اولین دیدار وبلاگی

امیر + ۱۴۰۰/۳/۱۳، ۱۷:۴۸

نمی‌دونم اینجا چند نفر با آقای .alireza.z.i آشنایی دارن. یک بلاگر بوده و اسم وبلاگش هم «عدم» بوده. گفتم «بوده» یعنی اینکه الان دیگه وبلاگی نداره. هیچ ایده‌ای برای معرفی نداشتم. حتی عکس از وبلاگش و خودش هم ایده‌ای نداشت. امیدوارم بشناسیدش :)

از آشنایی و دوستی‌مون بگم که تقریبا شهریورماه سال قبل با هم آشنا شدیم و خودم چند تا سوال داشتم و پرسیدم و ایشون هم جواب می‌داد و همینطوری کم کم گفت و گو شکل گرفت و تبدیل به یک دوستی شد. بعد از اون هم وبلاگش رو در خفا :) نیست و نابود کرد و چند ماهی ازش خبری نبود تا اینکه داخل وبلاگ یکی از بلاگرها به طور اتفاقی کامنتش رو دیدم و از اون طریق تونستم یک راه ارتباطی باهاش برقرار کنم. البته این بین هم لازمه از یکی دیگه از بلاگرها هم تشکر کنم که اسباب ارتباط ما رو فراهم کرد «علیرضا»  (کلا علیرضا داخل بیان زیاد داریم :/ چهار تا فقط خودم می‌شناسم!)

خلاصه وسیله‌ی ارتباطی‌مون از طریق اینستاگرام بود. من هم که به لطف اکانت فیکی که داشتم تونستم با ایشون ارتباط برقرار کنم. (البته این فرایند یک مقدار طول کشید فکر کنم .چون فیک بودم 😅)

یک روز قرار گذاشتیم بریم پارک ملت (بزرگترین پارک مشهد) ، جلوی یک ایستگاه مترو ، ساعت ۹ صبح. خودم فکر کنم ساعت ۹:۰۲ رسیدم اونجا. علیرضا داخل پیام‌ها گفته بود روی یکی از صندلی‌ها نشسته. راستش رو بخواین اولین تصوری که از علیرضا داشتم این بود که مثلا یک کتاب دستش باشه و کتاب بخونه و دنبال یک پسر بودم که روی صندلی نشسته و داره کتاب می‌خونه . کسی پیدا نشد. همون موقع گوشی رو دیدم که یک نوتیف اومد با محتوایِ:

-کجایی؟

سریع جواب دادم که جلوی ایستگاه هستم. دوباره اطراف رو دیدم ، احتمالا باید دنبال یک پسری باش که گوشی دستش هست. سمت راستم رو نگاه کردم سه تا پسر بودن که گوشی دستشون بود اما کنار هم بودن و داشتن با همدیگه برای امتحان تقلب می‌کردن :))). سمت چپ رو نگاه کردم. اولین صندلی یک پسری بود که گوشی دستش ندیدم. می‌خواستم برم بپرسم که آیا علیرضا هست یا نه ، خیلی مردد بودم گفتم اگه ضایع بشم چی؟ :) 

همون موقع دو نفر آقای نسبتا مسن نشسته بودن روی صندلی و از من کمک خواستن که درِ بطری آب رو براشون باز کنم. در بطری خیس بود و هر چی تلاش کردم باز نشد :| همون حین همون پسری که بهش شک داشتم رفت داخل زیرگذر و با چشمم حواسم بهش بود. از اون دو تا آقا عذرخواهی کردم. سریع به علیرضا پیام دادم و یکم از مشخصات لباسش بهش گفتم.

گفتش که همون هست و الان هم رفت زیرگذر. سریع اومدم پایین. بهش پیام دادم و اون شخص هم بهم یک نگاه کرد و دستم رو بردم بالا و یکم تکون دادم (به نشانه سلام، معمولا من برای افراد و سلام کردن این کار رو می‌کنم) علیرضا هم دستش رو برد بالا و فهمیدم که خودشه. با مشت به هم دست دادیم.

ماسکمون رو دادیم پایین که همدیگه رو کامل دیده باشیم :)) البته من یک کلاه آفتابی داشتم و موهام رو چون کامل زده بودم دیگه کلاهم رو نبردم بالا :) رفتیم به سمت پارک. خیلی حرف زیادی رد و بدل نشد. حداقل از سمت خودم. اول هم بهش گفتم که با اون عکسی که داشتی و پیش فرض خودم فرق داشتی و تا حدودی تعجب کرد و برام جالب بود که هیچ زمینه‌‌ی خاصی از من نداشت فقط گفتش که بر اساس نوشته‌هام فکر می‌کرد که یک عینک آفتابی داشته باشم که خب نداشتم :)

قبل از اینکه همدیگه رو ببینیم به علیرضا هشدار دادم که من خیلی خیلی کم حرف می‌زنم و بیشتر به عنوان کسی هستم که گوش می‌ده و خب از این لحاظ هم بنده رو تصدیق کرد. یادم نمیاد اونجا چی بهش گفتم ولی الان که دارم فکر می‌کنم واقعا فکر می‌کردم که اهل شوخی و اینا نباشه و خیلی جدی باشه که خب اینطوری هم نبود. نه اینکه خیلی شوخ‌طبع باشه ولی در کل آدم باهاش احساس راحتی می‌کنه همین که حرف می‌زد واقعا جای شکر داشت. چون من خیلی اهل حرف زدن نیستم و یکی باید این کار رو انجام می‌داد که خداروشکر علیرضا این کار رو به نحو احسن انجام داد :)

 

از خیلی چیزها صحبت کردیم. اول که یک بار رشته‌مون رو گفتیم و کارهای دبیرستان و رشته‌ای که بودیم و چه مدرسه‌ای و حتی آدرسش :))) و البته دانشگاه الانمون و البته یکسری بحث‌های دیگه. اینکه کدوم وبلاگ‌ها رو بیشتر دنبال می‌کنیم و می‌خونیمشون و اکثر وبلاگ‌هایی که من می‌خوندم رو خود علیرضا هم می‌خوند (یا می‌خونه). مورد دیگه هم اینکه از جو بیان صحبت کردیم و اینکه چجوری هست (دیگه خودتون می‌دونین منظورم چیه. اگرم نه که می‌تونین بروز شده‌های بیان رو یک نگاه بندازین و متوجه منظورم بشین) . در کل صحبت‌هامون از بیان و وبلاگ‌ها بود و رشته‌ی کاری و این موارد.یک قسمت هم نشسته بودیم و داشتیم صحبت می‌کردیم که پشتمون چمن بود و چند نفر از پارک‌بان‌ها با ماشین چمن‌زنی‌شون اومده بودن و داشتن چمن‌های اون قسمت رو کوتاه می‌کردن. اصلا تموم نمی‌شد و کلی سر و صدا بود. چند دقیقه سکوت کردیم که کار پارک‌بان‌ها تموم بشه که تموم نشد مجبور شدیم بریم یک قسمت دیگه 🤦‍♂️😂

یک نکته‌ی دیگه هم از علیرضا خوشم اومد و می‌دونستم که این شکلی خواهد بود این بود که وقتی من صحبت می‌کنم و کلا وقتی با هم بودیم از گوشی همراهش خیلی کم استفاده می‌کرد (مگه اینکه برای نیازش) و این خیلی برام ارزش داشت 🙂

کل ملاقاتمون فکر کنم ۱ ساعت و ۴۵ دقیقه بود و به نظرم کم بود. در این مدت هم چیزی نخوردیم حالا با توجه به مسائل کرونا . یک نکته‌ی دیگه هم اینکه علیرضا به فاجعه بودن مشهدشناسیم‌ پی برد :))))

 

راستش رو بخواین اولین دیدار وبلاگی برای من خیلی هیجان انگیز بود. کلا دوست داشتم این مدل ملاقات کردن رو . البته نمی‌دونم نظر علیرضا در این رابطه چی هست. با این حال برای من خیلی خوب بود. اینکه یک نفر داخل مجازی می‌شناختیش و بعدش بیای ببینیش واقعا برام جذابه و اصلا خیلی با مجازی فرق داره .

چیز دیگه‌ای از ملاقاتمون با هم دیگه یادم نمیاد . فقط این متن رو هم نوشتم با اجازه از شخص شخیص علیرضا بود وگرنه این رو هم نمی‌نوشتم و احتمالا این متن رو هم خود علیرضا بخونه.

 

نظر شما چیه؟ آیا با دیدار بلاگری موافق هستین ؟ :)

راستش رو بخواین خیلی دوست دارم با خیلی‌ها آشنا بشم و صحبت کنم به صورت حضوری و واقعی اما شرایط جوری هست که نمی‌شه متأسفانه با این حال اگه فردی حاضر بود می‌تونیم یک روزی همدیگه رو داخل همین پارک یا جای دیگه ببینیم (به شرط آشنا بودن اون مکان چون من مشهد شناسیم ضعیفه :) )

سلااام

وااایییی تبریک میگم خیلی خیلی حس خوبیه که یه دوست مجازی رو تو واقعیت ملاقات کنیم.

منم تجربه شو داشتم البته دوست اینستاگرامیم بود. یه دختر مشهدی هم بود اتفاقا و دیدارمون تو حرم امام رضا علیه السلام بود وقتی رفته بودیم مشهد باهاش قرار گذاشتم و دیدمش

خیای خوب بود ^__^ 

بنظرم حس جذابیه خیلی خوبه :))

۱۳ خرداد ۰۰
پاسخ
سلام

بله واقعا خیلی خوبه :))
اینستا یا وبلاگ فرقی نداره خیلی . البته جای باحالی هم با هم قرار گذاشتین:)

حالا یک مقدار گسترش بدم این ملاقات رو همه جای ایران میرم همه رو میبینم 😅
درسته :)
۱۳ خرداد ۰۰

واییییی چقد جذاببب*-------*

یکی از فانتزیامه دیدن تک تک بچهای بیانی :)

 

تبریک میگم ، استارت یه دوستی پایدار رو زدین جفتتون :)

 

وای خدا =))

ینی عکس همو ندیده بودین و رفتین سر قرار؟ :)))))

 

۱۳ خرداد ۰۰
پاسخ
مثلا از طرف شرکت بیان برای همه یک دعوت نامه بفرستم یک جایی همه بلاگرا از کل کشور دعوت بشن
این از فناوری هام هست که شاید بعداً یک جا بنویسم همین رو :)))
امیدوارم این حس ملاقات رو تجربه کنین:)
ممنون :)))

خود علیرضا عکسش داخل بیان از نیم رخ گذاشته بود ولی خب باز هم نشناختمش. من فقط مشخصات لباس خودم رو بهش دادم که بارزترینش همون کلاه آفتابی بود ولی خب باز هم همدیگه رو اول پیدا نکردیم 😑😂
۱۳ خرداد ۰۰

متاسفانه همشهری ندارم اینجا :(

ولی خیلی دوست دارم دوستامو ببینم

خوشا به حالتون :)

۱۳ خرداد ۰۰
پاسخ
من کلا سه نفر مشهدی میشناسم که همین سال قبل همشون رو شناختم قبلش اصلا هیچی 🤦🏻‍♂️

خیلی حس خوبیه . امیدوارم این حس رو هم تجربه کنین :)
:)
۱۳ خرداد ۰۰

سلام.

واااااااااااااااااااااایییی چقدر دیدار وبلاگی جالبه. من که فکر کنم خیلی خوشم بیاد :))))))

 

میگم خب چرا همون موقع که تازه رفتین،راجبش ننوشتین ؟؟؟

 

من برم کنکاش کنم ببینم همشهری پیدا نمی کنم این دور و برا...تا الان که ندیدم کسی باشه :(

من هم شهری نیاز دارم :/

* بعد یعنی مشهدی های بیان اینقدر زیادن که کسای زیادی واسه ملاقات مد نظرتونن!!!؟؟؟😕

۱۳ خرداد ۰۰
پاسخ
سلام

آره خوب بود :))

چهارشنبه‌ی هفته‌ی قبل بود و این مدت هم امتحان داشتم و هم اینکه یک بخشی از تکالیف سنگنیم رو نوشتم و همینطور که فکرم سر یک قضیه دیگه قشنگ مشغول بود(پست قبل). اگه اشتباه نکنم جمعه یا پنجشنبه اجازه رو گرفتم برای نوشتن این متن :) البته قبول دارم باز هم دیر شد برای نوشتن .

یک چالشی قبلا یکی از کاربرا برگزار کرد که اسمش « من ....ام» که اونجا هر کسی میاد گویش و شهرش رو معرفی می‌کرد . شاید پیدا کردین کسی رو :)
:)

۳ + ۱ نفر می‌شناسم که یا مشهدی هستن و یا مشهد دارن درس می‌خونن :)
زیاد نیستیم
۱۳ خرداد ۰۰

بلاگفاییا رو هم سوسکی دعوت کنین بنظرم :دی

 

مرسیی :)

 

واسه همین میگن به نیم رخ اطمینان نکنین🤣

۱۳ خرداد ۰۰
پاسخ
آها خب من کلا یک بلاگفایی می‌شناسم 😅 حواسم نبود. بقیه هم دعوت به صرف شیرینی بیانی‌ها فقط هم شام و شیرینی 🙃

:)

😂🤦‍♂️🤦‍♂️🤦‍♂️
۱۳ خرداد ۰۰

چه باحال =))))))

باید تجربه‌ی خیلی جذابی باشه. واقعاً منم دوست دارم خیلیا رو ببینم. اما دقیقاً مثل شما خیلی خیلی کم حرف می‌زنم :/ 

چند وقته یکی از فانتزیام اینه که با یکی از دوستای وبلاگی که تا حالا عکسمو ندیده و می‌تونم راحت باش شوخی کنم (این خیلی مهمه :دی) قرار حضوری بذاریم، بعد وقتی به محل قرار رسیدیم و می‌خواستیم نشونی بدیم که پیدا کنیم همو (مثل رنگ لباس و اینا)، بهش نشونی اشتباه بدم تا بره سراغ یه نفر دیگه :))))))))))))

 

ببخشید ولی من خیلی دارم به اون شباهت اسما می‌خندم :)))) مثلاً «ممنون از علیرضا که منو با علیرضا آشنا کرد» :))))))

۱۳ خرداد ۰۰
پاسخ
آره واقعا خوب بود :)
آدم پرحرف زیاده حالا فقط قبلش این هشدار رو بدین که طرف حوصله‌اش سر نره 😅

خب پس من ترجیح می‌دم با شما قرار نذارم 😐😂
این چه کاریه آخه ؟ 😐😂 بدبخت اون طرفی که می‌خواد با شما قرار بذاره :)))


😂😂😂😂👊
۱۳ خرداد ۰۰

سلام

من پایه ام اقا 

خیلی هم خوشحال میشم از این کار . کجا بیام ؟؟ 😂

جغرافیای شهری منم افتضاحه .  مشکل از ما نیستا . مشهد رو گیج کننده ساختن . 

 

۱۳ خرداد ۰۰
پاسخ
سلام

همین پارک ملت خوبه چون همه می‌شناسن کجاست و همه اتوبوسا و مترو بهش دسترسی دارن شما کجا می‌خواین؟ :)

فقط بگم من خیلی کم حرفم و هم اینکه این عکس خودتون هست دیگه ، اونجا به اشتباه نخورم مثل قضیه‌ی علیرضای عزیز  :))))))
۱۳ خرداد ۰۰

هییییی واقعا؟؟؟!!!! 

خب میشه بگین کدوم کاربر و کجا ؟

۱۳ خرداد ۰۰
پاسخ
خب اون کاربر داخل وبلاگ قبلیش این رو کار کرده بوده 
این یک 

دوم هم اینکه وبلاگ قبلیش رو فکر کنم حذف کرده.
الان هم خودش کنکور داره و نیستش :)

سوم هم اینکه یک نفر این پس رو کار کرده شاید بتونه کمکی بکنه. بقیه وبلاگ‌ها رو دقیقا یادم نمیاد. (لینک)
داخل قسمت جستجو داخل بیان یک عبارتی این چنینی سرچ کنین شاید بیاد متن مورد نظر :)
۱۳ خرداد ۰۰

خیلی بامزه می‌شه خدایی =))))

باز این خوبه. یکی از دوستام پیشنهاد می‌داد که مثلاً وقتی طرف پیدات می‌کنه و می‌آد که سلام کنه، بش بگی نه من فلانی نیستم اشتباه گرفتید =)))))))) ولی خب از اونجایی که من مطمئنم خنده‌م می‌گیره و لو می‌رم بی‌خیال این نقشه شدم :دی.

 

البته این همه نقشه می‌کشم؛ ولی حتی یه بلاگر از استانای همسایه هم نمی‌شناسم، چه برسه همشهری‌ای چیزی :/

۱۳ خرداد ۰۰
پاسخ
به نظرم ایده هاتون رو پست کنین که هر کس خواست مشا رو ببینه با اینجور چیزا آشنا باشه 😂😂😂

والا اگر کسی هم استانی تون هم بود با این رفتارایی که گفتین فکر نکنم به کلاقاتتون بیاد :))))
۱۳ خرداد ۰۰

ایشون و نمیشناسم

یعنی همه اش دیدم کلا توی دعوت چالشا و اینا لینک میکنن ولی نرفتم وبشون

 

کلا خیلی جاذابه دیدن دوستان مجازی *-*

۱۳ خرداد ۰۰
پاسخ
ای کاش اگه میدونستم یک عکس از صفحه وبلاگش می داشتم و میذاشتم داخل پست که نداشتم 🤦🏻‍♂️

تجربه داشتین؟ :)
۱۳ خرداد ۰۰

من به اون نیمه پنهان زندگیم که با دیدار وبلاگیم از بین میره فکر می کنم و ترجیح به هیچ دیداری ندارم ولی خب دیدن ادم جدید هیجان انگیزه:)

۱۳ خرداد ۰۰
پاسخ
ای بابا حیف شد. { اسم محمدرضا را از اهدافش پاک میکند.}
 . یعنی الان نیمی از زندگیتون رو داخل بیان رو میکنین؟:)))

۱۳ خرداد ۰۰

چه عالی. :)))

 

قسمت مربوط به کم‌حرف بودن رو هم با تمام وجودم تایید می‌کنم. اصلاً انگار من اون رو نوشته‌م. :/

۱۳ خرداد ۰۰
پاسخ
 آره :)

بیا اگه همدیگه رو دیدیم مسابقه بذاریم هر کی کمتر حرف زد اون باخته شاید تونستیم پر حرف بشیم :)))
۱۳ خرداد ۰۰

ایول چه حس خوبی ؛)

منم قدیما از طریق یه وبسایت با یه همشهری که تو تهران بود آشنا شدم و سال‌هاست که رابطه‌مون ادامه داره اگرچه کم‌رنگ شده.

علیرضا رو باز دیدی سلام منو حتما بهش برسون و بگو برگرد پسر، دلمون برات تنگ شده.

امیر اومدی شیراز مدیونی اگه خبر ندی، منم اومدم مشهد حتما خبرت می‌دم :)

بنظرت منو ببینی راحت میشناسیم؟

۱۴ خرداد ۰۰
پاسخ
بله حس خوبی داره :)

خب خوبه همچین آشنایی‌ای :) امیدوارم پایداری داشته باشه براتون :)

باشه حتما می‌گم بهش  :) معلوم نیست ولی شاید اینجا رو همراه با کامنت‌هاش بخونه :)
راستش که تا الان من شیراز نیومدم ولی اگه اومدم چشم یک پیام می‌دم می‌گم امیر هستم در خدمتتون :)

فکر کنم بتونم . البته امیدوارم 😅
۱۴ خرداد ۰۰

اینکه قیافه فرد مقابل رو نشناسی و بر اساس نوشته هاش حدس بزنی خیلی جذابه

۱۴ خرداد ۰۰
پاسخ
یک قسمت جذاب ملاقات قبل از آشناییِ کامل همینه :)
۱۴ خرداد ۰۰

دو بار

یکی دوست مجازی

یکی هم وبلاگر :))

۱۴ خرداد ۰۰
پاسخ
اوووووه
کوه تجربه :))))
خوبه خوبه :)
۱۴ خرداد ۰۰

منم تا حالا چند تا از دوستای وبلاگی رو دیدم. چالشی که همیشه وجود داره اون اولشه که طرفو پیدا کنی و بعد از اون باز کردن سر صحبت یه مقدار سخته :)) اما بعدش اوکی میشه :)

چه خوب که شما هم همدیگه رو دیدین :)

۱۴ خرداد ۰۰
پاسخ
چی همه با تجربه داشتیم در زمینه‌ی ملاقات با بلاگرها و رو نکرده بودن :))))
آره اتفاقا خیلی چالش برانگیز بود. دقیقا همین مواردی که گفتین. جفتمون هم تجربه‌ی اولمون بود و سخت بود حقیقتا :)

بله تجربه‌ی خوبی بود. ایشالا تجربه‌های بیشتر 😁
۱۴ خرداد ۰۰

خب اره واقعا جالبه منم یکی از بیانیا رو اینجور ی ملاقات کردم و بسی خوشگذست واقعا خیلی جالبه اول یکی تو مجازی باشه بعد واقعی بشهه و ازنزدیک ملاقاتش کنی یه جوراییی هیجان داره

اع مشهدی هستید شما ؟؟!!خوشبحالتون چقد من امام رصارو دوست دارم و قبلا هر تابستون یه سفر مشهد داشتیم هی یادش بخیر🥺

واینکه اره اولش ادم طبقه نوشته ها حدس میزنه که اینجوری باید باشه بعد میاد متفاوتتر دیده میشه خودش خیلی جالبه

 

۱۴ خرداد ۰۰
پاسخ
پس شما هم تجربه داشتین :) خیلی هم عالی. بله هیجان داره :))

بله من مشهدی هستم. کرونا بره باز هم تشریف بیارید :) الان البته باز هم خیلی شلوغه حرم با اینکه تقریبا یک سال هست که نرفتم ولی می‌دونم که شلوغه

بله این از ویژگی‌های جالب مجازی هست و می‌تونه خوب یا بد باشه.


۱۵ خرداد ۰۰

چه قدر اسم عدم آشناس :/

ولی واقعا یادم نمیاد چه وبلاگی بود و اصلا همین بود یا نه

ولی خب کلا عدم اشناس:)

تجربه جالبیه قطعا ولی خبب یکمم وحشتناکه دیگه! اونم واسه بلاگر هایی ک از هر دری تو وبلاگ حرف میزنیم

اونجور باید خود سانسوری کنیم😅

۱۴ خرداد ۰۰
پاسخ
آره خب ایشون چند سال وبلاگ‌نویس بودن احتمالا به این دلیل بشناسین ایشون رو :)

جالب که هست. حالا ما هم خیلی از مسائل خصوصی صحبت نکردیم :)))
اینجا البته تا جایی که ممکن بود سانسور کردم ولی خب یکسری مسائل هست باز هم 
۱۵ خرداد ۰۰

سلام :).

چه تجربه‌ی خوبی :). 

من تا حالا دو تا از دوستان‌ وبلاگی رو دیدم و هر دو هم در حرم امام رضا علیه‌السلام بوده :).

منم واقعا قبل از دانشگاه بیشتر محدوده‌ی خونه و مدرسه رو می‌دونستم ولی موقع دانشگاه کمی وسیع‌تر شد اطلاعاتم ولی هنوز هم از بقیه راهنمایی بگیرم ایمن‌تره بنظرم! 

 

۱۴ خرداد ۰۰
پاسخ
سلام

:) 
پس شما هم تجربه‌ زیاد دارین در این زمینه :)
من که تصمیم گرفتم هر روز یک بخشی از شهرمون رو یاد بگیرم البته اصطلاحاتی که مردم می‌گن داخل نقشه فرق می‌کنه. مثلا میدون تقی‌آباد می‌شه همون میدون شریعتی و ...
۱۵ خرداد ۰۰

دیدار وبلاگی خیلی خوبه و امیدوارم این کرونا یه رفت دوباره بیام مشهد اما مثل دفعات دیگه فرق داره :)

۱۶ خرداد ۰۰
پاسخ
دیدار وبلاگی تجربه کردین؟ :)

خب خوبه :)
۱۶ خرداد ۰۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">