پویش مخصوص نیمه‌ی شعبان (وبلاگ مهدوی)

امیر + ۱۴۰۰/۱/۸، ۲۰:۱۰

سلام :)

 

خب یک پویشی چند روز قبل برگزار شد که در اون طی این چند روز که تا نیمه‌ی شعبان وقت هست و یک کار خوبمون رو بگیم حتی اگه شده یک خط باشه.

لینک شروع چالش

 

هر چی فکر کردم که در طی این مدت چه کارایی انجام دادم که باعث خنده و لبخند شده باشه و در کل کار خوب حساب بشه به نتیجه‌ای نرسیدم تا اینکه یادم اومد همین مدت رفتم سر قبر بابابزرگم و خب اینکه برای شادی روحش یک فاتحه خوندم و تمام. البته این دفعه برخلاف دفعه‌های قبلی دیگه گفت و گویی بینمون انجام نگرفت(منظورم اینه که صحبت نکردم) چون نه دلم پر بود از غصه و غم و هم اینکه قبلا حرفامون رو زدیم با همدیگه.

چند روز قبل یکی از اقوام یک عکس از بابابزرگم رو با استفاده از یک نرم افزاری یک سری تغییراتی داد و یک ویدیو باهاش درست کرد که بابابزرگم داخلش پلک می‌زد و اطراف رو نگاه می‌کرد و خب شاید زنده‌ترین و نزدیک‌ترین حالتی بود که دیده بودمش (چون فقط عکسش رو دیده بودم نه خودش رو)‌و  اون لحظه‌ یک بغضی گرفت منو و با اینکه ندیده بودمش خیلی دلم براش تنگ شده بود و ...

 

از کار خوب دیگه هم همین که کنار مامان بزرگ و بابابزرگ دیگه‌ام بودم و کلی خاطره رد و بدل شد و کلی حرف‌ها زده شد و اونها هم خیلی دلشون برامون تنگ شده بود و دل اونها رو بسی شاد کردیم هم نگذرم. فقط حیف یادم می‌ره ازشون با خودم عکس بگیرم ...

 

+ اگه مایل بودین و فکر می‌کنین که این کار تأثیر داره یک صلوات و یا فاتحه‌ای برای همه‌ی رفتگان بفرستین و یا بخونین.

++ دیگه هر کسی دوست داشت بنویسه. تا فردا هم مهلت هست برای نوشتن :)

+++ دو تا چالش دیگه هم هست دارم همه‌ی تلاشم رو می‌کنم که بنویسمشون (دو تاشون مربوط به کتاب و خواندن هستن). 

در رابطه با چند روز اول سال

امیر + ۱۴۰۰/۱/۴، ۲۲:۳۳

۱-تصمیم گرفتم که پادکست گوش کنم. البته نه هندزفری دارم و نه هدفونی که بشینم و گوش کنم . اما به نظرم می‌تونه یک بخشی از روزهام رو در بر بگیره. سایتی سراغ دارید که پادکست‌های باکیفیت و مختلف داشته باشه. البته نمی‌دونم چه نوع پادکستی دوست دارم :( ممنون می‌شم یکی توضیح بده.

 

۲-رفتیم به دیدن مامان بزرگ و بابابزرگ :| بله می‌دونم کرونا هست و این حرفا ولی خب دیگه چه می‌شه کرد . حرفی هم ندارم که بزنم :(

 

۳- وقتی کوچیک جمع باشی دقیقا باید همه‌ی کارهای مهمونی رو انجام بدی. همه چی باید تعارف کنی. دور بدی و اینا. واقعا متنفرم بابت این کار هی خم و راست بشم :| حالا این همه خم و راست می‌شی کسی چیزی هم برنمی‌داره . باز خداروشکر کرونا اومد و مهمونا کمتر شدن. وگرنه یادمه. دقیقا هر ۲۰ دقیقه یکی با کل اهل و عیال میومدن خونه‌ی بابابزرگ و مامان بزرگم و دیگه خودتون در نظر بگیرین که شاهد چه اتفاقات تلخی بودیم . دیوار هم از من کوتاه تر نیست که . اولین نفری که پیدا می‌شه و دیواری ازش کوتاه‌تر نباشه من هستم و طبیعتا همه‌ی کارها می‌افته گردنم 🤦‍♂️

 

۴- می‌خوام یک طرحی تا ده روز آینده بزنم و نیازمند چند تا تصویر پیش زمینه قشنگ در رابطه با خط نستعلیق پیدا کنم. هیچی پیدا نمی‌شه 🤦‍♂️ واقعا چرا یک سایتی در ایران مثل freepik پیدا نمی‌شه ؟! کلی کسب و کار راه‌ می‌ندازه کلی هم درآمد داره :| نیاز به فیلترشکن هم نیست :( یکی اگه می‌دونه بیاد توضیح بده.

لینک آدرس سایت فری پیک  (قبلش جیز شکنتون رو فعال کنین البته)

 

۵- تا الان هم تقریبا هر کاری کردم صرفا استراحت بوده و کمتر اطراف گوشی و لپ تاپ بودم. هر چند که باز هم کم نبوده.

 

۶- باورم نمی‌شه با دوستم نزدیک به دو ساعت به صورت مجازی حرف زدیم. این همه حرف از کجا اومد آخه ؟‌ :|

 

۷- ویرگول اومد یک ویدیو داد برام که فعالیتم در سال ۹۹ چجوری بوده. حقیقتا بیشتر از اینکه تعریف کنه بهم توهین کرد. آخه ۴ هزارم میلی ثانیه در افزایش سرانه‌ی مطالعه‌ی کشوری تأثیر داشتن شد عدد؟ :|

 

۸-گفتیم از دست افرادی که میان پیوی و عید رو تبریک می‌گن خلاص می‌شیم امسال اینطوری هم نشد. یعنی با یک نفر یک سال بود که اصلا صحبت نکرده بودم و اصلا هیچ گونه ارتباطی نداشتم . حتی همکلاسی هم نبودم (ترم یک بودیم فقط که دو سال قبله) اومده پیویم کلی متن نوشته و حلالیت خواسته :|

 

۹- قضیه هکسره چیه؟ هنوز متوجه نمی‌شم. با ذکر مثال لطفا. ممنون :)

بخشی دیگه‌ از سال قدیم

امیر + ۱۴۰۰/۱/۱، ۰۰:۴۷

سلام. 

 

اول اینکه سال نو رو بهتون تبریک بگم :)

 

در پست قبلی اومدم و از لبخندهای سال قبل نوشتم (دیگه الان واقعا سال جدید هستیم 🤦‍♂️😂) به نظرم تعداد لبخندام خیلی خیلی زیاد بود. این نکته رو هم بگم که لبخندها رو در زمینه‌ی وبلاگ‌نویسی رو ننوشتم و یکسری جزئیات دیگه که یادم رفته بود و پست هم طولانی می‌شد.

اما واقعا سال قبل شاد بودم؟

نمی‌دونم. شاید بودم شاید هم نه. ولی این رو می‌دونم که شده بود چند روزی در مود و حالت عادی خودم نباشم و مدام بابت اتفاقاتی حرص بخورم و ناراحت باشم. شاید یک نمونه هم اینجا باشه (لینک) اون چند روز واقعا برام جهنم بود و می‌خواستم دو نفر به هر طریقی که شده جواب ببینن و حتی اگه تا الان هم جوابی دیده باشن دوست دارم دوباره هم ببینن.

مورد دیگه هم رویارویی با همکلاسی‌های دبیرستانم بودن که در اون سال آخر تقریبا همشون غیر از چند نفر بهم کلی آسیب روحی وارد کردن و خب اون موقع قشنگ تک به تک خاطرات دبیرستان برام زنده می‌شد و کلی غصه می‌خوردم و خوشبختانه اون روزی که اومدم باهاشون اون افرادی که داخل کلاس ازشون متنفر بودم حضور نداشتن وگرنه ممکن بود اوضاع خیلی خیلی بدتر پیش بره.

علاوه بر این مورد سال قبل با یک خبر خیلی خیلی شوکه کننده مواجه شدم طوری که با شنیدن خبر تا چند روز کلا گیج و مبهوت مونده بودم. در حال حاضر هم وقتش بشه به اون خبر فکر می‌کنم. می‌دونین خبر ناراحت کننده‌ای هم بود ولی نمی‌شه درباره‌اش صحبت کرد.

 

هر جور فکر می‌کنم در حال حاضر شاید خیلی خوشحال باشم ولی فردا شاید ناراحت‌ترین آدم ممکن باشم و خلق و خوم خیلی حالت مناسبی نداشته باشه. تا الان هر چی تونستم و تلاش کردم این بوده که اول خودم رو خوشحال و شاد نگه‌دارم و بعد اگه توانایی‌اش رو داشتم به بقیه هم منتقل بدم :)

 

چیزی که در حال حاضر هست اینه که الان خوشحالم و سعی می‌کنم این حالتم رو پایدار نگه دارم و با انجام دادن فعالیت‌های مختلف خودم رو مشغول کنم و به قول معروف زندگی کنم. تنها چیزی که می‌دونم اینه که فکر کردن به گذشته باعث نمی‌شه که خاطرات رو از یاد ببرم بلکه باعث می‌شه که نقش پررنگ‌تری در زندگیم ایفا کنن!

ولی همچنان به دنبال راه‌حل و کارهای مختلف برای انجام دادن هستم تا بتونم بیشتر از قبل از چنگ گذشته رها بشم کسی اگه راه حلی داره بگه خوشحال می‌شم :)

 

 

+ قرار شده که تقریبا هر شب با داداشم یک فیلم ببینیم. البته مجبورم فیلمایی که اون دوست داره رو نگاه کنم. یعنی سبک و ژانری که اون دوست داره که تاریخی هم هست. البته خودم هم دوست دارم . احتمالا بعد این ۱۳ روز یک لیست فیلم جنگی بدم بیرون :)

++ قرار شد از برنامه‌های امسالم هم در پست‌ها بگم. یک جا روی کاغذ نوشتم و لیست بلند بالایی شد. به نظرم خیلی تخیلی دراومد و خیلی واقع بینانه ننوشته باشم. سعی می‌کنم دوباره با دقت بیشتری بنویسم.

+++ یک تغییر منفی هم که نسبت به سال قبل داشتم این بوده که دیگه کشش خوندن پست‌های طولانی رو ندارم. یک وبلاگ‌نویس معمولی باید توانایی این رو داشته باشه که بتونه پست‌های طولانی رو بخونه ولی فکر کنم دیگه اون ذوق و شوقی که تابستون سال قبل داشتم رو ندارم و نمی‌تونم بخونم (پیر شدم :)) )

۹ لبخند .... در سال ۹۹

امیر + ۱۳۹۹/۱۲/۲۸، ۱۸:۲۳

 

سلام :)

دیگه فکر کنم همه بدونن قضیه چیه و چی هست .

بریم سراغ شماره‌ها شاید ۹ تا نشه شاید هم بشه :)

سال قبل همین روزا :) + نمره به خودم

امیر + ۱۳۹۹/۱۲/۲۵، ۲۲:۲۱

می‌بینم همه از همین الان شروع کردن برای نوشتن برنامه‌های جدیدشون در سال آینده. یادمه سال قبل همین موقعا یک سری برنامه‌ها ریخته بودم و اهدافی داشتم که نوشته بودمش

 

 

میرسیم به دومی که قراره چه برنامه هایی برای سال آینده داشته باشیم . 

 

۱-میخوام داخل درسهای خودم خیلی خیلی موفق باشم و بتونم معدل الف که هیچ نفر اول بشم. 

 

۲-سطح زبان انگلیسی خودم رو به هر طریقی افزایش بدم و بتونم مقاله ها رو راحت بخونم و مطالب ارزشمندتری کسب کنم.

یک زبان دیگه هم میخوام یاد بگیرم .احتمالا زبان آلمانی هست و برای این انتخابم هم هدف دارم چون آلمان یک کشور با سیاستی هست و احتمال زیاد در آینده با زبان انگلیسی رقابت خواهد کرد.

 

۳-مقاله های مختلف رو بخونم در ارتباط با علوم تربیتی و کتاب های بیشتری جمع کنم اعم از جامعه شناسی و علوم تربیتی و روان شناسی :)

 

۴-در زمینه تکنولوژی پیشرفت خیلی خوبی داشته باشم و بتونم برای بچه ها برنامه های باکیفیت درست کنم اعم از کارهای گرافیکی و بازیسازی .

 

۵-ورزش هم بکنم

 

مورد اول:

خب امتحانا مجازی شدن و امتحان هم دادیم و نمرات هم خوبی هم کسب کردم و البته راضیم. نکته‌ی دیگه اینکه نمرات یک عده دیگه رو اینجا نگاه کردم فقط می‌خواستم اون ۲۰هایی که گرفتن رو یک چندتایی قرض بدن. واقعا که ! چه وضعشه! دانشجوی مملکت که نباید درس بخونه و افتخارش این باشه که با نمرات ۱۲ پاس کرده {به نمره‌ی بیستی که امروز در آزمون شفاهی کسب کرده است فکر می‌کند}

 

مورد دوم:

زبان انگلیسی واقعا برام معضلی شده. اینکه بخوام تمرینی کنم بدون هیچ دبیری واقعا سخت بود. چند ماه اول دنبال کلاسی جایی می‌گشتم چون باید یک نظمی به خودم می‌دادم و یک روز تصمیم گرفتم که کتاب بخرم و با کتاب شروع کنم به یادگیری بلکه به خودم در این زمینه نظمی بدم. 

تقریبا یک ماه هست که کتاب american english file رو گرفتم ویرایش سوم و از اون سطحم یک لول پایین‌تر دوباره شروع کردم به خوندن و البته یادگیری. البته که هنوز تو یک سری موارد مثل مهارت صحبت کردن و حتی نوشتن نمی‌تونه کمکم کنه (تو این زمینه‌ها فعالیت خوب داره ولی یک همراه و همکلاسی باید داشته باشم همراه خودم که باهاش صحبت کنم و یکی مجبورم کنه که مثلا یک نامه بنویسم.)

برای همین هنوز کامل نیست. از یک طرف دیگه سایتش یک سری دوره‌های رایگان داره که بهشون دسترسی ندارم. (داخل کتابا یک کارت شناسایی باید باشه که داخل ایران گویا نیست. با استفاده از اون کارت شناسایی می‌شه به اون دوره‌ها دسترسی پیدا کرد)

فعلا که خوبه ولی هنوز باید بیشتر کار کنم که خیلی خیلی قوی‌تر بشم.

 

زبان آلمانی هم یک بار خواستم استارت بزنم با نرم افزار دالینگو( doulingo) ولی ولش کردم. دلیلم هم این بود که زبان انگلیسیم برسم خیلی خیلی مفیدتر هست.

 

مورد سوم:

اگه بگم مطالعه‌ام کم بوده دروغ نگفتم. گرچه یک سری مطالعاتی داشتم ولی خیلی کم بوده. فقط امیدوارم سال آینده جبران کنم.

 

مورد چهارم:

گرافیک:

سال پر فراز و نشیبی بود. با بلندر شروع شد و الان داره با فتوشاپ تموم می‌شه. افتر هم کنارش هست البته. ولی هنوز خیلی مونده که بخوام خیلی خیلی عالی باشم ولی خب از علاقه‌ام چیزی کم نشده :)

 

بازیسازی:

فعلا برنامه‌ای ندارم. شاید یک روزی تونستم با آنریل انجین و یا یونیتی بخوام کاری انجام بدم ولی فعلا نه. البته که امکانات داخل ایران هم از معایب دیگه هم هست.

 

مورد پنجم:

ورزش که بهتره حرفی نزنم :)))

وقتی بعد یک سال رفتم زمین چمن با دوستام و دو دقیقه دویدم و نفس کم آوردم و دروازه وایستادم می‌تونم متوجه عمق این فاجعه بشم.

البته عوض کردن خونه هم در کم تر ورزش کردن هم بی تأثیر نبوده! و اینکه با خونه‌ی قبلیمون بیشتر حال می‌کردم تا این خونه و راضی نیستم . با اینکه ۶ ماه گذشته ولی نتونستم سازگاری داشته باشم.

 

نمره‌ای که به خودم می‌دم از ۲۰

۱۳ هست چون نه اونقدر راضی بودم و نه اونقدر ناراضی و یکم به سوی راضی متمایل بودم :)

 

 

 

دو تا مورد هست که در چند روز آینده می‌نویسم 

یکی ۹ لبخند ۹۹ که علیرضای عزیز هم من رو دعوت کرد و حتما می‌نویسم :) (شما هم دوست داشتین بنویسین)

یکی دیگه هم برنامه‌ریزی برای سال آینده و اهدافم :)

سوال (دوست داشتید شرکت کنید) + بروز شد

امیر + ۱۳۹۹/۱۲/۱۶، ۱۶:۲۵

سلام.

 

یک سوال هست و طی تحقیقات نتونستم چیزی به دست بیارم مجبور شدم به تحقیق میدانی بپردازم.

 

«به نظر شما کارکرد مدارس چیه؟ یعنی اینکه یک دانش آموز می‌ره داخل مدرسه و پس از تحصیل خارچ می‌شه چه ویژگی‌های مثبت و منفی رو کسب کرده؟ ممنون می‌شم پاسخ بدید.»

 


بعدا نوشت:

راستش دلم نیومد پاک کنم پست رو. چون کامنت‌ها همه‌شون بی‌نهایت عالی بودن و ممنون از همگی که مشارکت کردین. به نظرم خیلی کامل بودن و اینکه حیفم اومد پاکش کنم 

 

چیزی که مسلمه خیلی‌ها از این نوع سیستم ناراضی هستن و دروغ چرا خودم هم ناراضی هستم و از این قضیه زخم ها خورده‌ام و خورده‌ایم! و نکته تلخ‌تر اینکه درست کردنش هم کار خیلی سختیه. 

 

فقط لازم دونستم که دوباره بگم 

 

آموزش و پرورش

 

فقط آموزش نیست

بلکه پرورش هم هست...!

چند عدد روزانه‌نویسی :)

امیر + ۱۳۹۹/۱۲/۱۴، ۲۱:۱۰

سلام 

چند روزی بود که می‌خواستم بیام و بنویسم ولی نمی‌دونستم که بیام و از چی بنویسم . با اینکه اطرافم پر از اتفاقات عجیب و غریب بوده و بعضا هم خوشحال کننده اما دست و دلم به نوشتن نمی‌ره که نمی‌ره به هر حال اومدم که بنویسم چون خیلی وقت بود که ننوشته بودم. 

 

۱- بالاخره تونستم گواهینامه رو از چنگ افسران پلید به دست بیارم و خب به نظرم آخرالزمان شده بود تازه همین یکی آخری هم آخرش یک سوتی دادم که می‌تونست بابتش ردم کنه ولی یک نگاه به قیافه‌ی مظلومم انداخت و فهمید ماجرا چیه دیگه دلش سوخت و گذاشت کارم رو ادامه بدم و تمام. البته این سوتی آخر ترتیب در خاموش کردن ماشین بود که ترمز و دنده رو جا به جا انجام دادم و اگه رد می‌کرد اوج بی انصافی بود. دو تا اشتباه دیگه هم داشتم که باز هم از پارک دوبل بود که فاصله از کنار و جلو گویا مناسب نبود. والا هر جور دیدم فاصله از جلو و کنار خیلی هم عالی بود نمی‌دونم شاید ۱ سانت و یا ۲ سانت کم و یا زیاد بود :|

بالاخره از شر تمام اون نوبت گیری‌ها خلاص شدم از شر اون خانومه هم خلاص شدم که باید بهش می‌گفتم سه بار حرفش رو تکرار کنه که بفهمم چی می‌گه :|

 

+نتیجه گیری اخلاقی : پارک دوبل خانوم‌ها رو مسخره نکنیم واقعا کار سختیه!

 

 

۲- جدیدا یکسری سایت ها پیدا کردم که کتاب های مربوط به یادگیری زبان دارن. مثل زبان انگلیسی و خب تخفیف‌هاشون هم قابل توجه هست. نمی‌دونم این تخفیف ها تا کِی هست شاید هم مادام العمر باشه ولی به نظرم خیلی جالبه و گفتم اینجا هم معرفی کنم با توجه به اینکه کتاب‌ها یک مقدار گرون‌تر شده.

کلیک کنید

البته سایت زیاد هست ولی خب این سایت خوب بوده می‌تونین با یک سرچ راحت سایت‌های دیگه‌ رو هم پیدا کنین.

 

 

۳- باورم نمیشه انقدز سریع یک سال گذشت. الان که می‌رم پست‌های سال قبل رو می‌خونم اونجا در رابطه با خسته شدن در این ایام قرنطینه رو می‌خونم و می‌خندم بهشون و می‌گم اون موقع فقط برای دو هفته خسته شده بودم ولی الان که یک سال گذشته و تقریبا قرنطینه هستم و اون خستگی روحی رو ندارم. فکر کنم جامعه گریز شدم 🤦‍♂️

 

 

۴- فیلم «قصر شیرین» رو نشستم نگاه کردم. دلیلش هم این بود که دوستم می‌گفت بازی بازیگراش عالی بوده و خب واقعا هم بازیشون خوب بوده. راستش رو بخواین خیلی به حال بازیگرهای کودک غبطه می‌خورم چون اونا در اون سن تونستن در عرصه‌ی بازیگری خودی نشون بدن ولی منی که یک روزی آرزوی بازیگر شدن رو داشتم فعلا هیچ جایی حتی دوره ندیدم. البته می‌دونین دوستندارم آدم معروفی باشم چون اونجوری زندگی واقعا سخت هست و زیر نظر خیلی از عموم جامعه قرار می‌گیره و از اون جهت واقعا دوست ندارم. از طرف دیگه دنیای بازیگری واقعا دنیای کثیفی هست که می‌تونم مثبت‌ترینش رو بگم کشیدن سیگار هست که واقعا خودم رو تصور می‌کنم جای بازیگری که داخل فیلم سیگار می‌کشه فورا از حرفه‌ی بازیگری کنار می‌کشم

 

۵- از کلاسا بگم؟  فعلا خوبه خداروشکر. مثل ترم قبل نبود که همه یک دفعگی بخوان هجوم بیارن و کیلو کیلو تکلیف بدن. اساتید هم خداروشکر آدمای خوبی هستن. هر کدومشون یک مدلی هستن. چندتاشون رو هم از همین فاصله‌ی مجازی عاشقشون شدم (کمتر کسی به این درجه عرفانی نازل می‌شه برام)

 

۶- چه فعالیت‌ها کم شده :)

سال قبل یادمه همین روزا هر دو سه روز یک بار هر کسی یک چالش جدید می‌ذاشت و همه شرکت می‌کردن 😐😂

شما را چه شده است؟ چرا کم کار شده‌اید ؟لازمه کلیپ‌های سهیل سنگرزاده رو بیارم اینجا گوش بدین و امید به زندگیتون صد بشه؟ :))))

الو؟

امیر + ۱۳۹۹/۱۲/۳، ۲۳:۵۵

-الو ؟ 

یک دو سه .... یک دو سه ... کسی صدام رو داره؟ الو ؟ 

{اندکی بعد}

-یک دو سه ... یک ... الو الو؟ کسی هست؟ 

?is anyone there
hi

السلام علیکم حبیبی

چیز دیگه‌ای یاد ندارم... یعنی .... یعنی کسی صدام رو نداره. 

آها شاید مشکل از اینجا باشه.

{مشکل را بررسی و رفع می‌کند}

-خب دوباره امتحان می‌کنیم، الو؟

صدا میاد؟ 

{میکروفون گوشی را به دهنش نزدیک‌تر می‌کند}

صدا هست؟ یعنی کسی صدام رو نمی‌شنوه؟ 

{وارد صفحه‌ی گوگل ترنسلیت می‌شود و ترجمه‌ی زبان‌های دیگر را چک می‌کند}

-این اینترنت هم که خرابه ... 

{چند لحظه بعد گوشی را محکم به زمین می‌زند.}

-اههههههه ... لعنتی ... پس این همه زمانی که براش صرف کردم به چه دردی خورد؟ همه‌اش الکی بود؟ اههههههههه . الو؟ دِ جواب بده دیگه لامصب .... الو؟ فین فین .... پس این ماشین تماس بین زمانی به چه دردی می‌خوره؟ من .... من چند ماهی هست که دارم روی این دستگاه کار می‌کنم. نمی‌دونم الان کسی اون طرف داره صدام رو می‌شنوه یا نه . اصلا نمی‌دونم .... اصلا نمی‌دونم با چه زمانی تماس می‌گیرم. یک سال بعد ... دو سال بعد ... سه سال بعد ... شاید هم پنجاه سال بعد ... شاید هم قبل از هیچی خبر ندارم. اصلا شاید دارم با یک روح صحبت می‌کنم که دیگه هیچ فایده‌ای نداره. اما دیگه خسته شدم. می‌خوام حرف بزنم از این شرایطی که داخلش قرار داریم چون اصلا توی این اوضاع نمی‌شه با کسی صحبت کرد ... دلم می‌خواد یک نفر حرفامو بشنوه ... ازش کمک می‌خوام.

{صدای هق هق گریه‌هایش بیشتر می‌شود.}

-خیلی‌ها بیکار شدن . زندگی خیلی‌ها به هم ریخته. خیلی از کسب و کارها دیگه از بین رفته . د ... د ... دُ ... دخت ... دخترم هما مریض شده. کرونا گرفته. دکترا می‌گن حالش خوب نیست. یعنی ممکنه تو iuc باشه. یا icu نمی‌دونم همون جایی که مراقبت‌های ویژه دارن.یعنی انقدر حالش بده؟

دلم نمی‌خواد تنها دخترم رو از دست بدم. هما ... اون طفل معصوم کلا ۱۰ سال سن داره. هنوز بچه هست. باید کلی جاها بره . از زندگی لذت ببره و بعدش از این دنیا بره. پیش هر دکتری رفتم می‌گن راهی وجود نداره . همه جا می‌گن دعا کنیم. اما دعا برای یکی دو تا سه تا نه همه ... همه حالشون بده ... این رو می‌شه از ماسکایی که می‌زنن فهمید. هیچکسی از این شرایط راضی نیست. هر روز یک خبر جدید . هر روز یک کشته جدید. هر روز یک جهش جدید . یک شایعه جدید ...

می‌خواستم این ماشین رو درست کنم که با استفاده از اون بتونم با چند سال دیگه صحبت کنم بتونم یک راه حلی پیدا کنم. اصلا ... اصلا نمی‌دونم اون موقع زبان فارسی هست؟ کرونا هست؟ اصلا کشورمون هست؟ هنوزم زبان انگلیسی زبان اوله یا اصلا اون موقع ظهوری به وجود اومده؟ همه‌ی اینها برام سواله. اما فقط یک چیزی می‌خوام. دخترم رو نجات بدین. اون داره می‌میره. منم دارم می‌میرم خودم سرطان دارم و معلوم نیست کِی می‌میرم... اما نمی‌خوام جسد دخترم رو ببینم. می‌خوام آخرین کاری رو که بتونم براش انجام بدم. آخه من هنوز اون بابای خوبی که همیشه تعریف می‌کرده نیستم. می‌خوام از من یک تصور مثبت داشته باشه. هر موقع کلمه‌ی «بابا» رو شنید بفهمه یکی مثل کوه پشتش ایستاده ... اما نمی‌تونم. هیچ کاری از دستم برنمیاد. این سرطان لعنتی هم مزاحمم شده. حتی نمی‌تونم دخترم رو ببینم . فقط می‌دونم که حالش خوب نیست. الو؟ کسی صدام رو می‌شنوه؟ خواهش می‌کنم.... خواهش می‌کنم یکی جواب بده ...

 

صدایی از پشت گوشی تلفن نمی‌آید. با وجود تلاش‌های فراوان اما این دفعه پدر هما ناامید شده است. دنیا برای او جایی بسیار تنگ و کوچک شده است. تحمل این همه درد و رنج را ندارد. در حال حاضر تنها راه‌حل یا بهتر بگویم، بهترین راه حلی که به ذهنش می‌رسید این بود.

{چند دقیقه بعد}

-فین فین .... متأسفم هما. اما بابایی مجبوره بره. نمی‌دونم اون دنیا می‌تونیم همدیگه رو ببینیم یا نه. اما بدون که بابایی همه‌ی تلاشش رو کرد تا حداقل تو زنده بمونی . سرطان اصلا بره بدرک . من فقط می‌خواستم کرونا خوب بشه. تو بخندی. بقیه بخندن . تو زندگی کنی. بقیه هم زندگی کنن. حتی اگه به قیمت جونم تموم بشه. حتی اگه لازم باشه کل دنیا رو بدم. آره هما. بابایی دیگه اون آدم خوبه نیست ببخشید که نتونستم به قولم عمل کنم و بابای خوبی برات باشم . نمی‌تونم پیشت باشم عزیزم چون طاقت دیدن چسدت رو ندارم...

 

صدای هق هق گریه‌هایش بیشتر می‌شود. در گوشه‌ای از خانه‌اش طناب داری را آماده کرده و می‌خواهد دست به عمل خودکشی بزند. نگاهی به کاغذهای بدهی خانه‌اش می‌اندازد آن طرف دیگر جواب آزمایش‌هایش است. لبخندی می‌زند. گویا همه چیز را می‌خواهد رها کند.

 

-ببخشید هما. واقعا دیگه کاری از دستم برنمیاد . می‌دونم بابایی خیلی بی‌عرضه هست که نمی‌تونه... نمی‌تونه به قولش عمل کنه...

 

بالای صندلی می‌رود. طناب دار را دور گردنش می‌کشد. چشم‌هایش را می‌بندد. یک ... دو ... سه ... صندلی رو کنار می‌زند. آویزان می‌گردد...

 

-قربان یک چند تا سیگنال ضعیف داریم. انگار ... انگار مال چند سال قبل هست.

-تقویتشون کن

-باشه

چند لحظه بعد

-الو؟ برج ۱۴۵۰ . ما از سال ۱۴۳۰ باهاتون تماس می‌گیریم. کسی اونجا هست؟ .... تکرار می‌کنم کسی اونجا هست؟

 

با شنیدن صدا، پدر هما چشمهایش را باز می‌کند ... همه‌ی تلاشش رو می‌کند که طناب دور گردنش را باز کند. زور می‌زند. از اندک نیرو‌هایش استفاده می‌کند... و بالاخره باز می‌شود. نفس نفس می‌زند. اندکی نفس می‌گیرد.

 

-الو؟ کسی صدای ما رو داره؟ ما داریم از سال ۱۴۳۰ باهاتون صحبت می‌کنیم. کسی هست؟

-الو؟.... واقعا دارین از سال ۱۴۳۰ صحبت می‌کنین؟‌من دخترم مریض شده نیاز به کمک دارم.

- با ...با  با...

- چی؟

-با... بابا تویی؟ باباجون دلم برات تنگ شده بود ...

-هما...؟

 

دریافت

 

 

 

+آقای قاضی

جوونیم داره تلف می‌شه :(

 

+یک سالگی نحست مبارک کرونا !

 

+نمی‌دونم داستان ریتم خوبی داشت یا نه خیلی در هم بر هم بود. ایده‌اش رو از مهر داشتم...

 

+ نمی‌دونم چرا موسیقی‌ نمیاد! لینکش رو همون جا گذاشتم گوش کنید :)

اولین جمع‌بندی از جواب دادن به کامنت‌ها (شما جزء کدام دسته هستید؟)

امیر + ۱۳۹۹/۱۱/۲۸، ۲۱:۳۷

تقریبا اول این ماه یعنی بهمن ماه یک پست نظرسنجی گذاشته شد (لینک) و طی اون یک سوال پرسیده شد که آیا به همه‌ی کامنت‌ها پاسخ می‌دیم یا خیر.

 

اول هم بگم که خیلی ممنون شرکت کردین :)

کامنت‌ها رو خوندم و اگه بخوایم یک نگاه کلی به کامنت‌ها بندازیم متوجه می‌شیم که در کل چهار دسته کامنت داریم.

 

۱-دسته‌ی اول :‌کامنت‌های تکراری

وقتی یک پست ادبی می‌ذارین و یا اینکه یک جوک و یا لطیفه رو داخل کانال می‌ذارین و موارد دیگه‌ شبیه اینها که موجب ابراز واکنش بقیه می‌شه (می‌تونه خوشحالی و یا ناراحتی باشه) و با ارسال کامنت‌هایی مثلِ :‌ چقدر زیبا نوشتی

منتهی می‌شه. فرض کنین ۱۵ تا کامنت دریافت کردین و از این ۱۵ تا کامنت ۱۰ تاش نوشته شده :

-چقدر خوب نوشتی! آفرین :)

و کامنت‌های مشابه‌ این و یا

- وای 😂😂😂😂

خب واکنشِ شما چیه؟

اگه بخوایم به عنوان یک نفر بدبین به این قضیه نگاه کنیم، می‌گیم که بعید بدونیم که این افرادی که اینطوری کامنت دادن اصلا پست رو خونده باشن و صرفا برای اینکه یک چیزی گفته باشن و بگن که متن رو خوندن، این مدلی کامنت می‌ذارن.

 

۲-کامنت‌های اسپم و یا بی‌محتوا 

داخل بیان پر از وبلاگ‌های تبلیغاتی هست و یک سری افراد دیگه مثل eric jones هم چند وقت یکبار دلشون برامون تنگ می‌شه و گهگداری کامنت‌ می‌ذارن و ابراز دلتنگی می‌کنن :)

یک عده دیگه هستن که کامنتشون پر از عبارات نامناسب هست مثل:

-بوقِ بوق بوق شده‌ی بوقی بووووووووووووووووووق

منظورم توهین در کامنت‌ها بود

 

۳-کامنت‌های خوب

کامنت‌هایی هستن که تکراری نیستن و همچنین در اونها توهینی دیده نمی‌شه و صاحب اون کامنت فردی بوده که داخلِ اون کامنت با کلی ذوق و شوق جواب داده و به فکرِ جوابش هم هست :)

در کل کامنت‌های خوبی هستن. این کامنت می‌تونه داخلش سوالی مرتبط با پست باشه

اصلاح پست و هر چیز دیگه‌ای که داخلش فکر شده باشه. البته می‌تونه حتی شوخی هم باشه.

 

 

یک دسته‌ی دیگه هم هست از طرف کسی که اصلا دوست نداریم اسمش رو بشنویم که به نظرم همون اول با یک «بلاک» درست می‌شه و لازم نیست جزء دسته‌بندی‌ها قرار بگیره.

 

خب می‌خوام بدونم واکنشتون نسبت به کامنت‌ها چیه؟

 

دلایل جواب ندادن به کامنت‌ها:

چند تا دلیل داره که اینجا لیست می‌کنم.

 

۱- کامنت‌های دسته‌ی اول

 

۲-کامنت‌های دسته‌ی دوم

 

۳-بنا به ادعای خود افراد زمان ندارن که جواب بدن.

 

۴-نیازی نمی‌بینن که به کامنت موجود جواب بدن.(یا اینکه جواب خاصی ندارن که بدن)

 

کامنت‌های دسته‌ی اول

کامنت‌های دسته‌ی اول همونایی هستن که «خیلی عالی بود» داخلشون هست و می‌بینی چندتا همین مدلی کامنت دریافت می‌کنی. اینکه یک عده از جواب دادن به کامنت‌های تکراری خسته می‌شن نکته‌ی مهمی هست اما به هر حال به نظر شخص خودم باز هم به احترام اینکه وقت گذاشته و متن رو خونده، اون کامنت شایسته‌ی این هست که با عبارتی مثل « :) » و یا «خیلی ممنون از نظرتتون» و همینطور « 🙏🌹» همه‌ی اینها می‌تونه جواب مناسبی باشه.

آقا اجازه؟ اگه فقط الکی کامنت داده باشه چی؟

این بدترین حالت ممکن برای یک کامنت دهنده هست دیگه درسته؟ خیله خب آقا قبول داری که برای همین کامنت دادن حداقل ۱۰ ثانیه از روزش رو تلف کرده؟ اصلا این رو قبول نداشته باش. اینطوری فرض کنیم که زمان اصلا برای اونی که کامنت می‌ده مهم نیست. خانوم قبول داری که بابت اون کامنت دادن یک بخش کوچیکی از اینترنتش مصرف شده؟ این رو که دیگه باید قبول داشته باشی :) پس به خاطر همین موضوع به نظرم طرف مقابل سزاوار هست که کامنتش جواب داده بشه. راستش رو بخواین اگر من همچین مدلی کامنت بدم  و طرف جواب نده ناراحت می‌شم.

اگر مخالفتی در این زمینه دارین بفرمایین :)

 

کامنت‌های دسته‌ی دوم:

اینا رو کلا جواب ندید چون کلا اهمیتی ندارن و فکر نکنم کسی باهام در این زمینه مخالف باشه.

در هر حال اگر کسی مخالفتی داره می‌تونه اعلام کنه :)

 

دسته‌ی سوم، زمان کافی وجود ندارم که به کامنت‌ها پاسخ بدم.

به نظرم برای این افراد که اگه دوست ندارن جواب کامنت رو بدن بهتره کلا کامنت‌ها رو ببندن. چون زمان کافی برای خوندن کامنت‌ها ندارن که بخوان جواب هم بدن (البته اگه انقدر براشون عنصر زمان مهمه :) )

اما یک عده‌ی دیگه هستن که واقعا بحث زمان براشون مهمه و شرایطشون قابل درکه. مثلا طرف آزمون داره و نمی‌تونه به کامنت‌ها جواب بده در اینصورت حتما حتما شرایطشون برای فردی که کامنت می‌ده هم قابل درکه :)

نظر شما چیه؟

 

دسته‌ی چهارم، نیازی نمی‌بینن که به کامنت جواب بدن.

یکسری از کامنت‌ها بیشتر از روی تعارف رد و بدل می‌شه و بالاخره باید یکجایی این مکالمه قطع بشه و هر جایی که دوست داشتین می تونین این وسط دیگه جواب ندین. در رابطه با خودم، سعی می‌کنم طرفی باشم که آخرین نفر باشه که جواب بده و طرف مقابل جواب نده :)

یک سری دیگه کامنت‌های دسته‌ی سوم هستن که از روی ذوق و شوق ارسال می‌شه ولی جواب داده نمی‌شن که به نظر خودم باعث خشم و عصبانیت کامنت دهنده می‌شه و حق هم دارن و بهترین کار هم اینه که دیگه طرف رو دنبال نکنی و یا اینکه دنبال کنی و دیگه کامنت ندی

دلیل جواب ندادن هم هر چیزی می‌تونه باشه نمی‌دونم، مثلا طرف خودش رو خیلی بالا می‌بینه و فکر می‌کنه شاخه که اصلا به کامنت نگاه نکنه. (مثلا اساتید در قبال پیام‌های دانشجو‌هاشون که سین می‌زنن و جوابی نمی‌دن🤦‍♂️)

نظر شما چیه؟

 

آیا دسته‌ای دیگه داریم؟ ممنون می‌شم مشارکت داشته باشن :)

امیر+ پاسخ می‌دهد

امیر + ۱۳۹۹/۱۱/۲۴، ۲۳:۱۳

خب خب بریم سریع سراغ سوالات:

 

۱-راست دست یا چپ دست؟

چپ دستم ، ولی خب هر چی دعا کردم که بچه‌ای از فامیل میاد چپ دست باشه ، نمی‌شه که نمی‌شه :(

+فکر کنم قبلا هم گفتم که از دست تلاش‌های حضرت پدر هم در امان موندم که راست دست نشدم 😑 هر دفعه هم که دستِ چپم یک طوریش می‌شه بابام می‌گه :« اگه اون موقع‌ها لجبازی نمی‌کردی و راست دست می‌شدی الان می‌تونستی با دست راستت بنویسی و دست چپت اذیتت نمی‌کرد🤦‍♂️»

 

۲-نقاشی‌تون در چه حده؟

اوج خلاقیتم «چشم چشم دو ابرو دماغ و دهن و یک گردو» هست😑

 

۳-اسمتونو دوست دارین؟

بچه که بودم اسم «پارسا» رو خیلی دوست داشتم ولی الان پشیمونم و به نظرم این اسمم خیلی هم خوبه.

 

۴-شیرینی یا فست فود؟

از بین «شیرینی یا فست فود»، «یا» رو انتخاب می‌کنم (برگرفته‌ از زلاتان ابراهیمویچ) چیه این چیزا شما می‌خورین به فکر سلامتی‌تون نیستین به فکر پول تو جیبتون باشین {پیتزایش را گاز می‌زند}

 

+ زلاتان ابراهیمویچ یک جمله باحال گفته بود:

گفته بوده اگه قرار باشه بین جسی لینگارد یا فیل جونز یکی رو انتخاب کنم،
"یا" رو انتخاب میکنم...

 

۱+۵-دوست دارین قد همسر آیندتون تقریبا چند سانت باشه؟

اول که خیلی پوکر فیس بودم .

یک کوچولو کوتاه‌تر باشه از من هم کافیه 

 

۷- عمو یا دایی؟

هر کدوم یک خوبی‌ای دارن و نمی‌تونم بگم کدوم یکی‌شون . ولی تعریف یکی از عمو‌هام رو زیاد شنیدم که انگار خیلی آدم خوبی بوده که متاسفانه فوت شده و نتونستم کلا هم ببینمش :(

 

۸-خاله یا عمه؟

خاله‌ که ندارم ولی عمه رو دوست می‌دارم.

 

۹+۱- عدد مورد علاقه؟

عدد ۵ رو خیلی دوست دارم نمی‌دونم چرا :)

 

۱۱- اولین وبی که زدین رو حذف کردین؟

نه هستش ولی خب خجالت می‌کشم برم نگاهش کنم 🤦‍♂️😅

 

۱۲-با کی بیشتر از همه صمیمی‌این داخل بیان؟

یک لیست می‌شد پر از بلاگر. کلا از اینجور آدمام که سعی می‌کنه با همه رفیق باشه :|

 

۱۳- بابا و مامانتون تو بیان؟

سوال بعدی :)

 

۱۴- رو خانوم/دختر کراشی؟ (ستاد حمایت از مخالفت با اون عبارت 😅)

نه :/

 

۱۵-مترو یا قطار؟

تا حالا سوار قطار نشدم ولی مترو هم اگه بخوام انتخاب کنم باید از ساعت ۹ تا ۱۲ ظهر و ۳ تا ۵ بعد از ظهر رو بگم که خلوته در بقیه‌ی ساعات خصوصا ۷ صبح خییییییییییلی شلوغه :|

 

۱۶-به نظرت شادی یعنی چی؟

اسم یک دختره (والا! همیشه که نباید یکجور فکر کنی :| )

 

۱۷- سه تا از صفاتت؟

والا اینا رو که من نباید بگم ولی در پست «این من هستم» گفتم چندتاش رو 

 

۱۸- اگه می‌تونستی هویتت رو عوض کنی دوست داشتی جای کی باشی؟

خیلی دوست داشتم توی اروپا زندگی کنم قرن‌های ۱۸ و ۱۹. البته این رو هم بگم که دوست داشتم سه دهه قبل هم همینجا زندگی کنم و دوست داشتم دو تا از آدمایی که دوست داشتمشون رو ببینم ولی خب فعلا نمی‌شه :( (یکیشون همون عموم هست)

 

۱۹- اگه می‌خواستی یک جمله بگی که کل دنیا بشنوه چی بود؟

چه قدر حرف می‌زنین :|

 

۲۰- پنج‌تا چیزی که خوشحالم می‌کنه؟

- کتاب خریدن

- شاید عجیب باشه ولی لباس خریدن 

(این دو تا مورد اول واقعا روحیه‌ام رو جلا می‌دن. کتاب رو نمی‌دونم ولی فکر کنم لباس به خاطر این باشه که به دنیای رنگ‌ها خیلی خیلی علاقه دارم و کلا رفتن به بازار لباس و پوشاک کلی می‌تونه در روحیه‌ام تأثیر مثبت بذاره.)

- کاکائو و بوی اون (سیگار شکلاتی کسی اینجا بو کرده؟ منظورم همونه) 

- اینکه قسمت جدید سریال مورد علاقه‌ام بیاد (ولی اون صبر قبلش واقعا طاقت‌فرساست😬)

- خراب شدن سامانه هنگام برگزاری کلاس‌ها :)

 

۲۱- اگه می‌تونستی به خودت قبلا یک چیزی بگی ، چی می‌گفتی؟

توی جمع خودت رو یکم سنگین‌تر بگیر تا همه حساب کار دستشون بیاد وگرنه خیلی زود له می‌شی.

 

۲۲- چه رفتار‌هایی دارین که سبب آزار بقیه می‌شه؟

خیلی چیزا. مثلا می‌گن کندم ولی واقعا این شکلی نیستم.

یا مثلا هر دفعه که مامانم بیرونه و من باید غذا درست کنم ( البته برنج منظورمه بقیه‌ی غذاها رو بلد نیستم) همیشه پلوهام کته می‌شن بهتر بگم خمیر می‌شن :)))) و خب بعدش هم مامانم میاد و گیر می‌ده و بنده هم با نیشی باز از مامانم پذیرایی می‌کنم 😁

 

۲۳-صبحا مامان و بابات چجوری بیدارت می‌کنن؟

اگه به بابام بگم که فلان ساعت بیدارم کنه کلا بیدارم نمی‌کنه . مامانم هم از نیم ساعت قبل از زمان موعد شروع می‌کنه هر ۵ دقیقه یک بار صدام می‌زنه. دفعه‌های آخر هم دیگه یک عبارت هم همراه با «بیدار شو» می‌گه اینکه «اگه بیدار نشی دیگه صدات نمی‌کنم به من چه» هست :)

حالا بستگی داره دیگه. اگه بدشانس باشم و یک نفر به بابام زنگ بزنه بابام هم ماشاالله صدای بلند و رسا دااااااااااااااد می‌زنه . دقیقا یادمه یک بار خواب بودم بعد بابام داشت با تلفن صحبت می‌کرد داشت یک شماره می‌گفت داخلش صفر داشت. بعد بابام برای اینکه طرف مقابل صفر رو با سه اشتباه نکنه صفر رو یک طوری تلفظ کرد که از خواب بیدار شدم

-آخرش «صفر» داره ها «صفررررررررررررررر» باز اون طرف مقابل هم یک بار دیگه از بابام خواست بگه «‌صفرررررررررررررررررر» دقت کنین «صفرررررررررررررررررررررررر» بابا بسه دیگه 😖

تا آخر شب هم سردرد بودم :|

 

۲۴-تا حالا شده به یکی پیام بدین و اشتباهی بوده باشه؟

آره.

چند وقتی بود به داداشم پیام می‌دادم و خیلی صمیمی صحبت می‌کردیم و یکسری شوخی‌هایی داشتیم بعد ایشون جوابم رو نمی‌داد و باهاش دعوا کردم که چرا جوابم رو نمی‌ده  و بعدش فهمیدم کسی که بهش پیام می‌دادم از اقوام بزرگمون هستن که اتفاقا شماره من رو داره . خلاصه به هر طریقی بود این آبروریزی رو جمع و جور کردیم 😅

 

۲۵-کراشاتون تو مدرسه؟

اگه کراش رو به معنی دوست داشتن به صورت پنهانی بدونیم، سال دهم از یکی از بچه‌های کلاسم خیلی خوشم میومد هم دیدمش گفتم این عجب پسریه. گذشت و گذشت و سر یکسری جریاناتی تونستم بهش نزدیک بشم و حتی تونستم چند روزی کنارش بشینم. ولی سر یکسری چیزهای ناخواسته رفاقتمون نابود شد و تبدیل به نفرت شد و نه تقصیر من بود و نه تقصیر اون. 

اما بقیه همکلاسی‌هام. کلا رابطه ما با سال بالایی‌هامون خوب نبود. یعنی هیچ‌کدوم همدیگه رو آدم حساب نمی‌کردن. اینا که رفتن ورودی‌های جدید اومدن و همینجا یکسری کراشیجات به وجود اومد بعضی از بچه‌های کلاسمون روی بچه‌های پایه‌ی دهم کراش داشتن یادمه دو تا از همکلاسی‌هام توی دستشویی داشتن بحث درسی می‌کردن منم وارد دستشویی شدم متوجه این گفت و گو شدم می‌پرسم برای چی اینجا بحث می‌کنین

همکلاسیم: هیسس

بعد یک نفر از کنارش رد شد 

همکلاسیم: عهههه سلام چطوری

بعد کلی دست به اون طرف داد و دوباره ادامه بحث و اون فرد هم که باهاش سلام کرد همونجا بود

همکلاسیم : اه زیست رو هر کاری می‌کنم نمی‌تونم ۱۰۰ بزنم

فهمیدم داره برای کراشش دلبری می‌کنه و خودش رو درس خون نشون می‌ده 🤦‍♂️😂😂😂😂

یا بماند که این کراشش مذهبی بود و نماز می‌خوند و بعد این همکلاسیمون هم سر همین قضیه نمازخون شد 🤣🤣

 

کلا سال یازدهم کلی بحث در رابطه با کراش داشتیم 🤦‍♂️

یک عده برای اینکه خودشون رو قهرمان جلوه بدن می‌رفتن دعوا می‌کردن و ...

 

۲۶-یک جمله مخصوص مخ‌زنی؟

اگه از من بپرسی تا حالا اعتیاد داشتم یا نه می‌گم

من یک عمر معتاد بودم ...

آره ... معتاد اون چشمات

(فکر کنم کاربرد سس ماست همینجاست)

این جمله رو داخل یکی از وبلاگ‌های که می‌خوندم پیدا کردم الان دقیق یادم نیست کدوم وبلاگ بود 😅

 

۲۷-چه فرقی بین اینجا با دنیای واقعی دارم؟

خیلی فرق‌ها سعی می‌کنم دروغ نگم ولی خیلی چیزها رو سانسور کردم از ترس یک سری چیزها و خاطرات چند سال قبل دوباره تکرار بشه :(

شاید اینجا پرحرف باشم ولی توی دنیای واقعی واقعا کم حرف هستم البته بستگی به موضوع بحث و آدمای جمعش هم باشه.

 

۲۸-یک دروغی که اینجا گفتم؟

یادم نمیاد دروغی گفته باشم فقط اسمم اسم مستعارم هست ولی همه امیر صدام می‌کنن :)

 

۲۹-چند تا اکانت داخل بیان؟

یک دونه (پسر به قانع بودن من دیده بودین ؟ :) )

 

۳۰-اولین دوستتون تو بیان؟ (البته بهتر بود گفته می‌شد اولین کسایی که باهاشون آشنا شدم)

خب راستش رو بخواین فعالیت جدی‌ام همین یک سال بوده قبلش واقعا فعالیتم خیلی خیلی کم بوده یعنی اینکه دامنه‌ی ارتباطیم خیلی خیلی کم بوده (به خاطر درس و مدرسه و ...) و اکثر کسایی که بودن که باهاشون در ارتباط بودم از بلاگفا بودن. ولی اولین نفراتی که می‌شناسم (داخل بیان البته):

یکی خانوم صنما بودن

یکی خانوم لی‌لی‌وش مسرور

خانوم ایکاروس

جسی بلومن ، آقای سر به راه 

آقا وحید و قدح و ح.شریفی (‌این سه نفر رفتن)

 

۳۱-چند بار داخل وبتون آه و ناله کردین ؟‌

این وب خودش مبنعی از ناله‌ و غرغر هست :)