن کدوم سامانه برگزار میکنن) و خب تقریبا ۱۰ دقیقه‌ی اول کلاس رو تأخیر میخوریم :|

و میدونین قسمت بدِ ماجرا کجاست؟ اینکه ۱ ساعت و نیم داخل کلاس باشی و استاده هم حضور غیاب بکنه و بفهمه حاضری و برات ثبت کنه و بعد داخل سامانه ببینی که برات همون جلسه غیبت رد کرده 🤦‍♂️😑

دو بار این اتفاق ناخوشایند برام پیش اومده و از استاده دلیل غیبت رو میپرسم در جواب میگه که :«مدرک رو کن که سر کلاس بودی.»

من: ندارم🙄

استاد : پس چی میگی؟

این آقا فکر میکنه که بنده فقط اسمم داخل کلاس بوده و سرگرم کار دیگه‌ای غیر از کلاس بودم.از این به بعد وارد هم کلاسی میشم یک دونه اسکرین‌شات میگیرم که مدرک داشته باشم و الکی من رو به این چیزای الکی متهم نکنن. البته بگم که بعضی اساتید از بس خواب‌آور درس میدن آدم حوصله‌اش سر میره و اندکی به خواب میره :)))

 


 

۴-امروز صبح هم میخواستم به وای‌فای خونه وصل بشم . دیدم که ۴ تا چراغ مودِم‌مون روشن نیست. صبر کردم ، صبر کردم و باز هم صبر کردم . دیدم فایده‌ای نداره. متوحه شدم که خط تلفن خونمون هم قطعه. بابام خط تلفن رو چک کرد که ببینه درست هست یا نه و دید کلا خط خونه قطعه ، از خونه رفتیم بیرون و کابل خط تلفن رو چک کردیم و تا یک مسیر پیش رفتیم که شاهد قطعی ارتباط کابل خط تلفنمون بودیم :/

قشنگ یک قسمتِ کابل خط تلفن منطقه رو قطع کردن و برداشتن و البته من موندم و یک اینترنت دیتایی که معلوم نیست چه‌قدر ازش مونده. خدا کنه زودتر بیان و درستش کنن وگرنه برای کلاس‌ها بدبختم . خصوصا که این دو هفته هم نوبت کنفرانسم میرسه🤦‍♂️

فقط نمیدونم به چه هدفی اون قسمت کابل تلفن رو قطع کرده . واقعا فازِ طرف رو متوجه نمیشم :( میخواستم از اون قسمتی قطعی کابل عکس بگیرم و متوجه عمق فاجعه‌ی داستان بشید ولی بیخیالش شدم . باز ممکنه کسی از عملِ عکس گرفتن دیوار یک خونه بد برداشت کنه(خط کابل چسبیده به دیوار یک خونه‌ای از اطراف هست).

 

 

 

خبببببببببب خالی شدم :)

مستقل بودن

امیر + ۱۳۹۹/۸/۱۰، ۲۲:۱۱

طی صحبتی با دوستم داشتم 

به این نتیجه رسیدیم کسی که میخواد مستقل بشه باید جدای از خانواده زندگی کنه و خودش اختیار زندگی‌اش رو داشته باشه و براش تلاش کنه . خوابگاه ، سربازی و یا مسافرت کردن به صورت تنهایی میتونن یک بخشی از مستقل شدن فرد رو بسازن . اما به نظر من خوابگاهی بودن هر چند که انسان رو از لحاظ عملکردی و شخصیتی یک فرد مستقل بار میاره . اما ممکنه باعث بشه که اثرات منفی روی روحیه‌‌ی فرد داشته باشه.

 

بیایم از اول شروع کنیم.

 

اصلا خود مستقل بودن یعنی چی؟ یعنی اینکه آدم هر کاری رو خودش انجام بده و یا اینکه تحمل انجام کارها رو بدون حمایت والدین داره؟

 

چجوری میشه مستقل شد ؟

 

اگه جواب سوال بالا خوابگاهی شدن و یا سربازی رفتن و ... بود . چجوری میشه مستقل شد در حالیکه فرد نه سربازی بره و نه اینکه خوابگاهی باشه.

خوشحال میشم هر کی این پست رو میبینه شرکت کنه چون واقعا دوست دارم بدونم چجوری میشه مستقل شد و خودم رو در اون مسیر قرار بدم.

مبنا رو هم برای هر دو جنسیت در نظر بگیرین یعنی یک پسر/آقای مستقل یا یک دختر/خانومِ مستقل.

 

نظرات هم که بدون تأیید نمایش داده میشه :)

این من هستم

امیر + ۱۳۹۹/۷/۲۸، ۲۱:۵۹

سلام :)

 

اول اینکه تشکر کنم از ایشون و البته ایشون که من رو دعوت کردن . البته از بقیه‌ی کسانی که حالا با قوانین سخت‌گیرانه‌ی چالش نتونستن بنده و یا فردِ دیگه‌ای رو دعوت کنن هم ممنونم مثل ایشون:)

 

خب ، اول یک چیزی بگم اینکه «این» رو به درخت میگن :/) 

والا ! (اشاره به عنوان چالش دارم)

 

میگن چهار تا از جملات و مواردی که مربوط به خودم هست رو بگم:

 

۱-خیلی خیلی خوش‌خنده هستم. یعنی طرف میاد من رو کتک میزنه خندم میگیره .دست خودم هم نیست 😅

 

۲-نمیدونم داخل مجازی چطوری هستم ولی تو زندگی عادی هر چه قدر سعی کردم آدم فان و خنده‌داری باشم ،نتونستم یعنی خیلی‌ بی‌مزه هستم و انگار فقط دو کیلو نمک قورت دادم :)

 

۳-خیییییییییییییییییلی کم حرفم. تقریبا داخلِ هیچ جمعی نتونستم متکلم وحده باشم و همیشه ساکت‌ترین عضو یک اکیپ بودم و البته هستم.یعنی شما اگه بیای و کنارم بشینی و بخوای حرف بزنی حوصله‌ات سر میره چون من فقط با علامت سرم تأیید میکنم و دیگه هیچی نمیگم.این رو هم بگم که با این پست خیلی خیلی ارتباط داره.

 

۴-یک زمانی فکر میکردم بدبخت‌ترین آدم دنیا هستم ولی با خوندن وبلاگ‌های روزانه‌نویسی فهمیدم که همه‌ حتی همونهایی که خیلی طنز مینویسن ،روزهای روشن دارن اما روزهای خیلی تاریک هم دارن و این خیلی برای من تأثیر داشت که انقدر از زندگیم بد نگم .

 

 

طبق قانون چالش 

انگار کلا ۴ نفر رو بیشتر نمیشه دعوت کرد. انتخابش واقعا سخته.

آپولو نگار - آقای سر به راه - خانوم کیکی - و خانوم کیمیا

واقعا انتخاب سخت بود ولی گفتم این افراد (احتمالا) دعوت نشدن.اگر دوست نداشتید شرکت کنید حتما بگین تا عوض کنم.

 

این هم از قوانین اساسی چالش که نمیدونم چندتاش رو انجام دادم چون اصلا حال و حوصله‌ی خوندن اون همه بند رو ندارم :)

به هر حال میگن یکسری قوانین رو باید رعایت کنین تا جواز شرکت در قرعه‌کشی‌شون رو داشته باشین(بععععععله در این حد لاکچری  :) )

قسمتی که قوانین وضع شده و میتونید بخونید(لینک)

در همون لینک قبلی میتونید وبلاگ خودتون رو معرفی بفرمایید.

 

تربیت اشتباه! (اندکی اصلاح :) )

امیر + ۱۳۹۹/۷/۱۵، ۲۳:۱۴

بچه که بودم فکر میکردم هر چی ساکت‌تر و آروم‌تر باشم آدم موفق‌تری هستم

 

ولی وقتی بزرگتر شدم فهمیدم هر کی که زبون چرم و نرم‌تری داشته باشه ، موفق‌تره!

 

همین دو خط بیانگرِ وضعِ تربیتیِ فجیعی بوده که خودم و احتمالا خیلی‌های دیگه داخل خانواده و مدارس تجربه کردیم. این شیوه‌یِ تدریس و کلاسداری به شیوه‌ی تدریس سنتی معروف هست .

چیزی که الان در مدارس به صورت تدریجی داره اصلاح میشه اما همچنان روش سنتی رایج‌ترین روش تدریس و کلاسداری هست! ولی خانواده رو پدر و مادر مسئول تربیت فرزند هستن. پس ،

اگر ازدواج کردید و باز هم اگر صاحب فرزندی شدید ،

فرزندتون رو طوری تربیت کنید که بتونه حرف بزنه. بتونه خواسته‌اش رو بیان کنه. بتونه از حقش دفاع کنه. اعتماد به نفسش رو داشته باشه.

در غیر این صورت به فرزندتون خیانت کردین!

 

+نمیخواستم اینطوری برداشت بشه که مامان و بابام بهم کم لطفی کردن

اون موقع علم روانشناسی و تربیتی اونقدر گسترده و جامع نبوده که در دسترس همه قرار بگیره برای همین نمیشه سر این موضوع به کسی خرده گرفت ولی ما باید حواسمون به این موضوع باشه که اگه خواستیم سرپرستی کسی رو داشته باشیم این مورد رو رعایت کنیم.

حوصله‌ی کری خوندن هم نیست...

امیر + ۱۳۹۹/۷/۱۳، ۰۰:۳۱

نمیدونم چی باعث شد که عاشق استقلال بشم . 

احتمالا به خاطر این بازیکن بود. فابیو جانواریو . گذشت تا اینکه عاشق زندی شدم این یکی رو هم نمیدونم چرا .شاید شوتهاش خیلی قشنگ بود و البته آخرین بازیکنی که دوستش داشتم شاید یک مقدار خنده‌دار باشه اما یعقوب کریمی بود . تکنیکش رو خیلی دوست داشتم . سانترهای تند و تیزش. دریبل دوطرفه‌هاش .اصلا شاید به خاطر این بازیکن بود که سعی کردم خودم هم تکنیک رو وارد فوتبال خودم بکنم و فانتزی‌تر باشم (البته که اصلا فوتبالم خوب نیست.)اما خب این یکی هم رفت و این رو هم بگم که مسی کلا یک چیز دیگه‌ هست.

خب لازمه که بگم چندین ساله که از علاقه‌ام به فوتبال و تیم‌های خودم میگذره و شاهد خوشحالی‌های زیادی بودم از سه گانه‌ی بارسا و صعود استقلال به مرحله‌ای که تنها تیم غرب آسیا بین ۴ تیم حضور داشت و بازی‌ها استراما و شفر و منصوریان.همشون یک دوره‌ای واقعا عالی بودن و از نظر خودم دوران طلایی استقلال همون سال اول حضور منصوریان رو نیمکت بود. البته که دو تا تحقیر بد رو هم تجربه کردم . بله تحقیر . هر وقت واژه‌ی تحقیر رو میشنوم و یا میبینم و یا حس میکنم ، سکانس‌‌‌‌های آخر فیلم کره‌ای قلعه برام تداعی میشه که عین تحقیر رو به آدم نشون میده . 

این رو میخواستم بگم که اول تبریک میگم به پرسپولیس به خاطر بردی که کسب کرد و رفت به مسابقات جهانی (انصافا شانس هم دارین). با اینکه خودشون فکر میکردن بدترین خریدای ممکن رو کردن ولی بهترین خریدای ممکن رو انجام دادن خصوصا سعید آقایی و اون سانترهاش.

دوم تبریک میگم به همه‌ی تیمهای ایرانی که در این تورنومنت شرکت کردن و نکته‌ای که فکر نکنم کسی اشاره کرده باشه ، تیمهای ایرانی قرار بود سه بازی اول در زمین حریف و میهمان و سه بازی دوم در زمین خودشون و میزبان باشن که دو بازی اول در زمین حریف انجام شد و بقیه بازیها که ۳ تاش باید تیمهای ایرانی میزبان میبودن در زمین بیطرف برگزار شد که کاملا مشخصه باز هم حق تیمهای ایرانی خورده شد.

سوم تبریک میگم به استقلال با وجود همه‌ی کم و کاستی‌ها ته مونده‌های اثرات استراما رو پیاده میکرد و باز هم خوب بازی میکرد.

و چهارم هم اینکه واقعا حوصله‌ی کری خوندن ندارم . اینکه بیای برای تیم پرسپولیس آرزوی موفقیت بکنی و با واکنش منفی و طعنه‌های مختلف رو‌به‌رو بشی واقعا زوره . از «متخصص آسیا» و «پماد جهت سوختگی» و «عبدی نمره ورزشش ۲۰ میشه» و ... اول خیلی دوست داشتم حداقل نماینده‌ای ایران بیاد بالا ولی الان و با این رفتارا کلا زده شدم و نه اینکه متنفر باشم . ولی دیگه هیچ حسی ندارم . 

اینکه تا یک سال هم باید همچین حرفایی رو بشنوم هم واقعا زور داره . بارسا ۸ تا خورد . این همه حرف نزدن که اینجا این همه علیه استقلال حرف زده میشه.

این رو هم بگم که خدا میدونه چه قدر دوست داشتم پرسپولیس دو سال قبل قهرمان بشه و چه قدر حرص میخوردم که بازیکنهای تیم ژاپنی داشتن وقت تلف میکردن (گرچه که به فینال جام حذفی امسال نمیرسید.)

 

دیگه اونقدر هم پیگیر فوتبال نیستم . انگار خسته‌تر از همیشه‌ام . اگه یک ماه قبل حوصله‌ای برای کری خوندن هم داشتم الان همه‌اش از بین رفته. 

با این وجود هر اتفاقی بیفته :

آبی تر از آنیم که بیرنگ بمیریم
از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم 

ما آمده بودیم تا مرز رسیدن
همراه تو فرسنگ به فرسنگ بمیریم

 

 

:)

چالش : اگه یه روز

امیر + ۱۳۹۹/۷/۵، ۱۴:۵۷

سلام :)

چالش رو آقامحمد (نَقل‌بلاگِ سابق)  شروع کردن که دمشون هم گرم خیلی عالیه :)

لینک شروع چالش (کلیک کنید)

اگه بخوام توضیح بدم که چالش از چه قراره ، بهتره متن ایشون رو اینجا بذارم :

 

توضیح خاصی که نیاز نداره، فقط کافیه بگید اگه فلان وبلاگ‌نویس رو ببینید چی بهش می گید؟ تعداد مشخصی هم مد نظر نیست و هرکس هرچندتا که دوست داره بیان کنه.

 

آقای بنده خدا ، همونطور که گفتم قلمتون رو خیلی دوست دارم . واقعا خیلی خوب مینویسین .

خانم نسترن ، بهتون سلام میکنم و با مدرسه و آموزش‌های مجازی تنهاتون میذارم :) امیدوارم سال تحصیلی خوبی داشته باشین :)

آقا علیرضا آهنی ، از مصادیق جمله‌ی معروفِ «فلفل نبین چه ریزه ، بشکن ببین چه تیزه!» هستی. ایول پسر . همینطوری کدنویسی رو ادامه بده :))

خانوم ماجده ، انشاالله که امسال میترکونین :)

آقا حمیدرضا (رفیق نیمه راه)، حقیقتا اولش یک مقدار بهت حسودی میکردم . هر وبلاگی میرفتم میدیدم یکی از کامنتاش مال تو بود :)‌الان فهمیدم که چه قدر پسرِ گلی هستی . امیدوارم تو هم بترکونی :)‌ میدونم دلت برای وبلاگت تنگ میشه.

آقای   jesse blueman    ، پسر استقلالی :) هنوز هم اون روزشمار کنکورِت رو یادم نمیره . چه قدر استرس‌زا بود :/

آقا اشکان :) ، اطلاعات علمی شما رو خیلی دوست میدارم . ای کاش ما هم انقدر میتونستیم اطلاعات داشته باشیم .

خانمِ ماه بانو ، من هنوز گیرِ اون گربه سمت چپی هستم ، خیلی مردمک چشمش گنده هست!

خانم سپید ، با اینکه پرسپولیسی هستین و طرفدار تیم رقیب ، ولی خیلی دوست دارم پرسپولیس هم بیاد بالا و افتخاری کسب کنه :)

آقا آپولو (آپولو نگار) ، امیدوارم وبلاگتون رونق بگیره و بیشتر و بیشتر بنویسین :)

خانم freebird ، آغاز چالش‌های کلاسهای مجازی رو بهتون تبریک میگم :)

آقا جواد رو هم ببینم چندین شبانه روز در رابطه با فیلمهای مختلف صحبت میکنیم که کدوم یکی بهتره :) امیدوارم باز هم بنویسین :)

آقای اریحا ، صداتون رو خیلی دوست دارم و باز هم دوست دارم که از صداتون مستفیض بشیم :)

آقا محمد (نقل بلاگِ سابق) ، از اینکه اون پویش رو راه انداختین و باعث شد تا بتونم به وبلاگتون دسترسی داشته باشم واقعا ممنونم :)

آقا عرفان (دنیای کامپیوتر) ، اولش فکر کردم همون عرفان قالب سازی ، ولی بعدش متوجه شدم نه کاملا در اشتباه بودم و فکر کنم بقیه هم همین مشکل رو داشتن. 

پسر زمستان ، من یک معذرت خواهی بدهکارم چون اول فکر میکردم که سنتون کم باشه ولی الان دیدم که بزرگتر  از منم هستین و اگه خیلی صمیمی باهاتون صحبت میکردم واقعا عذرخواهم . به کارتون یعنی کدنویسی ادامه بدین و امیدوارم موفق باشین :))))

لحظه‌نویس ، اشعارتون رو خیلی دوست دارم . واقعا زیبا می‌سرایین :) حقیقتا بعضی وقتا چیزی ندارم که بگم و براتون کامنت کنم .

خانوم فاطمه (وبلاگ فاطمه الف) ، ویدئوی این پست رو دانلود کردم و هر چند وقت یکبار نگاه میکنم و کلی میخندم 🤣 و البته باهاتون ابراز همدردی میکنم.

آقای علیرضا ، امیدوارم مسیر درست‌ رو پیدا کنی . همین :)

آقای سربه‌راه (سر به هوای قدیم) ، ای کاش به من بیخیالی رو هم یاد میدادین :) و اینکه چجوری یک ضرب رانندگیِ افسر قبول بشم ://

خانم لی‌لی‌وش مسرور ، امیدوارم که شما هم به اون چیزی که میخواین برسین .

آقا امیررضا کامیار عزیز ، نمیدونم بیمارستان میرین یا نه ولی مراقب خودتون باشین.کارهای گرافیکیتون رو هم خیلی دوست دارم :)))

آقای علیزاده (وبلاگِ گل زیبا) ، امیدوارم یک روز همدیگه رو ببینیم‌ :) راستی یک گیاه داریم تنه‌اش شکسته چه کنیم ؟! 😶

خانوم آبان ، اول اینکه موفق باشین و مسیر درست رو امیدوارم پیدا کنین :) دوم اینکه استقلالی هستین و امیدوارم استقلال به همین زودیا بتونه خیلی چیزا رو ثابت کنه :))) سوم هم اینکه عکاس خیلی ماهری هستین و خیلی دوست دارم از عکساتون در وبلاگتون بذارین.

خانوم nobody ، به ما هم گربه‌داری یاد بدین . البته یک بچه گربه رو نزدیک بود اهلی کنم :)

خانوم دلاشفت ، حل کردن معادلات سخت شیمی هم خیلی شیرینه . خوش به حالتون :)

خانوم آرامم و خانوم صنما ، نمیدونم الان بیمارستان میرین یا نه ، ولی امیدوارم حالتون خوب باشه و خیلی هم مراقب باشین . 

آقا علیرضا (وبلاگ یاکریم) ، در عصرِ ترکِ نت چه میکنی :) منتظرم اربعین بیاد و شما هم بنویسی از این چند روزی که نبودی :)

فکر کنم آقای edi ، امیدوارم کنکور رو به خوبی و خوشی تموم کنین سگ در سگ 😉

آقای محمدحسین (هنرنامه) ، همین الان دیدم که وبلاگتون رو غیرفعال کردین :| چرا آخه؟! برگردین لطفا :)

آقای دژاوو ، منتظریماااا ، پستی چیزی یک اعلام حضور کنین در وبلاگتون :)‌ عکساتون و کارهای گرافیکی‌تون رو دوست دارم :) البته قالب‌هاتون هم خیلی حرفه‌ای هست.

خانوم‌ فاطمه (وبلاگِ ناهماهنگ) ، چند تا از کتابهایی که در وبلاگتون معرفی کردین رو خوندم و خیلی خوب بودن . خیلی ممنونم ازتون.

و خانوم‌های fahime ، فائزه ، ساحل ، miss writer ، آلباتروس ،  آقای فتل فتلیان، محمدرضا ، محمدمهدی واحدی ، عینک ،   و بقیه  همینجا سلام میکنم بهتون و امیدوارم که روزهای قشنگی رو در وبلاگتون ثبت کنین :)

 

همه افرادی رو که بالا نام بردم دعوت هستن به شرکت در این چالش قشنگ :)

 اگه کسی پستی در رابطه با این چالش نوشت به خود آقامحمد اطلاع بده تا ایشون پستِ چالشِ شما رو لینک کنن.