چند عدد روزانهنویسی
امیدوارم وقتی به وسطاش رسیدم به خودم نگم :«خب که چی؟» و کل پست رو پاک نکنم :)
۱- ما ترم تابستونی داریم. در واقع یک ترم اجباری هست که از مهرماه آمادهی رفتن به مدرسه بشیم (بخونید بیرون انداخته شدن توسط دانشگاه برای پر نشدن خوابگاهها). از این موضوع بگذریم. دو تا درس داریم. یکی به اسم اخلاق حرفهای معلم و دیگری هم برنامهریزی کلاسهای چند پایه. مورد اول رو خیلی کاری ندارم چون اصلا به حرفای استاده گوش نمیدم به خاطر اینکه تکرار مکررات هست که توی این ۶ ترم خوندیم و شنیدیم و یاد گرفتیم. اما کلاسهای چند پایه درس جدیدی بود که این ترم داشتیم. از همه جالبتر این بود که استادمون سه سال سابقهی تدریس داشته و باز از همه جالبتر اینکه تا حالا رنگ کلاسهای چندپایه رو از نزدیک ندیده :)))). البته استاد این درس خیلی آدم زحمتکشی بوده و به گفتهی خودش دو هفته مهلت داشته که این درس رو تدریس کنه و در طی این دو هفته چندین و چند کتاب در این حوزه مطالعه کرده که بتونه پاورپوینتی رو تهیه کنه و در کلاس ارائه بده. از یک طرف دیگه هم واقعا استاد خوبیه :) از شور و حرارتی که داره و بعضی وقتا هم که بازیگر میشه. مثلا ادای رقصیدن درمیاره و یا مشت زدن و دویدن و ... مهمترین چیزی که برام ارزش داشت این بود که فامیل دانشجوها رو حفظه و این خیلی برای من ارزشمنده. بعضی وقتا هم تک به تک با دانشجوها صحبت میکنه و از زندگی و مسائل مختلف حرف میزنه ...
اما دلیل نمیشه بیبرنامگی دانشگاه رو نادیده گرفت که یک استاد بدون تخصص وارد کردن. نکتهی جالب دیگه هم این بود که موقع انتخاب واحد یک فرد دیگه قرار بود که برای ما تدریس کنه و بعد از تموم شدن مهلت انتخاب واحد، نام استاد عوض شد و جایی برای اعتراض باقی نموند :)
۲- این برنامهی ترم تابستونیه که باید در طی ۴ هفته تموم بشه
حضور در ساعت ۷ صبح و در کلاس درس از نکات جالب هست در حالیکه مدرسه از ساعت ۸ شروع میشه و اگه مدیر و یا معاونی باشه حداقل ساعت ۷:۴۰ باید در مدرسه حضور داشته باشه ...
چهار روز هفته رو کلاس هستیم و تایم بعضی از کلاسهای دیگهام در خارج از دانشگاه با این کلاسها تداخل داره . بعضی روزها هست که کلا در خونه ۳ الی ۴ ساعت حضور فعال دارم.
در کل تایم خیلی فشردهایه.
۳- روز اول محرم بود که با یک پیرهن رنگی اومده بودم دانشگاه و وارد کلاس که شدم دیدم که اکثر کلاس مشکی پوشیدن :))) من اصلا نمیدونستم محرم هست ولی این که این همه نفر مشکی پوشیده بودن برام جالب بود. روزای بعدش هم مشکی نپوشیدم و به دانشجوهای مشکیپوش اضافه میشد. یک عده هم بهم میگفتن که مشکی بپوشم و ممکنه حراست بابت این کار ایراد بگیره. اما من لباس مشکی ندارم و اگر هم بخوام لباسی برای روزهای عزاداری بپوشم، لباس سبز پررنگ هست که اون رو هم نگهداشتم برای روزهای تاسوعا و عاشورا وگرنه روزهای دیگه رو لباس معمولی میپوشم. مشکی رنگ دلگیری هست و برای منی که روی رنگها حساس هستم، این رنگ لباس خیلی اذیتم میکنه ...
با دوستام توی سلف بودیم و میخواستیم که غذا بخوریم. اکثر کسایی که داخل سلف بودن،لباس مشکی به تن داشتن، یکی از دوستام به طنز گفت:« انگار اومدیم مراسم ختم غذا بخوریم. همه مشکی پوشیدن.» همهمون خندیدیم :))))
خیلی وقته فیلم ندیدم، انیمیشن ندیدم. سرم خیلی شلوغه. وقتی برای استراحت و نفس کشیدن ندارم. نمیدونم تا کجا توان دارم ولی فعلا هم خستهام. ترم تابستونی و باز از مهر مدرسه و روزهایی که استراحت کردن معنایی نداره. خصوصا اینکه اگه کلاس چندپایه باشیم ... خلاصه اینکه امیدوارم یک روستایی نزدیک شهر بیفتم که رفت و آمد راحت و سریع باشه و بتونم به کارای دیگهام برسم و مهمتر از اون استراحت بکنم. اما دانشگاه تموم نمیشه. روزهایی که تعطیل هستیم (پنجشنبه و جمعه) به احتمال ۹۹ درصد کلاسها به صورت مجازی برگزار میشه و این بین قطعا یک دونه استاد گیر وجود داره ... خلاصه که من وزیر آموزش و پرورش رو بابت این تصمیم نمیبخشم و منتظر روزی هستم که کار خودش/بچهاش/خاندانش بهم گره بخوره ... اگر هم نخورد، دنیای دیگهای هم هست که اونجا قطعا کسی هست که بخواد عادلانه به این قضیه رسیدگی بکنه ...
پاراگراف آخر عالی بود :دی
اینکه اساتید غیر متخصص میان و تدریس میکنن مشکل همه اس، دانشگاه ها طبق حق التدریس به استادها حقوق میدن و تا حالا خیلی از استادهای ما اعتراض کردن و استعفا دادن، چون حقوقشون رو سر وقت پرداخت نمیکردن
به خاطر همین میان از اونایی که تازه ارشدشون تموم شده و در به در دنبال کار میگردن درخواست میکنن که بیان و تدریس کنن
اینکه یکی بعد از ارشد کار مناسب پیدا نمیکنه خصوصا تو رشته کامپیوتر به خاطر کمبود کار نیست، به خاطر نداشتن تخصص کافیه
و تصور کنید همین افراد که حتی پایان نامه شون رو خودشون ننوشتن میان و برای ما تدریس میکنن :)