چند عدد روزانه‌نویسی

امیر + ۱۳۹۹/۸/۱۷، ۰۰:۲۹

خب خب ، تفریبا ۳ ماه شده که روزانه‌نویسی نداشتم و خیلی دلتنگِ این قسمت شدم. فقط بگم که میخوام بخش‌هایی غیر از روزانه‌نویسی هم داشته باشم مثل معرفی فیلم و عکاسی و نکات دیگه که ممکنه خوشتون بیاد :) 

به دلیل اینکه ۳ ماه ننوشته بودم ممکنه پست طولانی باشه :)

 

۱-تقریبا دو ماهی شده که خونه‌مون رو عوض کردیم و البته همینجا توصیه میکنم که ابدا نقل مکان نکنین . به هیچ وجه ، چون قطعا تا چند روز پدرتون درمیاد و کلی چیز میز باید تعمیر و جابه‌جا کنید. البته که این کارها ممکنه برای آینده مهم و مفید واقع بشه ولی در کل میگم اگه خواستید نقل مکان بیهوده‌ای داشته باشید ، فکر سختی‌های بعدش رو هم داشته باشید. کلی چیز میز هم این وسط گم شد :/ 

این نکته هم لازمه که بگم دکوراسیون خونه به خاطر اعمال سلیقه‌های مختلف چندین بار عوض میشه و این فرایند ۱ ماه طول میکشه که دکوراسیون خونه شکل ثابتی به خودش بگیره و مجبورین هر روز این دکوراسیون رو حتی به صورت تنهایی تغییر بدید :)

البته این رو هم بگم که در حین نقل مکان ممکنه با همچین پدیده‌هایی رو‌به‌رو بشید.

 

 

فقط خواهشا تاریخ انقضای قرص رو بخونید و متوجه بشید :)))

سال ۲۰۱۵!

در رابطه با این یکی هم که دیگه کلا صحبت نکنم بهتره :)

 

 

تاریخ انقضا رو بخونید لطفا. 

مال سال ۸۴!!!!!!!!


 

۲-هفته‌ی دیگه به احتمال خیلی زیاد آزمون افسر یا همون درون‌شهری رانندگی دارم و قشنگ دیگه تمرین کردم . امیدوارم موقع امتحان استرسی نشم (که مطمئنم میشم😑). دفعه‌ی قبلی هم نزدیک بود قبول بشم ولی ولی ولی هول شدم و کلی استرس وجود من رو گرفت و فاتحه :| همه‌چیم اوکی هست ولی موقع امتحان از کلاچ و ترمز ماشین میترسم که خاموش بشه. آخه میدونین ، اولین باری که آزمون دادم ، از شانس بَدم ، اولین نفر بودم که امتحان میدادم و تجربه‌ای هم نداشتم ، خلاصه رفتم نشستم. همون اول با کلی اعتماد به نفس روشن کردم و میخواستم حرکت کنم ، ماشین خاموش شد :| و فکر کنم این ترس رو از اون موقع دارم در حالیکه در حالت عادی خیلی هم عالی رانندگی میکنم و الان هم حتی داخل شهر هم رانندگی میکنم و مشکلی هم ندارم (ماشینمون فرمونش هیدرولیک نیست و البته این رو هم بگم که آینه وسط هم نداره :)))) ) ولی این آزمون رو اگه قبول نشم احتمالا میفته برای ماه دیگه امتحانم 🤦‍♂️

(و البته جا داره اینجا هم بگم که لعنت بهت کرونا به خاطر این همه زمان :/)

 


 

۳- از کلاسهای مجازی بگم خدمتتون؟ در یک کلمه بخوام توصیفشون کنم افتضاحه!! این کلاسها همه‌چیم یعنی کل زندگیم رو به هم ریخته . میدونین، ما سه تا سامانه داریم و هر آن ممکنه اساتید داخل یکی از این سامانه‌ها کلاسشون رو شروع کنن. یکی اسمش (شمیم) هست. یکی دیگه سامانه کشوری و اون یکی هم استانی و وقتی زمانِ کلاس شروع میشه ، من و بقیه‌ی دوستان مجبوریم مدام این سه تا سامانه رو چک کنیم و ببینیم بالاخره کدوم یکی رو باز میکنه (لازم به ذکره که اساتید به خودشون زحمت نمیدن قبل کلاس بگن کدوم سامانه برگزار میکنن) و خب تقریبا ۱۰ دقیقه‌ی اول کلاس رو تأخیر میخوریم :|

و میدونین قسمت بدِ ماجرا کجاست؟ اینکه ۱ ساعت و نیم داخل کلاس باشی و استاده هم حضور غیاب بکنه و بفهمه حاضری و برات ثبت کنه و بعد داخل سامانه ببینی که برات همون جلسه غیبت رد کرده 🤦‍♂️😑

دو بار این اتفاق ناخوشایند برام پیش اومده و از استاده دلیل غیبت رو میپرسم در جواب میگه که :«مدرک رو کن که سر کلاس بودی.»

من: ندارم🙄

استاد : پس چی میگی؟

این آقا فکر میکنه که بنده فقط اسمم داخل کلاس بوده و سرگرم کار دیگه‌ای غیر از کلاس بودم.از این به بعد وارد هم کلاسی میشم یک دونه اسکرین‌شات میگیرم که مدرک داشته باشم و الکی من رو به این چیزای الکی متهم نکنن. البته بگم که بعضی اساتید از بس خواب‌آور درس میدن آدم حوصله‌اش سر میره و اندکی به خواب میره :)))

 


 

۴-امروز صبح هم میخواستم به وای‌فای خونه وصل بشم . دیدم که ۴ تا چراغ مودِم‌مون روشن نیست. صبر کردم ، صبر کردم و باز هم صبر کردم . دیدم فایده‌ای نداره. متوحه شدم که خط تلفن خونمون هم قطعه. بابام خط تلفن رو چک کرد که ببینه درست هست یا نه و دید کلا خط خونه قطعه ، از خونه رفتیم بیرون و کابل خط تلفن رو چک کردیم و تا یک مسیر پیش رفتیم که شاهد قطعی ارتباط کابل خط تلفنمون بودیم :/

قشنگ یک قسمتِ کابل خط تلفن منطقه رو قطع کردن و برداشتن و البته من موندم و یک اینترنت دیتایی که معلوم نیست چه‌قدر ازش مونده. خدا کنه زودتر بیان و درستش کنن وگرنه برای کلاس‌ها بدبختم . خصوصا که این دو هفته هم نوبت کنفرانسم میرسه🤦‍♂️

فقط نمیدونم به چه هدفی اون قسمت کابل تلفن رو قطع کرده . واقعا فازِ طرف رو متوجه نمیشم :( میخواستم از اون قسمتی قطعی کابل عکس بگیرم و متوجه عمق فاجعه‌ی داستان بشید ولی بیخیالش شدم . باز ممکنه کسی از عملِ عکس گرفتن دیوار یک خونه بد برداشت کنه(خط کابل چسبیده به دیوار یک خونه‌ای از اطراف هست).

 

 

 

خبببببببببب خالی شدم :)

مستقل بودن

امیر + ۱۳۹۹/۸/۱۰، ۲۲:۱۱

طی صحبتی با دوستم داشتم 

به این نتیجه رسیدیم کسی که میخواد مستقل بشه باید جدای از خانواده زندگی کنه و خودش اختیار زندگی‌اش رو داشته باشه و براش تلاش کنه . خوابگاه ، سربازی و یا مسافرت کردن به صورت تنهایی میتونن یک بخشی از مستقل شدن فرد رو بسازن . اما به نظر من خوابگاهی بودن هر چند که انسان رو از لحاظ عملکردی و شخصیتی یک فرد مستقل بار میاره . اما ممکنه باعث بشه که اثرات منفی روی روحیه‌‌ی فرد داشته باشه.

 

بیایم از اول شروع کنیم.

 

اصلا خود مستقل بودن یعنی چی؟ یعنی اینکه آدم هر کاری رو خودش انجام بده و یا اینکه تحمل انجام کارها رو بدون حمایت والدین داره؟

 

چجوری میشه مستقل شد ؟

 

اگه جواب سوال بالا خوابگاهی شدن و یا سربازی رفتن و ... بود . چجوری میشه مستقل شد در حالیکه فرد نه سربازی بره و نه اینکه خوابگاهی باشه.

خوشحال میشم هر کی این پست رو میبینه شرکت کنه چون واقعا دوست دارم بدونم چجوری میشه مستقل شد و خودم رو در اون مسیر قرار بدم.

مبنا رو هم برای هر دو جنسیت در نظر بگیرین یعنی یک پسر/آقای مستقل یا یک دختر/خانومِ مستقل.

 

نظرات هم که بدون تأیید نمایش داده میشه :)

این من هستم

امیر + ۱۳۹۹/۷/۲۸، ۲۱:۵۹

سلام :)

 

اول اینکه تشکر کنم از ایشون و البته ایشون که من رو دعوت کردن . البته از بقیه‌ی کسانی که حالا با قوانین سخت‌گیرانه‌ی چالش نتونستن بنده و یا فردِ دیگه‌ای رو دعوت کنن هم ممنونم مثل ایشون:)

 

خب ، اول یک چیزی بگم اینکه «این» رو به درخت میگن :/) 

والا ! (اشاره به عنوان چالش دارم)

 

میگن چهار تا از جملات و مواردی که مربوط به خودم هست رو بگم:

 

۱-خیلی خیلی خوش‌خنده هستم. یعنی طرف میاد من رو کتک میزنه خندم میگیره .دست خودم هم نیست 😅

 

۲-نمیدونم داخل مجازی چطوری هستم ولی تو زندگی عادی هر چه قدر سعی کردم آدم فان و خنده‌داری باشم ،نتونستم یعنی خیلی‌ بی‌مزه هستم و انگار فقط دو کیلو نمک قورت دادم :)

 

۳-خیییییییییییییییییلی کم حرفم. تقریبا داخلِ هیچ جمعی نتونستم متکلم وحده باشم و همیشه ساکت‌ترین عضو یک اکیپ بودم و البته هستم.یعنی شما اگه بیای و کنارم بشینی و بخوای حرف بزنی حوصله‌ات سر میره چون من فقط با علامت سرم تأیید میکنم و دیگه هیچی نمیگم.این رو هم بگم که با این پست خیلی خیلی ارتباط داره.

 

۴-یک زمانی فکر میکردم بدبخت‌ترین آدم دنیا هستم ولی با خوندن وبلاگ‌های روزانه‌نویسی فهمیدم که همه‌ حتی همونهایی که خیلی طنز مینویسن ،روزهای روشن دارن اما روزهای خیلی تاریک هم دارن و این خیلی برای من تأثیر داشت که انقدر از زندگیم بد نگم .

 

 

طبق قانون چالش 

انگار کلا ۴ نفر رو بیشتر نمیشه دعوت کرد. انتخابش واقعا سخته.

آپولو نگار - آقای سر به راه - خانوم کیکی - و خانوم کیمیا

واقعا انتخاب سخت بود ولی گفتم این افراد (احتمالا) دعوت نشدن.اگر دوست نداشتید شرکت کنید حتما بگین تا عوض کنم.

 

این هم از قوانین اساسی چالش که نمیدونم چندتاش رو انجام دادم چون اصلا حال و حوصله‌ی خوندن اون همه بند رو ندارم :)

به هر حال میگن یکسری قوانین رو باید رعایت کنین تا جواز شرکت در قرعه‌کشی‌شون رو داشته باشین(بععععععله در این حد لاکچری  :) )

قسمتی که قوانین وضع شده و میتونید بخونید(لینک)

در همون لینک قبلی میتونید وبلاگ خودتون رو معرفی بفرمایید.

 

تربیت اشتباه! (اندکی اصلاح :) )

امیر + ۱۳۹۹/۷/۱۵، ۲۳:۱۴

بچه که بودم فکر میکردم هر چی ساکت‌تر و آروم‌تر باشم آدم موفق‌تری هستم

 

ولی وقتی بزرگتر شدم فهمیدم هر کی که زبون چرم و نرم‌تری داشته باشه ، موفق‌تره!

 

همین دو خط بیانگرِ وضعِ تربیتیِ فجیعی بوده که خودم و احتمالا خیلی‌های دیگه داخل خانواده و مدارس تجربه کردیم. این شیوه‌یِ تدریس و کلاسداری به شیوه‌ی تدریس سنتی معروف هست .

چیزی که الان در مدارس به صورت تدریجی داره اصلاح میشه اما همچنان روش سنتی رایج‌ترین روش تدریس و کلاسداری هست! ولی خانواده رو پدر و مادر مسئول تربیت فرزند هستن. پس ،

اگر ازدواج کردید و باز هم اگر صاحب فرزندی شدید ،

فرزندتون رو طوری تربیت کنید که بتونه حرف بزنه. بتونه خواسته‌اش رو بیان کنه. بتونه از حقش دفاع کنه. اعتماد به نفسش رو داشته باشه.

در غیر این صورت به فرزندتون خیانت کردین!

 

+نمیخواستم اینطوری برداشت بشه که مامان و بابام بهم کم لطفی کردن

اون موقع علم روانشناسی و تربیتی اونقدر گسترده و جامع نبوده که در دسترس همه قرار بگیره برای همین نمیشه سر این موضوع به کسی خرده گرفت ولی ما باید حواسمون به این موضوع باشه که اگه خواستیم سرپرستی کسی رو داشته باشیم این مورد رو رعایت کنیم.

حوصله‌ی کری خوندن هم نیست...

امیر + ۱۳۹۹/۷/۱۳، ۰۰:۳۱

نمیدونم چی باعث شد که عاشق استقلال بشم . 

احتمالا به خاطر این بازیکن بود. فابیو جانواریو . گذشت تا اینکه عاشق زندی شدم این یکی رو هم نمیدونم چرا .شاید شوتهاش خیلی قشنگ بود و البته آخرین بازیکنی که دوستش داشتم شاید یک مقدار خنده‌دار باشه اما یعقوب کریمی بود . تکنیکش رو خیلی دوست داشتم . سانترهای تند و تیزش. دریبل دوطرفه‌هاش .اصلا شاید به خاطر این بازیکن بود که سعی کردم خودم هم تکنیک رو وارد فوتبال خودم بکنم و فانتزی‌تر باشم (البته که اصلا فوتبالم خوب نیست.)اما خب این یکی هم رفت و این رو هم بگم که مسی کلا یک چیز دیگه‌ هست.

خب لازمه که بگم چندین ساله که از علاقه‌ام به فوتبال و تیم‌های خودم میگذره و شاهد خوشحالی‌های زیادی بودم از سه گانه‌ی بارسا و صعود استقلال به مرحله‌ای که تنها تیم غرب آسیا بین ۴ تیم حضور داشت و بازی‌ها استراما و شفر و منصوریان.همشون یک دوره‌ای واقعا عالی بودن و از نظر خودم دوران طلایی استقلال همون سال اول حضور منصوریان رو نیمکت بود. البته که دو تا تحقیر بد رو هم تجربه کردم . بله تحقیر . هر وقت واژه‌ی تحقیر رو میشنوم و یا میبینم و یا حس میکنم ، سکانس‌‌‌‌های آخر فیلم کره‌ای قلعه برام تداعی میشه که عین تحقیر رو به آدم نشون میده . 

این رو میخواستم بگم که اول تبریک میگم به پرسپولیس به خاطر بردی که کسب کرد و رفت به مسابقات جهانی (انصافا شانس هم دارین). با اینکه خودشون فکر میکردن بدترین خریدای ممکن رو کردن ولی بهترین خریدای ممکن رو انجام دادن خصوصا سعید آقایی و اون سانترهاش.

دوم تبریک میگم به همه‌ی تیمهای ایرانی که در این تورنومنت شرکت کردن و نکته‌ای که فکر نکنم کسی اشاره کرده باشه ، تیمهای ایرانی قرار بود سه بازی اول در زمین حریف و میهمان و سه بازی دوم در زمین خودشون و میزبان باشن که دو بازی اول در زمین حریف انجام شد و بقیه بازیها که ۳ تاش باید تیمهای ایرانی میزبان میبودن در زمین بیطرف برگزار شد که کاملا مشخصه باز هم حق تیمهای ایرانی خورده شد.

سوم تبریک میگم به استقلال با وجود همه‌ی کم و کاستی‌ها ته مونده‌های اثرات استراما رو پیاده میکرد و باز هم خوب بازی میکرد.

و چهارم هم اینکه واقعا حوصله‌ی کری خوندن ندارم . اینکه بیای برای تیم پرسپولیس آرزوی موفقیت بکنی و با واکنش منفی و طعنه‌های مختلف رو‌به‌رو بشی واقعا زوره . از «متخصص آسیا» و «پماد جهت سوختگی» و «عبدی نمره ورزشش ۲۰ میشه» و ... اول خیلی دوست داشتم حداقل نماینده‌ای ایران بیاد بالا ولی الان و با این رفتارا کلا زده شدم و نه اینکه متنفر باشم . ولی دیگه هیچ حسی ندارم . 

اینکه تا یک سال هم باید همچین حرفایی رو بشنوم هم واقعا زور داره . بارسا ۸ تا خورد . این همه حرف نزدن که اینجا این همه علیه استقلال حرف زده میشه.

این رو هم بگم که خدا میدونه چه قدر دوست داشتم پرسپولیس دو سال قبل قهرمان بشه و چه قدر حرص میخوردم که بازیکنهای تیم ژاپنی داشتن وقت تلف میکردن (گرچه که به فینال جام حذفی امسال نمیرسید.)

 

دیگه اونقدر هم پیگیر فوتبال نیستم . انگار خسته‌تر از همیشه‌ام . اگه یک ماه قبل حوصله‌ای برای کری خوندن هم داشتم الان همه‌اش از بین رفته. 

با این وجود هر اتفاقی بیفته :

آبی تر از آنیم که بیرنگ بمیریم
از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم 

ما آمده بودیم تا مرز رسیدن
همراه تو فرسنگ به فرسنگ بمیریم

 

 

:)

چالش : اگه یه روز

امیر + ۱۳۹۹/۷/۵، ۱۴:۵۷

سلام :)

چالش رو آقامحمد (نَقل‌بلاگِ سابق)  شروع کردن که دمشون هم گرم خیلی عالیه :)

لینک شروع چالش (کلیک کنید)

اگه بخوام توضیح بدم که چالش از چه قراره ، بهتره متن ایشون رو اینجا بذارم :

 

توضیح خاصی که نیاز نداره، فقط کافیه بگید اگه فلان وبلاگ‌نویس رو ببینید چی بهش می گید؟ تعداد مشخصی هم مد نظر نیست و هرکس هرچندتا که دوست داره بیان کنه.

 

آقای بنده خدا ، همونطور که گفتم قلمتون رو خیلی دوست دارم . واقعا خیلی خوب مینویسین .

خانم نسترن ، بهتون سلام میکنم و با مدرسه و آموزش‌های مجازی تنهاتون میذارم :) امیدوارم سال تحصیلی خوبی داشته باشین :)

آقا علیرضا آهنی ، از مصادیق جمله‌ی معروفِ «فلفل نبین چه ریزه ، بشکن ببین چه تیزه!» هستی. ایول پسر . همینطوری کدنویسی رو ادامه بده :))

خانوم ماجده ، انشاالله که امسال میترکونین :)

آقا حمیدرضا (رفیق نیمه راه)، حقیقتا اولش یک مقدار بهت حسودی میکردم . هر وبلاگی میرفتم میدیدم یکی از کامنتاش مال تو بود :)‌الان فهمیدم که چه قدر پسرِ گلی هستی . امیدوارم تو هم بترکونی :)‌ میدونم دلت برای وبلاگت تنگ میشه.

آقای   jesse blueman    ، پسر استقلالی :) هنوز هم اون روزشمار کنکورِت رو یادم نمیره . چه قدر استرس‌زا بود :/

آقا اشکان :) ، اطلاعات علمی شما رو خیلی دوست میدارم . ای کاش ما هم انقدر میتونستیم اطلاعات داشته باشیم .

خانمِ ماه بانو ، من هنوز گیرِ اون گربه سمت چپی هستم ، خیلی مردمک چشمش گنده هست!

خانم سپید ، با اینکه پرسپولیسی هستین و طرفدار تیم رقیب ، ولی خیلی دوست دارم پرسپولیس هم بیاد بالا و افتخاری کسب کنه :)

آقا آپولو (آپولو نگار) ، امیدوارم وبلاگتون رونق بگیره و بیشتر و بیشتر بنویسین :)

خانم freebird ، آغاز چالش‌های کلاسهای مجازی رو بهتون تبریک میگم :)

آقا جواد رو هم ببینم چندین شبانه روز در رابطه با فیلمهای مختلف صحبت میکنیم که کدوم یکی بهتره :) امیدوارم باز هم بنویسین :)

آقای اریحا ، صداتون رو خیلی دوست دارم و باز هم دوست دارم که از صداتون مستفیض بشیم :)

آقا محمد (نقل بلاگِ سابق) ، از اینکه اون پویش رو راه انداختین و باعث شد تا بتونم به وبلاگتون دسترسی داشته باشم واقعا ممنونم :)

آقا عرفان (دنیای کامپیوتر) ، اولش فکر کردم همون عرفان قالب سازی ، ولی بعدش متوجه شدم نه کاملا در اشتباه بودم و فکر کنم بقیه هم همین مشکل رو داشتن. 

پسر زمستان ، من یک معذرت خواهی بدهکارم چون اول فکر میکردم که سنتون کم باشه ولی الان دیدم که بزرگتر  از منم هستین و اگه خیلی صمیمی باهاتون صحبت میکردم واقعا عذرخواهم . به کارتون یعنی کدنویسی ادامه بدین و امیدوارم موفق باشین :))))

لحظه‌نویس ، اشعارتون رو خیلی دوست دارم . واقعا زیبا می‌سرایین :) حقیقتا بعضی وقتا چیزی ندارم که بگم و براتون کامنت کنم .

خانوم فاطمه (وبلاگ فاطمه الف) ، ویدئوی این پست رو دانلود کردم و هر چند وقت یکبار نگاه میکنم و کلی میخندم 🤣 و البته باهاتون ابراز همدردی میکنم.

آقای علیرضا ، امیدوارم مسیر درست‌ رو پیدا کنی . همین :)

آقای سربه‌راه (سر به هوای قدیم) ، ای کاش به من بیخیالی رو هم یاد میدادین :) و اینکه چجوری یک ضرب رانندگیِ افسر قبول بشم ://

خانم لی‌لی‌وش مسرور ، امیدوارم که شما هم به اون چیزی که میخواین برسین .

آقا امیررضا کامیار عزیز ، نمیدونم بیمارستان میرین یا نه ولی مراقب خودتون باشین.کارهای گرافیکیتون رو هم خیلی دوست دارم :)))

آقای علیزاده (وبلاگِ گل زیبا) ، امیدوارم یک روز همدیگه رو ببینیم‌ :) راستی یک گیاه داریم تنه‌اش شکسته چه کنیم ؟! 😶

خانوم آبان ، اول اینکه موفق باشین و مسیر درست رو امیدوارم پیدا کنین :) دوم اینکه استقلالی هستین و امیدوارم استقلال به همین زودیا بتونه خیلی چیزا رو ثابت کنه :))) سوم هم اینکه عکاس خیلی ماهری هستین و خیلی دوست دارم از عکساتون در وبلاگتون بذارین.

خانوم nobody ، به ما هم گربه‌داری یاد بدین . البته یک بچه گربه رو نزدیک بود اهلی کنم :)

خانوم دلاشفت ، حل کردن معادلات سخت شیمی هم خیلی شیرینه . خوش به حالتون :)

خانوم آرامم و خانوم صنما ، نمیدونم الان بیمارستان میرین یا نه ، ولی امیدوارم حالتون خوب باشه و خیلی هم مراقب باشین . 

آقا علیرضا (وبلاگ یاکریم) ، در عصرِ ترکِ نت چه میکنی :) منتظرم اربعین بیاد و شما هم بنویسی از این چند روزی که نبودی :)

فکر کنم آقای edi ، امیدوارم کنکور رو به خوبی و خوشی تموم کنین سگ در سگ 😉

آقای محمدحسین (هنرنامه) ، همین الان دیدم که وبلاگتون رو غیرفعال کردین :| چرا آخه؟! برگردین لطفا :)

آقای دژاوو ، منتظریماااا ، پستی چیزی یک اعلام حضور کنین در وبلاگتون :)‌ عکساتون و کارهای گرافیکی‌تون رو دوست دارم :) البته قالب‌هاتون هم خیلی حرفه‌ای هست.

خانوم‌ فاطمه (وبلاگِ ناهماهنگ) ، چند تا از کتابهایی که در وبلاگتون معرفی کردین رو خوندم و خیلی خوب بودن . خیلی ممنونم ازتون.

و خانوم‌های fahime ، فائزه ، ساحل ، miss writer ، آلباتروس ،  آقای فتل فتلیان، محمدرضا ، محمدمهدی واحدی ، عینک ،   و بقیه  همینجا سلام میکنم بهتون و امیدوارم که روزهای قشنگی رو در وبلاگتون ثبت کنین :)

 

همه افرادی رو که بالا نام بردم دعوت هستن به شرکت در این چالش قشنگ :)

 اگه کسی پستی در رابطه با این چالش نوشت به خود آقامحمد اطلاع بده تا ایشون پستِ چالشِ شما رو لینک کنن.

امروز خودم و چند تا توصیه

امیر + ۱۳۹۹/۶/۳۰، ۱۷:۰۹

رشته‌اش انسانی بود . با همدیگه کلی رفیق بودیم و هستیم .البته این رفاقت به خاطر رابطه‌ی فامیلی و اقواممون هست.

رتبه‌اش که خوب شد میخواست بره تربیت معلم. منم با کلی ذوق و شوق داشتم براش از شهر خودمون و دانشگاهش تایپ میکردم و یک دفعگی جواب داد 

 

-فعلا دغدغه‌ی من شهر خودمون و تهرانه

 

با اینکه این حرفش خیلی تو ذوقم خورد ولی احتمال خیلی زیاد قصد بدی نداشت از این حرفش و کلا هر چی که میخواستم در ادامه‌اش بنویسم رو  پاک کردم :(

 


 

در حدی نیستم که توصیه‌ی خاصی داشته باشم ولی چند تا نکته به نظرم خیلی مهمه.

 

البته پیشنهاد میشه که این پست رو بخونین .

 

۱-احساساتی تصمیم نگیرین. اینکه میخواین بمونین برای یک سال دیگه یا نه ، همه چی به خودتون بستگی داره. ولی اگه خواستید بمونید ، این موارد رو در نظر بگیرین و ممکنه خیلی از لحاظ روانی متحولتون کنه.(البته قبل از اینها بگم که خدا نکنه ولی یکم باید جدی بود)

-در این یک سال که میخواین بمونین خیلی حرفها ممکنه بشنوین ، هر کسی خواسته و یا ناخواسته حرفی ممکنه بزنه که باعث بشه شما ناراحت بشین. خودم با دوستام که پشت مونده بودن خیلی محافظه کار صحبت میکردم که یک وقت خدای نکرده ناراحت نشن.

-در این یک سال ممکنه بابت بیمار شدن کسی ناراحت بشین و یا حتی از دست دادنش که بین دوستام هم افرادی بودن متاسفانه. از این لحاظ هم در نظر بگیرین.

-در این یک سال ممکنه خودتون بیمار بشین و نتونین دیگه اونطور که باید و شاید درس بخونین. پسردایی خودم چند سال قبل پشت مونده بود و یکی دو ماه مونده به کنکورش ، کولون (روده‌ی بزرگش) نابود شده بود و برای چند هفته‌ای بیمارستان بود و از درس دور بود و این بیماری هم تا الان باهاش همراه هست و خوب نمیشه متاسفانه :(

-یک چیزی شبیه کرونا دوباره ایجاد بشه و کنکور به تعویق بیفته.

 

 

اینها خیلی مهمه . خودم میخواستم بمونم برای پشت ولی نموندم چون شرایط جسمانی و البته روحانی‌ام من رو یاری نمیکرد که بمونم و خداروشکر که نموندم.

این حرفا رو نزدم که کسی رو منصرف کنم . اینها مواردی بود که در دوستا و اقوام دیدم و گفتم یک وقت خدای نکرده حسرت نخورین . و این رو هم بگم که ممکنه هیچ کدوم از مواردی که ذکر شد رخ نده و کلی هم اتفاق باحال و خفن براتون بیفته :)

 

۲-گرفتن مشاور برای انتخاب رشته هم خوبه و هم بد . خودم مشاور گرفتم (به خاطر اینکه یکی از اقواممون مشاور گرفته بودن و مامان و بابام هم از اونها تقلید کردن :/ ) حقیقتش رو بگم ۲۰۰ تومن دادیم برای دو جلسه ، فقط جلسه‌ی اولش برام خوب بود و کلی اطلاعات از دفترچه انتخاب رشته بهم داد ولی جلسه‌ی دوم فقط اومد جدول انتخاب رشته‌ام رو چک کرد. گرچه ما اون ۲۰۰ تومن رو حلال کردیم و ۴ جلسه رفتیم سراغش برای همین انتخاب رشته 😂🤦🏻‍♂️

برای انتخاب رشته داداشم ، دخترعمه و پسرعمه‌ام و البته چندتا از کاربرای بیان بهم کمک کردن و البته یکی از این کاربرا که دیگه برام سنگ تموم گذاشتن و صمیمانه سپاسگزارم از ایشون :))))

 

۳-دفترچه‌ی انتخاب رشته . ۴۰ الی ۵۰ صفحه‌ی اولش خیلی مهمه و اون رو نخونین ممکنه در انتخاب رشته اشتباهات خیلی بزرگی مرتکب بشین پس حتما اون صفحات رو بخونین.

 

 

انشاالله که دانشجو شدید فعلا کار و ازدواج و موارد دیگه رو جدی نگیرین . پاشین اکیپی بریزین بیرون با همدیگه خوش بگذرونین و زندگی کنین و به قول معروف جوانیتون رو برای دو نمره درس و پول و کار حروم نکنین که دنیا اگه کمتر از دو روز نباشه خیلی بیشتر هم نیست :)

 

+ممکنه خیلیها از نتیجه ناراحت باشن منم ناراحت بودم و سال قبل همه رو در یک پست رمزدار نوشتم و خالی شدم و بعدش هم پست گذاشتم که بی‌مخ بیان اینجاست

و یکی از کاربرها هم در کامنت برام نوشتن

لعنتی چند روزه دنبالت میگردم :/

😂😑

 

آره منم این روزها رو داشتم و بعدش اوکی شدم و الان هم که خداروشکر راضیم :)

 

برای اون پست هم لطفا درخواست رمز نکنین ممنون :)

 

 

چالش ده سوال وبلاگی و حرفای خودم

امیر + ۱۳۹۹/۶/۱۸، ۱۵:۲۲

سلام :)

 

بعد از حدود ۲۳ الی ۲۴ روز پست نگذاشتن ، دارم دوباره پست مینویسم و میخوام در این چالش شرکت میکنم.

بریم سراغ سوالا و جوابای خودم. فقط نمیدونم چرا همه میگن سوالا سخته؟! 

 

-هیسسسسسسسسسسسسسسسسسسس

 

+اوه حواسم نبود . الان موقع امتحانه.

 

-برگه‌ها رو دارم پخش میکنم هر کسی تقلب کنه ، نمره‌اش صفره.

 

+ :/

 

(برگه‌ی امتحان جلوی میزم قرار میگیرد.)

 

+خب سوال اول :

چه شد که به دنیای وبلاگ‌ها اومدی؟ (۱نمره)

+خب اولین وبلاگم شاید مثل خیلیای دیگه داخل سرویس بلاگفا ایجاد کردم و این اتفاق مربوط به حدود ۶ سال قبل بود زمانی که کلاس هفتم میرفتم و احتمالا یک چیزی بین ۱۳ الی ۱۴ سال سن داشتم.اون وبلاگ تقریبا به تشویق معلممون شکل گرفت که داخلش از تحقیقاتمون بذاریم و بماند که همه‌ی تحقیقاتم رو کپی و بدون ذکر منبع میکردم و نکته مهم‌تر اینکه با اعتماد به نفسِ تمام در پستِ ثابتِ وبلاگم نوشته بودم. 

از اونجایی که دوست دارم همه از این مطالب استفاده کنند . کپی حتی بدون ذکر وبلاگ من مجاز میباشد.

😂🤦🏻‍♂️

اون وبلاگ رو کلا اگه خیلی بشه ، دو ماه ادامه دادم و دلیل منصرف شدن از وبلاگم هم این بود که «اینترنت خورِ» خانواده بودم و الکی حجم اینترنت رو صرف پیدا کردنِ کد ، برای خوشگل‌تر شدن وبلاگم میکردم و وقتی داداشم فهمید واویلا شد :) 

گذشت و گذشت و یک وب دیگه هم زدم و بعدش هم وارد بیان شدم تااااااااااا الان که دارید متن بنده رو میخونید :)

 

هدفت از نوشتن وبلاگ چی بود و چه هست؟ (۱ نمره)

+هدف وبلاگ‌ اولم رو در سوال اول گفتم :)

ولی اینجا فعلا هدفی ندارم. اوایل شاید برای برطرف کردن دغدغه‌هام بوده اما در کل تا یک ماه قبل هدفی نداشتم و شاید هم ندارم. خیلی دوست دارم مطالب مفیدتری بنویسم و البته شاید هم نوشتم.... خدا رو چه دیدی. 

 

به نظرت چرا باید وبلاگ نوشت؟ (۱ نمره)

+بستگی به هدف فرد داره . یک نفر میخواد از خاطراتش بگه و بقیه نظراتشون رو بگن. یکی دوست داره دیده بشه . یکی هدفش انتشار خالصانه‌ی مطالب علمی هست ( که واقعا هستن همچین افراد زحمتکشی ) و خیلی چیزای دیگه ... اما اگه بخوام کلی بگم به قول خیلی از وبلاگ‌نویس‌ها این کار ، یعنی وبلاگ‌نویسی ، یک کارِ دلی هست و همین باعث میشه که خیلی‌ها خودجوش مینویسن و ممکنه این کار هیچ سودی براشون نداشته باشه.

چیزی که داخلش عشق و علاقه باشه قطعا هیچ اجبار و بایدی نداره :)

 

به نظرت یه وبلاگ ایده آل چه مشخصاتی باید داشته باشه!؟(۰/۷۵ نمره)
اصلا مشخصاتی باید داشته باشه!؟ (۰/۷۵ نمره)

+با اینکه نظر هر کسی مهمه. اما از نظر من ظاهر خیلی مهمه. در زندگی واقعی هم همچین مواردی رو میبینیم. کارهای گرافیکی قشنگی که جدیدا در تلویزیون نشون داده میشه (حتی اگه کپی هم باشه)‌  قشنگه و یا مثلا مساجدی که ساخته میشه بهشون زرق و برق میدن که بیشتر داخل چشم باشه و طراحی خونه ها هم داره تغییر میکنه و همه‌ی اینها به نظر من که خیلی خوبه :)

به نظر من هنر یک بخشی از وبلاگ رو تشکیل میده . کسی که یکم هنر داشته باشه ( در هر زمینه‌ای) خود به خود مخاطب پیدا میکنه. این هنر میتونه موسیقی باشه ، میتونه ضبط صدا ، کار گرافیکی ، طراحی قالب ، استفاده از کلمات مناسب در متن و خیلی چیزهای دیگه باشه.

 

بیشتر کدوم موضوع رو در وبلاگ ها دوست داری!؟
یعنی بیشتر چه وبلاگ هایی رو دنبال میکنی!؟ (۱ نمره)

+موضوعش برام فرقی نداره. کلی بگم ، نقد سریال و فیلمی که دیدمش رو میخونم . میخواد چندین خط از اون نوشته باشه و حتی نظرم رو میگم چون چیزی که دوست دارم ، تحلیل و بررسی هست :) البته که اینجور وبلاگ‌ها رو کم دیدم.

درجه‌ی دوم روزانه‌نویس‌ها هستن و خوش قلم‌ها و البته مطالب علمی. 

اهمیت همه‌ی این وبلاگ‌ها برام یکی هست و همه‌ی نویسنده‌ها برام محتَرم :)

 

نظرت راجع به سرویس های وبلاگ‌دهی چیه!؟(۰/۵ نمره)
و برای بهتر شدنشون چه پیشنهادهایی داری!؟(۰/۵ نمره)

+خوبه :) 

فقط آپدیت مثبت کنن همین . آپدیت هم نیاز به مدیریت درست و حسابی داره :)

 

نظرت راجع به محیط وبلاگ نویسی (افراد) چیه!؟(۰/۷۵ نمره)
و برای بهتر شدنشون چه پیشنهادهایی داری!؟(۰/۲۵ نمره)

+آدمای خوبی هستن . همشون هم قابل احترام .

پیشنهادی ندارم و نمیتونم بدم چون تخصصی ندارم :)

 

ویژگی‌ای از بلاگری دیگه که دوست داشتین اون ویژگی رو داشته باشین. (۱/۵ نمره)

+عکس چند نفر از بلاگر‌های آقایی که باهاشون یک مقدار صمیمی‌تر هستم رو دیدم و یک ویژگی میخوام و اون هم 

مو 

هست . خلاصه میخوام یک کمپین اهدای مو بزنم و موهاتون رو به این بدبخت اهدا کنید خدا خیرتون بده :)))))

حالا جدای از شوخی. دوست دارم کدنویسی رو یاد بگیرم که یک عده یاد دارن و غبطه میخورم . مورد دیگه هم که دیگه مشخصه . قلم برخی از کاربران هست که فعلا به اون درجه نرسیدم.

 

-برگتو بده . خیلی حرف میزنی!

 

+ آقا تو رو خدا . آقا خواهشا. قول میدیم دیگه تکرار نشه . آقا دیگه ...

 

-دفعه‌ی آخرت باشه هاااا

 

+چشم:)

 

 

۹. چندتا از لبخند هایی که در بلاگ بیان (و سرویس های دیگه) داشتید رو با ما در میان بذارید.(۱۰ نمره)
 

+ای جان :) ۱۰ نمره . دم طراح سوال گرم . عجب سوالی طرح کرده ! ( مدیونید فکر کنید که طراح این سوال بنده هستم و بدونِ هیچ تغییری اینجا نمایان شده :)   )

یکم سخته . (برگه‌ی تقلبش را برمیدارد و مطالبی که در قسمت (فهرست مطالب) هست را میخواند:)  )

یک روزی داشتم فیلم انگلparasite  ) رو نگاه میکردم و وقتی تمومش کردم میخواستم که درباره‌اش پست بذارم بعد دیدم که یک نفر دیگه هم همزمان از همون فیلم پست گذاشت :)

اینکه میخواستم یک کاری رو شروع کنم و سوالامو از افراد مختلف میپرسیدم و میدیدم که همه کمک و البته حمایت میکنن.از برنامه‌نویسی و انتخاب رشته و کارهای تحقیقاتی خودم . مثلا معنی لغتی رو میخواستم بدونم . از یکی از کابرهای خیلی خوبِ بیان پرسیدم و ایشون خیلی کامل و جامع نوشتن.یکی دیگه هم انتخاب رشته بود که دیگه لطفی بود از جانب چند نفر از بلاگرها که کمکم کردن و البته خیلی چیزهای دیگه که نمیدونم چگونه تشکر کنم.

 

۱۰. بدون تعارف ترین حرفتون با وبلاگ‌نویس ها چیه!؟
چیزی هست که بخواید بگید و ما بهش اشاره نکرده باشیم!؟ (۱ نمره)

 

+اول اینکه تشکر میکنم از افرادی که در طرح و یا ویرایش سوالات کمک کردن و یا همکاری کردن :)

دوم اینکه تشکر میکنم از هر کسی که در این چالش شرکت کرد که البته هنوز هم ادامه داره :)

سوم اینکه اگر کسی رو ناراحت کردم عذر میخوام چون ابدا قصد بدی نداشتم (البته این جمله تا حدودی مخاطب خاص داره :) ).

(چالش قبلی یک سری دلخوری‌ها به وجود اومد که همه‌اش تقصیر خودم بود.)

چهارم هم اینکه انقدر از جملات منفی در رابطه با وبلاگ و بلاگستان نگیم. آره افت کرده ولی نمُرده دیگه! کسی که تازه وارد بلاگستان شده این جملات رو ببینه قطعا آزرده خاطر خواهد شد.

پنجم هم اینکه جا داره بگم دلم برای وبلاگ‌نویس هایی مثل جناب قدح ، ح.شریفی ، آقا وحید ( pitek ) و آقای چاره‌ای تنگ شده است :(

 

-بدو برگت رو بده . فکر کردی خیلی زرنگی که داری تقلب میکنی!

 

+آق...

 

(برگه‌ام را به زور از زیر دستانم میکشد!)

 

یک نگاه به اطراف میندازم علاوه بر افرادی که کنارم بوده‌اند و از آنها در پاسخ دادن به سوالات تقلب گرفته‌ام(کسانی که در پست قبل دعوت کردم) چند تا صندلی هم خالی هست . گویا این افراد برگه‌ی امتحانی خود را سیاه کرده سریعتر برگه‌شان را به مراقب امتحان داده‌اند( =درسخونامون:) ) .افراد دیگری هم میبینم که در جلسه حضور دارند و دارند به سوالات جواب میدهند . فکر کنم همین افراد هستن (دعوت میکنم) :

 

اتاق گوشواره - بهار نارنج - ناهماهنگ - آرامم کن:) - فتل فتلیان - دنیای کامپیوتر - در حوالی اریحا - گاه نوشت - بی قفس - گم شده در خیال - افکار ناشناخته‌ی من - خاطرات زندگی یک نویسنده - تماشاگر - فاطمه الف - We are all dreamers - آپولو نگار - در |قدر مطلق| تنهایی - بــــــ لنــــدز ــــــد - خونه‌ی آبی - هنرمند تازه کار! - Abanam - گل زیبا - هنرنامه - در جستجوی کوچ - دژاوو - یک مشت حرف‌های خب که چی گونه - امیررضا کامیار - به طعم گل کلم  - improvision - آسمانم - علیرضا آهنی - یادداشت های یک پسر

 

و البته یک عده هم نمیدونم هستن یا نه چون یکم صندلی هاشون دوره . تشخیص داده نمیشن . فکر کنم این افراد هستن :) (احتمالا یک چند مدت وبلاگ‌نویسی نمیکنن) :

دارالمجانین - اشخانی - خزعبلات یک ذهن بی ثبات - پسر زمستان

و البته چند تا سالن دیگه هم دارن امتحان میدن که نمیشناسمشون :)

فکر کنم کسی رو از قلم ننداختم .

و هر کس دوست داشت شرکت کنه.

 

روز خوش :)

 

+همینطوری داره اسم یادم میاد.

شرمنده اگه اول اضافه نکردم به دعوتی ها

چالش ده سوال وبلاگی (فعلا ثابت)

امیر + ۱۳۹۹/۶/۱۶، ۱۲:۱۲

در دنیا روز ۹ شهریور روز جهانی وبلاگ است و در تقویم شمسی و در بین وبلاگ‌نویسان، تاریخ ۱۶ شهریور که اولین بلاگ فارسی راه‌اندازی شده، به «روز وبلاگستان فارسی» معروف شده است. در این روز بعضی از بلاگ‌نویسان فارسی‌زبان، معمولاً به بیان خاطره‌ها، دغدغه‌ها، انتقادها، پیشنهادها، معرفی بلاگ‌های گمنام و… می‌پردازند.

بلاگ به بیان ساده به فضایی اینترنتی می‌گویند که افراد برای نوشتن دربارۀ زندگی شخصی، تجربیات کاری، عقاید و… خود و کسب‌و‌کارها برای نوشتن دربارۀ صنعت و کسب‌و‌کار خود از آن استفاده می‌کنند. هر بلاگ می‌تواند نمایانگر شخص یا کسب‌و‌کاری باشد که در جامعه و فرهنگ سازمانی خاصی رشد پیدا کرده است و می‌تواند خود را در کلمات و جمله‌ها به نمایش بگذارد. این نمایش می‌تواند از سویی معرف خود شخص یا کسب‌و‌کار و از سوی دیگر معرف جامعه یا صنعتی باشد که کسب‌و‌کار در آن فعال است.

وبلاگ با داشتن خصوصیاتی همچون رایگان‌بودن، انتشار سریع، تعاملی‌بودن، پشتیبانی از سئو و…، محیطی منحصر‌به‌فرد را برای بلاگ‌نویسان می‌سازد که در آن‌ فعالیت کنند و در وبلاگ‌ پست بنویسند و آن‌ را منتشر کنند. فضای بلاگ، بیش از چت‌کردن فرصت فکر‌کردن را برای خود نویسنده و خوانندۀ بلاگ‌پست فراهم می‌کند. بلاگ با داشتن ویژگی تعاملی‌بودن و اینکه شخص هم نویسنده است و هم خواننده، امر فکرکردن را پررنگ‌تر می‌کند.

با نوشتن، انسان از دست عواطف منفی و افکار خراب خلاص می‌شود و از موفقیت‌ها و توانایی‌های که دارد لذت می‌برد. به اعتقاد من، نوشتن باعث اصلاح و افزایش تراز آگاهی می‌شود و آگاهی به خودسازی انسان منتهی می‌شود.

منشأ اصلی بلاگ‌نویسی به خاطره‌نوشتن آدم‌ها برمی‌گیرد. در نبود اینترنت و بلاگ، آدم‌ها در دفترچۀ خاطراتشان یادداشت‌هایی می‌نوشتند و با پیدایش بلاگ توانستند همان خاطرات و دست‌نوشته‌ها را به‌صورت آنلاین منتشر کنند.

این همه حرف زدیم و مقدمه‌چینی کردیم تا بالاخره بگوییم با توجه به اینکه امروز روزِ وبلاگ‌نویسی فارسی است، قصد داریم چالشی را به مناسبت این روز فرخنده برگزار کرده و یاد آن را گرامی بداریم. در این چالش چند سوال طرح شده و میخواهیم تا اگر امکانش هست به همه‌ی سوالات پاسخ دهید.

 

۱. چی شد که به دنیای وبلاگ‌ها اومدی!؟
***

۲.هدفت از نوشتن وبلاگ چه بود و چه هست!؟
***
۳. به نظرت چرا باید وبلاگ نوشت!؟
***
۴. به نظرت یه وبلاگ ایده آل چه مشخصاتی باید داشته باشه!؟
اصلا مشخصاتی باید داشته باشه!؟
***
۵. بیشتر کدوم موضوع رو در وبلاگ ها دوست داری!؟
یعنی بیشتر چه وبلاگ هایی رو دنبال میکنی!؟
***
۶. نظرت راجع به سرویس های وبلاگ‌دهی چیه!؟
و برای بهتر شدنشون چه پیشنهادهایی داری!؟

***
۷. نظرت راجع به محیط وبلاگ نویسی (افراد) چیه!؟
و برای بهتر شدنشون چه پیشنهادهایی داری!؟
***
۸. ویژگی‌ای از بلاگری دیگه که دوست داشتین اون ویژگی رو داشته باشین.
***
۹. چندتا از لبخند هایی که در بلاگ بیان (و سرویس های دیگه) داشتید رو با ما در میان بذارید.
***
۱۰. بدون تعارف ترین حرفتون با وبلاگ‌نویس ها چیه!؟
چیزی هست که بخواید بگید و ما بهش اشاره نکرده باشیم!؟

و اینکه هر کسی شرکت کرد سعی کنه حداقل ۵ نفر رو دعوت کنه :) (از هر سرویس وبلاگ‌دهی که میخواد باشه)

دعوت میکنم از: آقای سر به راه، رفیق نیمه راه، سکوت، یا کریم ،درباره‌ی نوشتن ، علیرضا

و همه‌ی افرادی که این پست را میخوانند :)

 

+از تمام افرادی که شرکت کرده‌اند خواهشمندیم تا آدرس پستی که چالش در آن نوشته شده را در قسمت نظرات این پست درج نمایند.

 

افرادی که شرکت کرده‌اند:

تکرار یک تنهایی - بنفش آبی کبود - سودای کلمات - مِه را - هیچکس - my crazy memories - white life - sky land - کافه دلدادگی - I want to smile - زندگی من و تو - درباره‌ی نوشتن~♫ My Little City ♫~  - واژه‌های لاجوردیکلام فضا - امـیـنــ نـویـســ ‌ا - یک جرعه لبخند - نقل بلاگ - خاطرات یک عدد الکی شادفهیم نامه - ایران نکست - محمدمهدی واحدی - روزنوشت‌های یک کرم کتاب - فاطمه الفcat's diary - نوشته‌های من - پرو وب پلاس (پست موقت) - مستر سایفر ۸۲ - بی‌قفس - آپولونگار - پسر زمستان - دنیای کامپیوترمـ18o81ـن - (: - خزعبلات یک ذهن بی‌ثبات - سکوت - آقای سر به راه - گاه نوشت - اینجا میتوانم بنویسم و آسانتر زنده بمانم - در انتظار اتفاقات خوب - مرد بارانی - بهار نارنج - شهر زیتونی - روزهای زندگی من - اشخانی/اشکان ارشادی - طلوع من - بیکران - ۴۰۵ باز - cotton cloud - I Purple You - ناهماهنگ - prime - در احوالات پاره وقت 

 

عمارت رنگارنگ -


 

منبع:

نیماتودی

عکس‌ها از سایت فری‌پیک

بدترین حس الان : تحقیر بزرگ (فوتبالی)

امیر + ۱۳۹۹/۵/۲۵، ۱۴:۲۹

اینکه خودت طرفدار دو آتیشه‌ی تیم بارسلونا باشی و از اون طرف داداشت طرفدار دو آتیشه‌ی بایرن‌مونیخ باشه قطعا بدترین حس ممکن رو ایجاد میکنه.

آخرین رقابت رسمی دو تیم مربوط به چند سال قبل که همین لیگ قهرمانان بود در اون مسابقه بارسلونا برد و من چه قدر سر همون بردن ، با داداشم کل‌کل میکردم.

بعدِ چند سال، دیشب دوباره دوئل این دو تیم رو شاهد بودم اما تحقیرآمیزترین نتیجه‌ی ممکن رخ داد

معلوم نیست بازیِ بعدی چه زمانی هست ولی قطعا تا چند سال نمیتونم با داداشم سرِ بهترین تیم کل‌کل کنم. 

 

 

تو عمرم دو تا بازی رو به امید صعود و البته به صورت زنده نشستم نگاه کردم که جفتشون تقریبا همچین نتیجه‌ای داشت.

 

یکی همین بازی دیشب

و یکی دیگه هم بازی العین - استقلال که ۶ به ۱ تموم شد.

 

کلا بهتره بازی‌ها رو نگاه نکنم :/