خواب! (شاید اندکی خالی بشم.)
نمیدونم چی شده که هر چند وقت یکبار باید خواب همکلاسیهای دبیرستان رو ببینم دقیقا همون آدمایی که ازشون متنفر بودم و همین باعث میشه که چندین و چند دقیقه و ساعت بابتشون فکر کنم. حافظهی دیداریم به شدت خوب کار میکنه ولی همین حافظه باعث میشه تلخترین اتفاقات ممکن رو برام تداعی کنه. هر چند وقت یک بار سعی میکنم که فراموش کنم اون دوران تلخی که گذروندم ولی با دوباره دیدن اون خوابها همهی اون اتفاقات برام تداعی میشن. نمیدونم که دیگه باید چیکار کنم که این اتفاق نیفته. یعنی در طی روز هم بهشون فکر نمیکنم ولی این خوابها باعث میشه که دوباره باعث بشه که دوباره بهشون فکر کنم.
نمیتونم از یاد ببرم چه دوران سختی رو در مدرسه گذروندم . چقدر له شدم. چقدر توسط گرگها خورده شدم .... :(
شاید باورتون نشه ولی الان شدم یک آدمی که براش عقده شده. دوست دارم که همشون رو با کارهام له کنم. با موفقیتهایی که به دست میارم و چیزهای دیگه ولی موفق شدن هم اونقدر کار راحتی نیست ...
سلام :)
عجیبه، چون منم هرشب، خواب دوستهای قدیمیم رو میبینم!
با این تفاوت که هم اونهایی رو میبینم که دلتنگشون هستم و هم اونهایی که میونه خوبی باهاشون نداشتم.
شاید یه جای کار میلنگه.