یخشکن (۲) - رانندگی
تقریبا شیش ماه هست که دیگه مجاز به رانندگی هستم. توی این مدت نه اونقدر زیاد رانندگی کردم و نه اونقدر کم و میخوام از چند تا تجربهام بگم.
اوایل اصلا نمیتونستم وارد یک چهارراه بشم و منتظر میموندم که ماشینها کلا رد بشن و اون چراغ راهنمایی قبلش قرمز بشه تا اینکه حرکت کنم. ولی خب پشتم کلی ماشین جمع میشد و بوق و هیاهو و حرف های عجیب و غریب ... از یک طرف دیگه هم عابر پیاده هستن که ممکنه حین پیچیدن به خیابون بهشون برخورد بکنی کلا تا چند روز چالش خیلی سختی برام بود و البته الان هم هست ولی برطرف شده.
اینکه ماشین پارکه و شروع به حرکت کنم اون هم داخل خیابانها شلوغ و پر تردد از چالشهای دیگهام بود. از موارد دیگه میتونم به افرادی اشاره کنم که نزدیک تقاطع ماشینشون رو پارک میکنن اینکه دیگه نسبت به خیابون هیچ دیدی نداری که ببینی ماشین میاد یا نه هم از موارد دیگهای بود که واقعا من رو آزار میده. به من بود همهی ماشینهایی که تا ۱۵ متری تقاطعها ایستادهان رو جریمه میکردم حتی اگه ماشین خودم باشه . یعنی چی؟!
یک مورد دیگه هم که واقعا روی مخ من هست اون ماشینهایی هستن که میان به صورت «دوبله» پارک میکنن. به این صورت که خیابون سه تا لاین داشته باشه. ماشین های سمت راست که پارک کردن هیچ ، ماشینهایی که میان و لاین وسط پارک میکنن. یادمه همون روزای اول که داشتم رانندگی میکردم یکی همینطوری دوبله پارک کرده بود وسط خیابون و درِ ماشین رو هم داشت باز می کرد و بهش برخورد کردم :) حالا دقیقا نمیدونم من مقصر هستم یا نه . فکر کنم اون مقصر بود ولی چیزی نگفتم بهش فقط وایستادم جلوتر که ببینم ماشینش چیزی شده یا نه که چیزی نشده بود و سریع رفتم . بابام هم که کنارم بود خیلی بابت این موضوع بهم گیر داد :))
قبلا با خودم عهد بستم که موقع رانندگی صبور باشم. با کسی عصبانی نباشم و کلا تند برخورد نکنم در حالیکه اینطوری نشد. یادمه داشتم در خیابان اصلی رانندگی میکردم. یک نفر از فرعی به خیابون اصلی میومد. بعد من سرعت رو کم کردم که بیاد داخل. اون فرد هم تعلل کرد و نیومد. من هم دیدم اصلی ، سرعتم رو بیشتر کردم که برم. بعد دیدم که طرف داره میاد اصلی ! سریع سرعتم رو کم کردم و دو تا ماشین هم پشتم بودن و اون ها هم سریع ایست کردن و کلی بوق زدن :) ۴ تا ماشین ایستادن و بوق دو تا ماشین پشتی. خلاصه طرف رفت جلوتر ، من هم از کنارش رد شدم و سرعت رو کم کردم. با یک نگاه عصبانی نگاهش کردم اون هم که سن کمی نداشت و همراه با اعضای خانوادهاش بود دستش رو به نشانه عذرخواهی آورد بالا. بعدش خیلی آب شدم. ای کاش اونطوری نگاهش نمیکردم.
با خودم عهد بسته بودم که درست رانندگی کنم . ولی فکر کنم منم دارم تبدیل میشم به یکی شبیه همین رانندههایی که هستن. گاهی اوقات قوانین رو رعایت میکنن و گاهی اوقات نه. بقیه رو مقصر میدونن و خودشون رو عاری از هر مشکلی
خلاصه ، رانندگی در این چند ماه بهم نشون داد که همیشه نمیشه به صورت درست هم رانندگی کرد!
من الان چه نظری میتونم به این پست بدم.... ام.... ایموجی تفکر....