چند عدد روزانهنویسی
- داشتیم بلند شدن نخلها رو کنار همدیگه تماشا میکردیم. یکی از آشناهای دور بود. میخواستم پای صحبت رو به یک طریقی باز کنم. ازش پرسیدم که تا حالا نخل بلند کرده یا نه. تأیید کرد و ادامه داد که قبل از کرونا این کار رو میکرده. اما یک بار پایهی یکی از نخلها افتاد روی پاش و نمیتونست از جاش بلند بشه ... صدای فینفینش میومد، باز هم ادامه داد که در خواب، صدایی شنیده که بهش گفته:« پاشو. تو حالت کاملا خوبه.» دیگه دیدم چشماش اشکیه نمیتونست حرف زدنش رو ادامه بده. پرسیدم صدای چه کسی بوده؟ اما نمیدونست. نمیدونستم که چیکار کنم. دستم رو بلند کردم که بذارم روی دستش و محکم فشار بدم یا نه ... شاید نباید اون حرفا رو میزدم که حسرتش به دلش نمونه و یا شاید اون حرفا رو باید میزدم که دلش خالی بشه. خلاصه که یک بار هم خواستم با یک نفر شروع کنم به حرف زدن، به طور کلی خراب شد ...
منظور از نخل اینهاست (کلیک کنید)
- یک حس کمالگرایی درونم وجود داره. یک صدایی درونم هست. هر موقع رد شدن هیئتها رو میدیدم با خودم میگفتم کاش منم میتونستم برم اون وسط مداحی کنم. دست خودم نیست. وقتی کسی رو میبینم که خوانندگی میکنه، مداحی میکنه، منم دلم میخواد این کار رو بکنم. مداحی کلا راحتتره پس ای کاش یک روزی این اتفاق بیفته. حداقل این میل و حس فروکش کنه ...
- میخواستم از محرم همین امسال شروع کنم کار تدوین و تهیهی کلیپ رو به صورت حرفهای شروع کنم. ولی نشد که بشه ... میخواستم استارت یک آدم حرفهای رو بزنم. ولی انگار هنوز زوده ... سوژهای هم برای فیلمبرداری نیست متأسفانه ...
- دو سال قبل، دو تا فیلم رو نقد کرده بودم. الان که نقدها رو میخونم خندهام میگیره. انقدر که سطحشون پایین بود و منی که اصلا تخصصی در اون زمینه نداشتم. با این حال یک مجله از خود ویرگول اون نوشتهها رو از من خواسته و من هم درخواستشون رو قبول کردم :) قبلا یک همچین خواستهای داشتم ولی اصلا فکر نمیکردم اون نوشتهها برای اون مجله ارسال بشه :)
- ای کاش آرزوم بگیره ...
- چالش داریم چه چالشی :)) بعد سالها یک نفر به اسم علیرضا چالش برگزار کرده. هم میتونین وبلاگهای جدید رو پیدا بکنین و هم اینکه در چالش شرکت کنین :)
یک مجله از خود ویرگول اون نوشتهها رو از من خواسته و من هم درخواستشون رو قبول کردم :)
چین گدر جالب !!!
ولی نقد هاتون خوبن :"