کنکور
الان که دارم به سال کنکور نگاه میکنم متوجه میشم که من به هیچ کدوم از رشتههای علوم پزشکی علاقه نداشتم. در واقع اصلا تواناییاش رو نداشتم که بشینم و در چند تا رشتهی تاپ تجربی رو بخونم. حتی الان که بررسی میکنم، متوجه میشم که کار در محیط بیمارستان هم برام اونقدر جذاب نیست. اون سالها بود ولی الان نه. اون موقع خودم رو برای کمک به بیمارها و روحیه دادن بهشون تصور میکردم اما الان اون تصور هم خیلی برام جذاب نیست.
نمیخوام بگم که از موقعیت فعلیام هم کاملا راضی هستم. ولی میدونم که برای همین رشته ساخته شدم. یعنی ویژگیهای جسمی و روحیم طوری هست که با این کار سازگاری داره.
اما در کل چیزایی که سه الی چهار سال قبل بابتشون ناراحت بودم و یا جزئی از دغدغهام حساب میشدن دیگه الان برام اهمیتی ندارن. (این دغدغه میتونه انتظارات و تیکه کنایههای خانواده باشه، میتونه حرفها و تصورات افراد فامیل و اقوام باشه، میتونه جایگاه دوستان در دبیرستان باشه، میتونه نرسیدن به هدفی خاص باشه و ...) شاید چیزایی که الان برام دغدغه حساب میشن هم در آینده برام بی معنی باشه.
کنکور اهمیت زیادی داره . میتونه مسیرتون رو از همین حالا مشخص بکنه. ولی اگه به هدفتون رسیدید و یا نرسیدید، بدونید که زندگی انقدر چالش داره که کنکور براتون در حد یک بازی ساده به حساب میاد.
موفق باشید :)
حکمت کار که میگن اینه..
مرسی =)